نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
اظهارات اخیر وزیر عدلیه طالبان، عبدالحکیم شرعی، مبنی بر اینکه «چاپلوسی از امیرالمومنین بر هر افغان و مسلمان فرض است»، بار دیگر ماهیت نامشروع و غیرقابلقبول این گروه را آشکار کرد. طالبان با تلاش برای تبدیل اطاعت کورکورانه و مدح رهبرشان به وظیفهای دینی، نشان میدهند که مشروعیت سیاسی و اجتماعی ندارند و تنها با تحمیل ایدئولوژی افراطی و سرکوب هرگونه نقد، قدرت خود را حفظ میکنند.
وقتی یک مقام بلندپایه طالبان چاپلوسی را «فرض» میخواند، این سخن نه یک توصیه ساده، بلکه بخشی از سیاست رسمی این گروه برای تثبیت قدرت مطلق رهبرشان است.
طالبان از ابتدای حاکمیت خود تلاش کردهاند تا هبتالله آخوندزاده را نه تنها بهعنوان یک رهبر سیاسی، بلکه بهعنوان مرجع مذهبی و حتی در جایگاهی نزدیک به الهی معرفی کنند. استفاده از عنوان «امیرالمومنین» برای رهبر طالبان دقیقاً در همین راستا قرار دارد. این عنوان در تاریخ اسلام بار معنایی سنگینی دارد، اما طالبان با سوءاستفاده از آن، میکوشند اطاعت از رهبرشان را وظیفهای شرعی جلوه دهند. چنین رویکردی نه تنها فاقد مشروعیت سیاسی است، بلکه تحریف آشکار مفاهیم دینی محسوب میشود.
در نشست قندهار، یوسف وفا، والی طالبان در بلخ، اعلام کرد که «تا پای مرگ» با رهبر طالبان بیعت کرده است. این نوع بیعت، نشاندهنده وفاداری کورکورانه و بیچونوچراست.
پیشتر نیز خالد حنفی، وزیر امر به معروف طالبان، نافرمانی از رهبر را عامل فروپاشی نظام دانسته بود. خود هبتالله آخوندزاده بارها هشدار داده که سرپیچی از دستوراتش موجب نفاق خواهد شد.
این مجموعه اظهارات، تصویری روشن از الگوی ثابت طالبان ارائه میدهد: اطاعت مطلق، بیعت تا پای مرگ و چاپلوسی بهعنوان وظیفه شرعی. چنین الگویی نه تنها نشانهای از اقتدار نیست، بلکه بیانگر ضعف و نامشروعیت یک نظام است که برای بقا نیازمند تملق و سرکوب نقد است.
طالبان با استفاده از مفاهیم دینی، تلاش دارند مشروعیت سیاسی خود را تقویت کنند. اما این مشروعیت ساختگی است، زیرا بر پایه تحمیل و ترس بنا شده است. آنها مشروعیت سیاسی را با مشروعیت مذهبی در هم میآمیزند تا هرگونه مخالفت را نه تنها اقدامی سیاسی، بلکه گناهی دینی معرفی کنند. این رویکرد یادآور نظامهای استبدادی و کاریزماتیک در تاریخ است که رهبر در جایگاهی فراتر از قانون قرار میگیرد و اطاعت از او وظیفهای مقدس تلقی میشود. اما تفاوت طالبان در این است که آنها هیچ پشتوانه مردمی و قانونی ندارند و تنها با زور و تحریف دین به بقای خود ادامه میدهند.
پیامدهای اجتماعی این نگاه بسیار خطرناک است. وقتی چاپلوسی وظیفه شرعی معرفی شود، جامعه با خطر رکود فکری و انسداد سیاسی مواجه میشود. افراد به جای نقد و پرسشگری، به مدح رهبر میپردازند و نخبگان سیاسی نیز به جای ارائه راهحلهای واقعی برای مشکلات کشور، تنها به تکرار سخنان رهبر بسنده میکنند. نتیجه چنین روندی جامعهای است که در آن هیچ صدای مخالفی شنیده نمیشود و هیچ راهحلی برای مشکلات واقعی ارائه نمیگردد. این وضعیت نشاندهنده نامشروعیت طالبان است، زیرا نظامی که نقد را سرکوب و چاپلوسی را ترویج کند، نمیتواند مشروعیت سیاسی یا اجتماعی داشته باشد.
از منظر فرهنگی، فرهنگ چاپلوسی ارزشهای اصیل جامعه را نابود میکند. در جامعهای که چاپلوسی وظیفه شرعی تلقی شود، صداقت و شجاعت جای خود را به تملق میدهد. این امر باعث میشود نسلهای آینده نیز در چنین فضایی رشد کنند و به جای یادگیری ارزشهای انسانی و اسلامی واقعی، تنها به مدح رهبر بیندیشند. چنین روندی نه تنها ضدفرهنگی است، بلکه نشاندهنده انحطاط یک نظام نامشروع است که برای بقای خود ارزشهای جامعه را قربانی میکند.
از منظر سیاسی، این رویکرد به تقویت استبداد درونی طالبان منجر میشود. وقتی رهبر در جایگاهی مطلق قرار گیرد و اطاعت از او وظیفه شرعی تلقی شود، دیگر هیچ نهادی توانایی نظارت یا نقد او را ندارد. این امر باعث میشود قدرت در دست یک فرد متمرکز شود و هیچ سازوکاری برای پاسخگویی وجود نداشته باشد. در چنین شرایطی، فساد و سوءاستفاده از قدرت بهراحتی رخ میدهد، زیرا هیچ نهادی وجود ندارد که بتواند رهبر یا اطرافیان او را مورد بازخواست قرار دهد. چنین نظامی بهطور بنیادین نامشروع است، زیرا فاقد شفافیت، پاسخگویی و مشارکت مردمی است.
از منظر تاریخی، طالبان را میتوان با نظامهای کاریزماتیک و مذهبی گذشته مقایسه کرد. در تاریخ اسلام، خلفای عباسی و اموی نیز تلاش کردند اطاعت از خود را وظیفه شرعی معرفی کنند. در تاریخ معاصر نیز نظامهای توتالیتر قرن بیستم رهبران خود را در جایگاهی فراتر از قانون قرار دادند و اطاعت مطلق را ترویج کردند. طالبان با استفاده از مفاهیم دینی همان الگو را در افغانستان دنبال میکنند. اما تفاوت اصلی در این است که طالبان هیچ مشروعیت قانونی یا مردمی ندارند و تنها با زور و تحریف دین به بقای خود ادامه میدهند.
از منظر روانشناختی نیز این رویکرد پیامدهای خطرناکی دارد. وقتی افراد موظف به چاپلوسی شوند، شخصیت آنها دچار دوگانگی میشود. از یک سو ممکن است در دل خود با رهبر مخالف باشند، اما از سوی دیگر مجبورند در ظاهر او را مدح کنند.
این دوگانگی باعث اضطراب و فشار روانی در افراد میشود و جامعه را به سمت نفاق و دورویی سوق میدهد. در چنین فضایی، اعتماد اجتماعی از بین میرود و افراد دیگر نمیتوانند به یکدیگر اعتماد کنند. این وضعیت نشاندهنده بحران مشروعیت طالبان است، زیرا نظامی که اعتماد اجتماعی را نابود کند، نمیتواند پایدار بماند.
اظهارات وزیر عدلیه طالبان درباره «فرض بودن چاپلوسی» تنها یک جمله جنجالی نیست، بلکه بخشی از روندی است که طالبان برای تثبیت قدرت مطلق رهبر خود دنبال میکنند. این روند نه تنها ساختار سیاسی افغانستان را به سمت تمرکزگرایی شدید سوق میدهد، بلکه پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی گستردهای نیز به همراه دارد.
تبدیل چاپلوسی به وظیفه شرعی، جامعه را از نقد و پرسشگری تهی میکند، فرهنگ را به سمت رکود سوق میدهد و سیاست را به سمت استبداد مطلق میبرد. طالبان با چنین رویکردی نشان میدهند که مشروعیت ندارند و تنها با زور، تحریف دین و سرکوب جامعه به بقای خود ادامه میدهند. آینده افغانستان در سایه چنین نظامی نه تنها مبهم، بلکه بهشدت تهدیدآمیز است و خروج از این چرخه نامشروعیت بسیار دشوار خواهد بود.
خیابانهای کابل، پس از چهار سال سلطه طالبان و سرکوب مداوم زنان، شاهد یک «انقلاب شادمانی» بود. هزاران زن و مرد در استقبال از قهرمانان فوتسال، قوانین سختگیرانه تفکیک جنسیتی را به چالش کشیدند و با حضور مختلط و پایکوبی، اراده جمعی برای آزادیهای سلبشده را فریاد زدند.
در منطق نوین حکمرانی، خانه دیگر فقط محل زندگی نیست؛ بلکه استعارهای از قلمرو قدرت است. دکتر سید محمدتقی حسینی، استاد دانشگاه و روزنامهنگار صاحبنظر، در تحلیل خود نشان میدهد چگونه سیاستهای خرد خانوادگی به سطح کلان حکمرانی سرایت میکنند و پنهانکاری به ابزار مدیریت قدرت بدل میشود.
در روزگاری که جهان در آتش جنگ و رقابتهای ایدئولوژیک میسوخت، مارشال تیتو توانست با قاطعیت، تدبیر و استقلالطلبی، کشوری چندقومیتی را به الگویی از ثبات و انسجام بدل کند. دکتر ملک ستیز، استاد و پژوهشگر علوم سیاسی، در یادداشتی تأملبرانگیز از تأثیر این شخصیت بر زندگیاش میگوید؛ از خاطرات کودکیاش در کابل تا پژوهشهای دانشگاهیاش در سیسیلی، و از شباهت چهره پدرش با تیتو تا شباهت دردناک سرنوشت افغانستان با عبرتهای تاریخ یوگوسلاوی.
چهار سال پس از تسلط طالبان بر افغانستان، اعلام پایان «دوران سرپرستی» نه نشانهای از تحول سیاسی، بلکه ادامه همان ساختار مطلقهای است که بدون مشروعیت مردمی، قانون و پاسخگویی را کنار گذاشته است. از روزی که طالبان با زور تفنگ و در غیاب اراده مردم، بر سرنوشت افغانستان سایه افکندند، چهار سال گذشته است؛ […]