اخراج مهاجران افغانستانی در بستر بحران؛ تحلیلی ساختاری از پیامدهای انسانی، اقتصادی و اجتماعی

بازگشت گسترده مهاجران افغانستانی به کشورشان در شرایطی رخ می‌دهد که افغانستان با بحران‌های عمیق امنیتی، اقتصادی و اجتماعی مواجه است. این بازگشت‌ها، که اغلب ناخواسته و بدون آمادگی ساختاری صورت می‌گیرند، در بستری از انسداد سیاسی، سرکوب اجتماعی و فروپاشی نهادی اتفاق می‌افتند. پس از سقوط دولت جمهوری اسلامی افغانستان در اوت ۲۰۲۱ و […]

بازگشت گسترده مهاجران افغانستانی به کشورشان در شرایطی رخ می‌دهد که افغانستان با بحران‌های عمیق امنیتی، اقتصادی و اجتماعی مواجه است. این بازگشت‌ها، که اغلب ناخواسته و بدون آمادگی ساختاری صورت می‌گیرند، در بستری از انسداد سیاسی، سرکوب اجتماعی و فروپاشی نهادی اتفاق می‌افتند.

پس از سقوط دولت جمهوری اسلامی افغانستان در اوت ۲۰۲۱ و بازگشت طالبان به قدرت، ساختارهای مدنی و حقوقی کشور به‌شدت تضعیف شدند. طالبان با عدم تشکیل حکومت همه‌شمول، حذف اقوام و مذاهب دیگر از ساختار قدرت، ممنوعیت تحصیل دختران، اخراج زنان از محیط‌های کاری، محدودیت شدید بر آزادی‌های مدنی و سرکوب رسانه‌ها، افغانستان را به یکی از بسته‌ترین جوامع جهان بدل کرده‌اند.

اقلیت‌های مذهبی، به‌ویژه شیعیان هزاره، هدف حملات هدفمند، تبعیض ساختاری و حذف فرهنگی قرار گرفته‌اند. در چنین شرایطی، بازگشت مهاجران افغانستانی به کشوری که هنوز درگیر بحران‌های چندوجهی است، نه‌تنها بازسازی زندگی آنان را دشوار می‌سازد، بلکه آنان را در معرض تهدیدهای جدی قرار می‌دهد.

برای تحلیل این وضعیت، نظریه ساخت‌یافتگی آنتونی گیدنز و نظریه خشونت ساختاری یوهان گالتونگ چارچوبی مفهومی فراهم می‌کنند. گیدنز، جامعه‌شناس برجسته بریتانیایی، در کتاب «ساخت جامعه: رئوس نظریه ساخت‌یافتگی» (۱۳۸۶، ترجمه حسین بشیریه) تلاش می‌کند دوگانگی سنتی میان ساختار و عاملیت را از میان بردارد. او نشان می‌دهد که ساختارهای اجتماعی نه صرفاً محدودکننده، بلکه هم‌زمان توانابخش نیز هستند. ساختارها از طریق کنش‌های مکرر افراد بازتولید می‌شوند و در عین حال، چارچوبی برای کنش‌های آینده فراهم می‌کنند.

در زمینه بازگشت مهاجران، این نظریه کمک می‌کند بفهمیم چگونه بازگشت‌کنندگان در دل ساختارهای محدودکننده طالبان، تلاش می‌کنند عاملیت خود را حفظ کنند، اما در عمل، ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آنان را به حاشیه می‌رانند. در کنار آن، نظریه خشونت ساختاری گالتونگ، که در مقاله «خشونت، صلح و پژوهش صلح» (۱۳۸۹، ترجمه علی‌رضا شجاعی زند) معرفی شده، نشان می‌دهد که خشونت لزوماً فیزیکی یا مستقیم نیست. گالتونگ استدلال می‌کند که ساختارهای اجتماعی ناعادلانه – مانند تبعیض جنسیتی، فقر، نابرابری آموزشی یا حذف اقلیت‌ها – می‌توانند به‌گونه‌ای سیستماتیک به افراد آسیب برسانند، حتی اگر عامل خشونت مشخصی وجود نداشته باشد.

در افغانستان تحت سلطه طالبان، این نوع خشونت ساختاری به‌وضوح در ممنوعیت تحصیل دختران، حذف زنان از فضاهای عمومی، و تبعیض علیه اقلیت‌های مذهبی و قومی دیده می‌شود. ممنوعیت تحصیل دختران بالاتر از صنف ششم، مصداق بارز خشونت ساختاری است. این ممنوعیت نه‌تنها آینده تحصیلی و شغلی آنان را نابود، بلکه عاملیت اجتماعی‌شان را نیز سلب می‌کند.

زنان از اشتغال در نهادهای دولتی و بسیاری از مشاغل خصوصی محروم شده‌اند و حتی از ورود به پارک‌ها، باشگاه‌ها و اماکن عمومی نیز منع می‌شوند. بازگشت‌کنندگان زن، به‌ویژه آنانی که در خارج از کشور تحصیل یا کار کرده‌اند، با ساختاری مواجه‌اند که نه‌تنها آنان را طرد می‌کند، بلکه هویت و توانمندی‌شان را نیز انکار می‌کند.

در سطح مذهبی، اقلیت‌های شیعه، به‌ویژه هزاره‌ها، با فشارهای چندلایه مواجه‌اند. گزارش یوناما در سال ۱۴۰۴ نشان می‌دهد که طالبان در سه‌ماهه اخیر، دست‌کم ۵۰ تن از پیروان مذهب اسماعیلیه را وادار به تغییر مذهب کرده‌اند و کسانی که مقاومت کرده‌اند، مورد شکنجه قرار گرفته‌اند. در ولایت‌های بامیان، دایکندی و میدان وردک، زمین‌های شیعیان به نفع کوچی‌ها مصادره شده و کمیسیون‌های حل منازعه طالبان، به‌صورت یک‌جانبه علیه شیعیان حکم صادر کرده‌ است.

در سال ۲۰۲۳، نیروهای طالبان در روز عاشورا در ولایت غزنی بر عزاداران حسینی آتش گشودند که منجر به کشته شدن چهار نفر، از جمله یک کودک و یک زن شد. همچنین، مدارس مذهبی شیعه در ولایت‌های هرات، کابل و بلخ با محدودیت‌های شدید مواجه شده‌اند. چاپ و نشر کتاب‌های فقهی مانند مفاتیح‌الجنان، نهج‌البلاغه و تفسیر المیزان ممنوع شده و ده‌ها مدرسه شیعه اخطاریه دریافت کرده‌اند یا تعطیل شده‌اند. این اقدامات، مصداق روشن حذف فرهنگی و مذهبی است که در قالب خشونت ساختاری اعمال می‌شود.

از سوی دیگر، بازگشت ناگهانی صدها هزار نفر، در شرایطی که اقتصاد افغانستان در رکود کامل است، منجر به افزایش بیکاری و رقابت ناسالم برای مشاغل محدود شده است. بسیاری از بازگشت‌کنندگان فاقد مهارت‌های مورد نیاز بازار کار محلی‌اند و به مشاغل غیررسمی و پرخطر روی می‌آورند.

خانواده‌هایی که پیش‌تر از حواله‌های مالی مهاجران بهره‌مند بودند، اکنون با قطع این منابع، به فقر مطلق نزدیک شده‌اند. این وضعیت به‌ویژه در مناطق روستایی و ولایت‌های غربی کشور مشهود است. مکاتب و مراکز درمانی در ولایت‌های مرزی با ازدحام جمعیت و کمبود منابع مواجه شده‌اند. کودکان بازگشت‌کننده، به‌ویژه دختران، اغلب از ادامه تحصیل محروم می‌مانند یا با تبعیض مواجه‌اند. نظام بهداشتی، که پیش‌تر نیز شکننده بود، اکنون با موج جدیدی از نیازهای درمانی روبه‌رو شده است.

در مجموع، بازگشت مهاجران افغانستانی در شرایطی که ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشور تحت سلطه طالبان به‌شدت محدودکننده و تبعیض‌آمیز است، نه‌تنها بازسازی زندگی آنان را ناممکن می‌سازد، بلکه آنان را در معرض خشونت ساختاری و حذف اجتماعی قرار می‌دهد.

نظریه‌های گیدنز و گالتونگ به ما کمک می‌کنند تا این وضعیت را نه صرفاً به‌عنوان یک بحران انسانی، بلکه به‌عنوان بازتولید نابرابری در دل ساختارهای اجتماعی تحلیل کنیم. راه‌حل، تنها در بازگشت داوطلبانه و با کرامت نیست، بلکه در بازسازی ساختارهایی است که عاملیت انسانی را به رسمیت بشناسند.

  • منابع

گیدنز، آنتونی. ساخت جامعه: رئوس نظریه ساخت‌یافتگی. ترجمه حسین بشیریه، تهران: نشر نی، ۱۳۸۶، صص. ۴۵–۷۸.

گالتونگ، یوهان. خشونت، صلح و پژوهش صلح، فصلنامه پژوهش صلح، شماره ۳، تابستان ۱۳۸۹، ترجمه علی‌رضا شجاعی زند، صص. ۲۹۱–۳۰۵.

یوناما. گزارش وضعیت حقوق بشر در افغانستان: اکتبر تا دسامبر ۲۰۲۳. دفتر نمایندگی سازمان ملل متحد در افغانستان، کابل، ۱۴۰۲، صص. ۱۰–۳۵.

دیدبان حقوق بشر. گزارش جهانی ۲۰۲۵: افغانستان و تشدید سرکوب طالبان. ترجمه فارسی، انتشارات دیدبان، ۱۴۰۳، صص. ۲۵–۴۸.

زن‌تایمز. تنگ‌تر شدن حلقه‌ی محدودیت‌ها بر مدارس و کتاب‌های مذهبی شیعیان افغانستان، فرشید آرام، جنوری ۱۴۰۳.

خبرگزاری جمهور. طالبان شیعیان و اقلیت‌های مذهبی را زیر فشار قرار می‌دهند، ۱۱ ثور ۱۴۰۴.

عفو بین‌الملل. گزارش سالانه وضعیت حقوق بشر در افغانستان، ۱۴۰۳، بخش تبعیض مذهبی و قومی، صص. ۵۵–۷۲.