نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
یکی از پرسشهای مهم در نوسازی و توسعه کشورها این است که «چرا برخی کشورها توسعه مییابند و برخی نه؟» و گاهی حتی اگر بهزور هم کمی به جلو برده شوند، باز بهراحتی به عقب بازمیگردند؟ چه چیزی است که تفاوت کشورها را رقم میزند؟ چه چیزی است که کشوری را میکند «ژاپن» یا «آلمان» […]
یکی از پرسشهای مهم در نوسازی و توسعه کشورها این است که «چرا برخی کشورها توسعه مییابند و برخی نه؟» و گاهی حتی اگر بهزور هم کمی به جلو برده شوند، باز بهراحتی به عقب بازمیگردند؟ چه چیزی است که تفاوت کشورها را رقم میزند؟ چه چیزی است که کشوری را میکند «ژاپن» یا «آلمان» و «ویتنام» و «کره جنوبی» و کشوری دیگر را میکند «افغانستان» یا «عراق» و «لیبی»؟ ــــ مردمان آن کشورها، غیر از این است!؟
اما آیا درخصوص کشورها و مردمان آن نیز همان چیزی صادق است که در خصوص اشیاء یا طبایع آنها صادق است، بدین معنا که هر چیزی طبیعتی دارد که هر چه از آن به ظهور میرسد از همان طبیعتش است، مانند: آب و هوا و آتش و خاک و هر گونه حیوان، و بنابراین، کاری نمیشود کرد، هرچیز همان است که هست! الاغ الاغ است و اسب اسب! پس آیا مردمان یا کشورها را هم میتوان دارای «طبیعت»ی همچون الاغ و اسب و شیر دانست و گفت گروهی از مردم ذاتاً «تنبل» و «کمهوش» و «ناتوان» و «ضعیف» و «بیاستعداد»اند و برخی برعکس همچون ژاپنیها و آلمانیها «سختکوش» و «پُرکار» و «باهوش» و «بااستعداد»اند؟ یا به تعبیر فلسفی برخی «قابلیت» دارند و برخی «قابلیت» ندارند! یا به قول حافظ:
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض / ور نه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
به این پرسش میتوان پاسخهایی متفاوت داد و داده شده است، اما پاسخهای «ماهیت/ذاتگرایانه» اگر هم در خصوص اشیاء صادق باشند، در خصوص انسانها تا جایی که «روح» باشند، یا به تعبیری امروزی انسانهایی «وجوددار» باشند و همچون اشیاء «ماهیت»ی از پیش تعیینشده نداشته باشند، و صرفاً «حیوان» یا «گونهای زیستی»، همچون هر گونه زیستی دیگر، نباشند صادق نیست، هرچند نمیتوان تأثیر خصوصیات موروثی و جسمانی و نژادی را در افراد انسانی انکار کرد و هر آدمی نیز استعدادها و تواناییها و قابلیتهایی دارد که بهطور طبیعی یا فطری در دیگری نیست. به هرحال، آدمیان از حیث تواناییهای جسمانی و ذهنی یکسان نیستند و همه چیز به «ژن»ها یا «جامعه» یا «ثروت» مربوط نیست، بلکه به «تربیت» و «اندیشه» هم مربوط است. چیزی هست که مایهٔ امتیاز «بشر» از دیگر «حیوانات» است: روح یا ذهن و آنچه او را به حرکت درمیآورد یا بر جان و روانش حکومت میکند.
امروز یکی از چیزهایی که به نظر میرسد «روح ملتها» را تعیین میکند نه «نژاد» یا «خصوصیات جسمانی» و «اقلیمی» سرزمین آنها بهتنهایی بلکه «ایدئولوژی» یا «جهانبینی» و «نگرش» آنهاست که بهصورتهای مختلف دین و مذهب و عرفان و فلسفه ممکن است نمایان شود اما همواره میباید «نو» شود، نه اینکه به جمود و رکود گراید و پرستیده شود! آنچه «آلمانی» را «آلمانی» میکند «ایدئولوژی آلمانی» (نه به معنای مارکسی) همواره نوشونده آنهاست و نه «نژاد آلمانی». آلمانی در طی تاریخ خود همواره اینگونه نبوده است که امروز بوده است، ژاپنی و چینی و ایرانی و افغان نیز. اگر ملتی «سنتپرست» شد و «سنت» را «نو» نکرد، آنگاه همچون چینیها و ایرانیها و افغانها تا مدتها درجا خواهد زد. اگر آلمان ده سال پس از رسیدن به «سال صفر»، ویرانی عظیم پس از جنگ جهانی دوم، توانست در طی ۱۰ سال باز از خاکستر خویش برخیزد و بر سر پا بایستد و هم خسارتهای جنگ را پرداخت کند و هم پول خود را باثباتتر و قویتر از دلار امریکا کند، این کار نه با فروش نفت یا گاز بود و نه با فروش ملک و املاک دولتی به اعوان و انصار سرکوبگر نظام یا بیگانگان و نه با فروش آب و خاک کشور به چین و روسیه! و نه با به کار گماردن مشتی «حمال» و «لات» و «مداح» به وکالت و سیاست و ریاست و وزارت! یا سپردن آموزش و پرورش و دانشگاه به مشتی روضهخوان یا حمال و لات و مداح!
آنچه آلمان را «آلمان» کرد سرمایههای امریکایی نبود، همچون چین و دیگر جاها، بلکه آن چیزی بود که نویسندگان و شاعران و فیلسوفان و نمایشنامهنویسان از «آلمان» و «روح آلمانی» بهتدریج و در طی چند سده ساختند. آلمان را «فرهنگ آلمانی» آلمان کرد. همان گونه که اگر ایران توانست پس از هجوم تازیان و ترکان غز و تاتاران باز از خاکستر خویش برخیزد و «ایران» شود و ایران «باشد» و «بماند» به همت بزرگانی همچون رودکی و خیام و ناصرخسرو و ابن سینا و سهروردی و محمد بن زکریای رازی و خواجه نظامالملک و غزالیها و بایزید و حلاج و فردوسی و عطار و مولوی و نظامی گنجوی و خواجه نصیر و سعدی و حافظ و بسیاری از دیگر سخنسرایان پارسی و دانشمندان و دولتمردان تا امروز بود که ایران «ایران» شد و «ویران» نشد، نه با مهاجرت مشتی آخوند درباری و وارداتی از لبنان در عصر صفوی برای «حفظ مصلحت نظام»! بدون کوشش و بینش نویسندگان و متفکران امروز نیز ایران فردایی نخواهد داشت.
شماری از فعالان حقوق بشر، به رهبری ملاله یوسفزی، از کشورهای جهانی خواستهاند که تبعیض جنسیتی در افغانستان را به عنوان یک جرم بینالمللی به رسمیت بشناسند و برای توقف آن اقدامی هماهنگ انجام دهند.
مجلس نمایندگان ایالات متحده امریکا لایحهای را تصویب کرده که هدف آن افزایش شفافیت در روند تخصیص کمکهای خارجی به افغانستان و جلوگیری از دسترسی طالبان به این منابع مالی است.
بحران کمآبی در افغانستان، کشاورزی این کشور را با چالش جدی روبهرو کرده است. شالیزارهایی که زمانی نیاز بازار داخلی را تأمین میکردند، اکنون به دلیل کاهش منابع آبی و تغییرات اقلیمی، رونق گذشته را از دست دادهاند.
سازمان عفو بینالملل اعلام کرد که سید رحیم سعیدی، از فیلمسازان برجسته افغانستان، پس از گذراندن ۱۱ ماه در بازداشت طالبان آزاد شده است.
دیدگاه بسته شده است.