گذر خاطره‌ها؛ بازی‌های کودکی و نوستالژی زندگی ساده

صفدرعلی احمدی، با روایت خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و جوانی‌اش در محله سیدآباد و کارته نورخدا در مزارشریف، تصویری عمیق و نوستالژیک از زندگی ساده، بازی‌های فیزیکی و ارتباطات انسانی آن زمان ارائه می‌دهد. احمدی به دوران خوشی اشاره می‌کند که در آن خبری از تکنولوژی‌های مدرن نبود و کودکان با بازی‌هایی چون توشله‌بازی، چلیک‌دنده، […]

صفدرعلی احمدی، با روایت خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و جوانی‌اش در محله سیدآباد و کارته نورخدا در مزارشریف، تصویری عمیق و نوستالژیک از زندگی ساده، بازی‌های فیزیکی و ارتباطات انسانی آن زمان ارائه می‌دهد.

احمدی به دوران خوشی اشاره می‌کند که در آن خبری از تکنولوژی‌های مدرن نبود و کودکان با بازی‌هایی چون توشله‌بازی، چلیک‌دنده، پلخمان‌بازی و ساختن آدمک‌های برفی، لحظات شاد و خاطره‌انگیزی را تجربه می‌کردند. احمدی همچنین به صمیمیت و همدلی میان کودکان و محلات آن زمان اشاره دارد که سبک زندگی و ذهنیت مشترک آنها را نشان می‌دهد.

تاریخ نگار

من صفدرعلی احمدی متولد ۲۲ اپریل ۱۹۹۲ در سیدآباد شهر مزارشریف، افغانستان هستم، اگر اندکی قبل‌تر از این برگردیم به قول والدین‌ام یادآوری کنم، پدرم در آن زمان با دولت کار می‌کرده، زمانی که وظیفه‌اش از کابل به بلخ- مزارشریف تبدیل شده، کل خانواده را جمع کرده، آورده اینجا. بعد‌ها خانواده از سیدآباد به کارته نورخدا نقل مکان کرده اند که زندگی و روزگار دوران کودکی، نوجوانی و جوانی‌ام را در آن‌جا سپری کرده‌ام. بیشتر از ۲۰ سال عمر من در کارته نورخدا، بلاک دوم و کوچه هشتم گذشته است، چند سالی در بلخ باستان و اندک سالی در کارته ام‌البلاد که هم‌اکنون نیز در این ناحیه زندگی می‌کنم.

کودکی‌های‌ام، البته زمانی‌که هیچ دغدغه‌ دیگری جز بازی با هم‌سالان خود نداشتم این‌گونه شروع و خاتمه پیدا کرد، البته بگذار از جای شروع کنم که هنوز به‌خاطر دارم:

خیلی خوب، آن زمان که خبری از تکنولوژی، خبری از بازی‌های کمپیوتری، خبری از گوشی‌های هوشمند و حتی گوشی‌های ساده و انواع بازی‌هایی که در گوشی‌های هوشمند امروزی وجود دارد و غیره نبود. آن موقع که ما بازی‌های واقعی و فیزیکی داشتیم و عملاً بازی و تجربه می‌کردیم.

دلم می‌خواهد این‌جا بازی‌هایی را اسم ببرم که در دوران کودکی و نوجوانی و حتی بخشی از دوران جوانی‌ام را با آن‌ها زندگی کرده‌ام، از جمله توشله‌بازی، چارمغز‌بازی، توپ‌دنده، چلیک‌دنده، پلخمان‌بازی، فارسینگ‌بازی، پتاقی- باروت‌بازی، کشتی، توب‌توبک- پرش از جایی‌به‌جایی، چشم‌پتکان، لولک‌دوانی، کوه‌بالا‌کوه، یخ‌مالک، ساختن آدم برفی، شیشتم لغتان، غورسی، پیش‌پیشک روی دیوار، فوتبال، پوش‌بازی- پوش‌گوگرد یا به عبارتی پوش‌کبریت، نی‌نی‌گو. صبر کن اندکی بیشتر توضیح بدهم که تصور اشتباه از نی‌نی‌گو نشود. نی‌نی‌گو بازی بود که با استفاده از شکسته‌های ظروف البته شکسته‌های رنگی و گل‌دار آن بازی می‌شد و در نهایت انواع بازی‌های دیگر که متاسفانه بیشتر از این‌ها را به‌خاطر ندارم، در ذیل با وضاحت بیشتر به این بازی‌ها می‌پردازم.

توشله‌بازی خود انواع مختلفی داشت از جمله مایه‌گک، قوت‌قوتک، بندولک، تاق یا جفت، لول‌لولک، چشمک، چت‌چتک و شاید چند نوع دیگر. البته ناگفته نباید گذاشت که اشتیاق این بازی نسبت به بازی‌های دیگر بیشتر بود. گاهی در این حد که با استفاده از ابزار چون وال بطری موتر و دهن بوتل شیشه‌ای، توشله سنگی می‌ساختیم.

چارمغز‌بازی نیز انواع مختلفی داشت که بازی‌های معروف و معمول آن شامل چت‌چتک یک‌دانه‌ای و دو‌دانه‌ای می‌شد و نیز قوت‌قوتک که در این نوع بازی تعداد چارمغز اختیاری بود. در بازی توپ‌دنده تعداد افراد به یک‌طرف و تعداد افراد به‌طرف دیگر یعنی در دو تیم مختلف و جداگانه تقسیم شده و بازی می‌کردیم. در بازی چلیک‌دنده نیز همانند بازی توپ‌دنده افراد به دو تیم مختلف تقسیم می‌شدند و با استفاده از چلیک و دنده به بازی می‌پرداختیم.

در این بازی مره- یک رقم تعیین می‌شد مثلاً: ۵۰۰ یا ۱۰۰۰ که اگر ما این مره را زود‌تر پوره می‌کردیم، با این‌حال تیم مقابل را وادار به زوو دادن می‌کردیم. زوو دادن طوری بود که افراد یا تیمی که مغلوب بازی شده‌اند، با یک نفس زوو می‌دادند. همین‌طوری افراد تیم مغلوب شده این کار را تا سر غنج انجام می‌دادند.

پلخمان‌بازی اندکی خطرناک بود و اکثراً برای جنگ میان بچه‌های یک کوچه با کوچه‌ای دیگر یا بچه‌های یک منطقه با منطقه دیگر استفاده می‌گردید. فارسینگ‌بازی نسبت به پلخمان‌بازی خطرناک‌تر بود. البته کم‌تر برای جنگ و اما برای تنها سرگرمی استفاده می‌گردید که البته همه بچه‌ها نه، بلکه تعداد معدود مثلاً: از ۱۰۰ نفر شاید ۱ یا ۲ نفر استفاده می‌کردند.

پتاقی- باروت‌بازی: افغانستان کشوری است که سال‌های مداوم در آن جنگ جریان داشته است و عقب‌ماندگی اذهان افراد جامعه و سطح پایین فرهنگی نیز به علت جنگ مداوم و عدم موجودیت زمینه‌های آموزشی و عدم موجودیت مراکز آموزشی و حتی عدم موجودیت مکاتب در زمان متذکره بوده است. موجودیت گلوله‌های انفلاق‌ناشده، بسته‌های جنگی، مهمات جنگی در اطراف خانه‌ها و محلات و اجتماعات مردم یک امر کاملاً طبیعی و معمول محسوب می‌گردید. بنابراین استفاده از این مهمات انفلاق ناشده، باروت و پیچک‌های مرمی بازیچه‌های بیش برای کودکان چون ما در آن زمان نبوده است.

بخش از کودکی ما نیز با بازی هم‌راه با آن مواد انفلاق ناشده سپری شده است. خاطره‌ای بدی در این مورد دارم این‌که، روزی من و بچه‌های زیادی در بیرون بازی می‌کردیم که موتر داکسن سفیدی به ما نزدیک شد و یک بمب را به سمت ما پرتاپ کردند. البته در موقع انفجار نکرد. بعد همه ما بچه‌ها پشت دیوار‌ها خود را قرار دادیم و به تماشای آن پرداختیم. سپس از سر کنجکاوی همه ما با سنگ‌ها شروع به زدن بمب کردیم. در نهایت وقتی بمب انفجار کرد متاسفانه یکی از دوست‌های ما اندکی زخمی گردید. البته این دوست دوران کودکی‌ام هنوز سالم است و زندگی می‌کند…

ایام و روزگار ما این‌گونه بود…

خانه‌های ما کوچک و کاه‌گلی بود، سفره‌های ما ساده و بی‌ریا که جز چند قرص نان خشک و پیاز، ترکاری و یک غذای ساده دیگر چیزی نداشت، اما همه ما کنار سفره جمع بودیم، قصه می‌کردیم و با هم‌دیگر غذا می‌خوردیم، با هم‌دیگر می‌خندیدیم و به هم‌دیگر نمی‎خندیدیم.

دود بخاری‌های ما و همسایه‌ها هم‌زمان بلند می‌شد و همه خانه‌ها گرم بود، لااقل دل‌ها گرم بود. بزرگ‌تر‌ها با بزرگ‌تر‌ها سرگرم قصه بودند و کوچک‌تر‌ها با کوچک‌تر‌ها، مادر و خواهر چای تازه دم می‌کردند، عطر ایل داخل چای بر مشام همه می‌رسید، نقل و شیرینی و نخود به همه به یک اندازه می‌رسید. معدود خانه‌ها و خانواده‌های بودند که تلویزیون داشتند، آن‌های هم که نداشتند مشترکا از یک تلویزیون برای تماشای فلم استفاده می‌کردند، البته فلم‌های آن زمان فلم بودند…

ما کودکان- بچه‌ها هر روز راس ساعت که نه، صبح‌ها با اندک تفاوت زود‌تر یا دیر‌تر برای بازی با هم‌دیگر در بیرون جمع می‌شدیم، و بعد از ظهر‌ها هم همین‌طور. بازی‌های را که در بالا اسم بردم، این‌ها تقریبا کل بازی‌های بودند که در زمان‌های متفاوت انجام می‌دادیم.

کاری به عقیده- باور کسی ندارم و اما عید، عید بود و سال نو، سال نو بود، آن زمان لباس- پوشاک هیچ اهمیتی نداشت، هر‌کس هر چی دوست داشت را می‌پوشید و کسی کار‌به‌کار کسی نداشت، زندگی ساده بود، هم‌دلی و یک‌دلی بود. البته نه این‌که واقعا کار‌به‌کار کسی نداشتیم، بعضا با هم‌دیگر شوخی می‌کردیم، هم‌دیگر را اذیت می‌کردیم یا گاهی با هم‌دیگر جنگ می‌کردیم، و اما در نهایت همه‌اش خلاصه می‌شد در لحظه، در ساعت و یا نهایتا در روز، فردای آن‌روز دوباره همان آش بود و کاسه.

مکتب- صنف درسی ما چهار دیوار کامل، سقف، دروازه و پنجره نداشت، میز و چوکی نداشت، و تخته مناسب هم نداشت، اکثر ما شاگردان هم‌دوره‌ای زیر خیمه‌ها در گرما و در سرما درس می‌خواندیم، خیلی وقت‌ها از شدت گرما و سرما در شکایت و در رنج بودیم.

در آن زمان تعداد شاگردان اندک بود، دختران و پسران یعنی همه‌ما در صنف‌های مختلط درس می‌خواندیم. اکثر معلم‌های آن زمان با معلم‌های امروزی فرق داشتند، معلم‌های مهربان و دانای ما بیشتر از معلم‌های بودند که طرز فکر غیر‌انسانی داشتند. در واقع امروز، لااقل در شهر‌ها و مخصوصا در مکاتب خصوصی تجهیزات و امکانات وسیعی در اختیار اکثر شاگردان مکاتب قرار دارد، و اما فرزندان- شاگردان ما را چی شده است که درس نمی‌خوانند؟ با کتاب نا‌آشنا هستند…

حالا که سال‌های فراوانی از آن روز‌گار می‌گذرد، دیگر بچه‌ها را نمی‌بینم که در بیرون با هم‌دیگر بازی کنند، دیگر بچه‌ها را نمی‌بینم که سر زانو‌های‌شان در اثر بازی فوتبال یا بازی دیگری زخم خورده باشند، دیگر در بیرون جمع بچه‌ها را نمی‌بینم که در آن حد صمیمیت داشته باشند. هر‌از‌گاهی بی‌دلیل و بی‌بهانه از آن کوچه‌ها که ایام کودکی‌ام در آن سر شد و گذشت، عبور می‌کنم، کسی‌را نمی‌بینم، بچه‌ها همه رفته اند یا همه آن‌ها دنبال لقمه نانی هستند برای گذراندن شب به فردا…

ابتدا فکر کردیم، البته هنوز تا جای معتقد هستیم که تکنولوژی بر روابط بشر تاثیر مثبت برجای گذاشته است، و اما این‌ مسله را نیز نباید نادیده گرفت این‌که، از وقتی تکنولوژی وارد زندگی بشر گردید، بشر به شدت از اصالت و نوع طبیعی خود بیرون شد و سکان زندگی و اختیار خود را در دست تکنولوژی قرار داد. از انواع بازی‌های کمپیوتری گرفته تا سیل شبکه‌های اجتماعی که زندگی انسانی بشر را به سمت نابودی- زندگی پوچ و هیچ کشاند.

زمانی بود، زمانی‌که هنوز هیچ خبری از تکنولوژی نبود، بی‌هیچ تماس تلفونی در خانه و در بیرون می‌توانستی به عزیز‌ترین‌های خود به راحتی دست پیدا کنی. امروز باید پیشاپیش از عزیزان خود درخواست وعده ملاقات کنی، در صورت که وقت داشته باشد، احتمال دارد و ممکن است ببیند و اگر نداشته باشد باید موکول کند برای بعد‌ها- بعد‌ها حالا شده به معنی هیچ‌وقت. با ظهور تکنولوژی و سیل شبکه‌های اجتماعی ما دیواری میان خود و اطرافیان خود ایجاد کردیم، دیگر با کسی‌که در نزدیکی ما است ارتباط برقرار نمی‌کنیم، آن‌طرف دنیا یک نفر را پیدا می‌کنیم و سعی می‌کنیم وارد گفت‌گو شویم… در تکنولوژی- شبکه‌های اجتماعی بیشتر خشم، عصبانیت، داده‌ها و اطلاعات بی‌اساس داریم، جای که پشت لب‌خند‌ها و خنده‌ها و تصاویر موجود در آن آدم‌های افسرده و منزوی پنهان شده اند.

اکنون ما انسان‌های خردمند در کجای از زندگی انسانی- در کجای از اصالت خود ایستاده‌ایم؟