برداشت طالبانی از زن؛ سلطه، تفسیر یک‌سویه و انکار حق

طالبان با برداشت محدود از آیه ۳۴ سوره نساء، زن را موجودی بدون اختیار و تابع اراده مرد تعریف می‌کنند، تفسیری که با روح قرآن و جایگاه تاریخی زن در اسلام در تضاد است. این دیدگاه بسته، تمامی حقوق زنان (از آموزش و کار تا حق نفس‌کشیدن) را نادیده گرفته و تصمیم‌گیری درباره زندگی او را در اختیار مردانی قرار می‌دهد که خود محصول تفسیرهای نادرست دینی و خشونت‌اند.

طالبان با تکیه بر برداشت محدود و گزینشی از آیه ۳۴ سوره نساء، زن را موجودی فاقد اختیار و تابع اراده مرد می‌دانند؛ نگاهی که نه با روح قرآن سازگار است و نه با جایگاه تاریخی و انسانی زن در اسلام. در این نگاه بسته، حقوق زن اصلاً به رسمیت شناخته نمی‌شود و تصمیم‌گیری درباره زندگی، کار، آموزش و حتی نفس‌کشیدن او در اختیار مردانی قرار می‌گیرد که خود محصول خشونت، سرکوب و تفسیرهای نادرست دینی‌اند.

«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ ۚ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ ۚ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ ۖ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا ۗ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا»

مردان کارگزار و تدبیرکننده زندگی زنان‌اند، به‌خاطر آنکه خداوند مردان را از جهت توان جسمی، تحمل مشکلات و قدرت روحی و فکری بر زنان برتری داده و نیز به‌خاطر آنکه مردان از اموال خود هزینه زندگی زنان را می‌پردازند. پس زنان شایسته و درست‌کار، با رعایت قوانین حق، فرمان‌بردار و مطیع شوهر بوده و در برابر حقوقی که خدا بر عهده شوهران نهاده، در غیاب آنان حقوق و اسرار و اموالشان را حفظ می‌کنند. زنانی که از سرکشی و نافرمانی آنان بیم دارید، در مرحله نخست پندشان دهید؛ سپس در بستر از آنان دوری کنید؛ و اگر اثر نبخشید، آنان را ـ به‌گونه‌ای که موجب آزار نشود ـ تنبیه کنید. پس اگر اطاعت کردند، برای آزار دادن آنان هیچ راهی مجویید؛ که خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.

عالمان طالب، بیشتر با استناد به آیه ۳۴ سوره نساء، زدن زن را مجاز می‌دانند. ظاهر آیه چنین می‌نماید، اما روشن است که باید کل سوره مطالعه و سپس تفسیر شود. آنان تنها بخشی از سوره را با ترجمه می‌آورند و نتیجه‌گیری می‌کنند که اداره زنان بر عهده مردان است؛ یعنی مردان کارگزار و تدبیرکننده تمام امور زنان‌اند.

سخن ناگفته پیداست: زمانی که رفتار بر سر تصمیم‌گیری و برعهده‌داشتن مسئولیت و تدبیر است، به تعبیر کانت «صغارت» اتفاق می‌افتد؛ یعنی ناتوانی در به‌کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری. یعنی نداشتن جرأت اندیشه و مجالی برای اندیشیدن.

وقتی مدعیِ طالب از حقوق بشر سخن می‌زند، این مردان‌اند که باید تصمیم بگیرند چیزی حق بشری هست یا نیست. اشتغال زن امر اختیاری نیست؛ باید کسی تدبیر کند و تصمیم بگیرد که او کار کند یا نکند. درس‌خواندن نیز دیگر امری واجب یا ضروری تلقی نمی‌شود؛ بر مبنای حدیثی که طالب به آن استناد می‌کند، این مرد طالب است که باید ببیند زن می‌تواند درس بخواند یا نه.

حق طلاق، حق فرزند، حق زندگی و حتی حق نفس‌کشیدن، همه از سوی کسانی تنظیم می‌شود که خود را «تدبیرکننده امور» می‌دانند؛ و زن همچون کودکی اسیر در میان انبوهی از تصمیم‌های یک‌طرفه قرار می‌گیرد.

بر همین اساس، وقتی حکومت یا فرد طالبانی می‌خواهد در مورد امور زنان سخن بگوید، اصلاً خود را موظف نمی‌بیند پاسخی ارائه کند. صحبت از حقوق زنان در ذهنیت طالبان جایگاهی ندارد. این برداشت که زن حقی دارد، اساساً در اندیشه طالب راه ندارد.

سازمان‌هایی که طالبان را به نقض حقوق بشر متهم می‌کنند، اصلاً نمی‌توانند وارد گفت‌وگو شوند و درباره «حق» سخن بگویند؛ زیرا در منطق طالب «حقی» وجود ندارد. برداشت غلط از دین، تفسیر یک‌طرفه و دانش اندک آمیخته با فرهنگی که در جاهلیت گیر مانده، نهایتاً نه تنها حقی برای زن قائل نیست، بلکه زن را اصلاً «طرف» حساب نمی‌کند.

صورت دیگر مواجهه طالبان با امور زنان، ارتباط مستقیمی با نوع زندگی آنان در سال‌های متمادی دارد؛ زمانی که خودشان شاگرد مکتبی بوده‌اند که در آن قربانی خشونت‌های جنسی و آزارهای گوناگون شده‌اند، زمانی که حقی برای اعتراض نداشتند و تنها باید اطاعت می‌کردند. این نوع رفتار در میانشان نهادینه شده و جامعه‌پذیری‌ای را شکل داده که در سن بلوغ، گرایش به هم‌جنس پیدا می‌کنند و زن را فقط وسیله‌ای برای تداوم نسل می‌بینند.

در نگاه طالب، زن یعنی ابزاری برای پخت‌وپز، نگهداری بچه، تمیزکردن خانه و شستن لباس. حقوق بشر زمانی معنا پیدا می‌کند که پیش‌فرضی درباره آن وجود داشته باشد؛ اما وقتی موضوعی ـ آن‌هم با استناد به باورهای دینیِ غلط ـ مردود شمرده می‌شود، اصلاً «حقی» وجود ندارد که داده یا گرفته شود. همه‌چیز در دست مرد است؛ و این مرد طالب است که تعیین می‌کند دنیا و آخرت چگونه باشد. بنابراین جایی برای گفت‌وگو باقی نمی‌ماند. «حرام، حرام است و لاغیر.» چنان‌که وزیر تحصیلات عالی طالبان گفت که حتی «صحبت» درباره آموزش زنان نیز مجاز نیست.

نخست باید برای طالب توضیح داد که زن مادر است و مقدس؛ مادری که خداوند او را ستوده و بهشت را زیر پایش قرار داده است. پس چگونه ممکن است همین خداوند در قرآن خود، زن را مطیع صددرصدی مرد قرار دهد؟ روشن است که باید کل سورهٔ نساء خوانده شود و سپس تصمیم‌گیری. زن انسان است؛ و این انسان آفریدهٔ خدای تعالی است. او آمده تا مایهٔ آرامش مرد باشد و دوشادوش او کار و تلاش کند.

زن، پیش از آنکه مادر، همسر یا خواهر باشد، «انسان» است؛ و در مقام مادر و همسر نیز شایسته تقدیس و ستایش. چنان‌که در تاریخ، ام‌المؤمنین حضرت بی‌بی خدیجهٔ کبری یار و یاور پیامبر اسلام و یکی از تاجران بزرگ جزیره‌العرب بود که نقشی مهم در پیروزی اسلام داشت. تمام ثروت خود را در راه اسلام صرف کرد و در نهایت در خانه پیامبر به حق پیوست.

زن در اسلام جایگاه مقدسی دارد و سوره نساء آمده است تا توضیح دهد چگونه باید با زنان رفتار کرد؛ نه اینکه زن را بزنید و به‌جای او تصمیم بگیرید.