مرزنشینان و امنیت کشور

پاکستان با بیش‌ترین مرز طولانی و همسایگی با افغانستان، پس از تأسیس خود، نقش زیادی در تحولات سیاسی- امنیتی افغانستان داشته است. تبار، فرهنگ، شاخصه‌های مشترک و بده‌بستان‌های اقوام ساکن دو طرف خط دیورند را نیز نمی‌توان در آغاز، افزایش و ادامه بی‌ثباتی در افغانستان نادیده گرفت. با همه واقعیت‌های موجود، اکنون پاکستان به همسایه‌ای […]

پاکستان با بیش‌ترین مرز طولانی و همسایگی با افغانستان، پس از تأسیس خود، نقش زیادی در تحولات سیاسی- امنیتی افغانستان داشته است. تبار، فرهنگ، شاخصه‌های مشترک و بده‌بستان‌های اقوام ساکن دو طرف خط دیورند را نیز نمی‌توان در آغاز، افزایش و ادامه بی‌ثباتی در افغانستان نادیده گرفت.

با همه واقعیت‌های موجود، اکنون پاکستان به همسایه‌ای چالش‌برانگیز و مداخله‌گر در امور افغانستان تبدیل شده است؛ با همه واقعیت‌های موجود اکنون چگونه می‌توان با تبدیل «چالش‌ها» به «فرصت‌ها» از صدماتی که تاکنون این همسایگی بر افغانستان تحمیل کرده است رهایی یافت؟

حمایت پاکستان از طالبان،‌ وجود دفاتر رسمی این گروه در کویته، رفت‌وآمد آنان به این کشور، آموزش گروه‌های افراطی و انتحارگران در خاک پاکستان و … بر کسی پوشیده نیست؛ اما چه باعث شده است که حکومت پاکستان با وجود همسایگی با افغانستان، چشم خود را بر مواردی که یادشد ببندد و تعهد همسایگی خود را در قبال افغانستان به جای نیاورد؟

قطعاً باید برای پاسخ به پرسش‌های این‌چنینی به دنبال ریشه‌های تاریخی روابط این دو همسایه و همچنین حکومت‌ها و نظام‌های مسلط بر آن بود؛ زیرا بسیاری از تحولات کنونی ریشه در تصمیمات، رویکردها و مناسبات این دو کشور در دهه‌های گذشته دارد.

در پاکستان معمولاً حکومت‌ها با کودتا توسط جنرالان ارتش ساقط و حکومت‌های جدید به رهبری جنرالان ارتش این کشور ظهور می‌کند. قدرت ارتش پاکستان و تعیین‌کنندگی آن در معادلات سیاسی داخلی و رویکرد این کشور نسبت به همسایگان، بر تمام مناسبات پاکستان با خارج از مرزهایش سایه افکنده است.

واضح است که برای هرکدام از نهادها، کارکردها و کارویژه‌های خاصی از پیش تعیین شده است؛ این نهادها زمانی می‌توانند مفید، موثر و کارآمد باشند که بر اساس آنچه برای آنان تنظیم شده است رفتار کنند؛ اما در پاکستان، ارتش به عنوان نیرویی نظامی پای خود را از آنچه برای آن درنظر گرفته شده است فراتر گذاشته و زمام امور این مملکت را در دست گرفته است. حاصل این رفتار، بی‌ثباتی سیاسی، عمر کوتاه حکومت‌ها و نگاه امنیت‌محور به تعاملات داخلی و منطقه‌ای است و از طرفی حکومت‌های برآمده از کودتا معمولاً با کودتایی دیگر سرنگون می‌شوند و چه‌بسا این چرخه همچنان ادامه یابد.

افغانستان به عنوان کشوری مهم و استراتژیک که همواره قربانی سیاست‌های خارجی همسایگان و قدرت‌های جهانی شده است،‌ کم‌تر پیش آمده تا از بسیاری همسایگان خود متاثر نشده باشد. از میان همسایگان این کشور، پاکستان بیش‌ترین نقش در تحولات اخیر کشور داشته است؛ پس از این کشور، جمهوری اسلامی ایران،‌ روسیه، چین و … در رده‌های بعدی هستند؛ اما هیچ‌کدام به اندازه پاکستان در تحولات و رخداد‌های اخیر افغانستان تعیین کننده نبوده است.

شاید یکی از مواردی که همواره باعث افزایش نقش پاکستان در افغانستان شده است بحث خط دیورند و افزون بر آن، قرابت ساکنان دو سوی مرز بوده است. ساکنان دو طرف مرز از ریشه‌های مشترک قومی و فرهنگی برخوردارند و در بسیاری مناطق به آسانی با استفاده از وجوه مشترک خود در دو طرف مرز رفت‌وآمد می‌کنند.

سوء‌استفاده تروریستان و طالبان با استفاده از پوشش‌های فرهنگی، قومی و زبانی زمینه‌ساز و تسهیل‌کننده تأمین ارتباط آنان در دو سوی مرز بوده است. گفته می‌شود پاکستان نیز آن‌گونه که باید به مناطقی مرزی خود کنترل ندارد و افزون بر آن، حضور تروریستان در خاک خود را به عنون فرصتی برای دخالت و فشار بر کشور همسایه خود افغانستان می‌پندارد. این خود باعث شده است تا تروریستان با استفاده از این خالیگاه، از مناطق وسیعی برای آموزش، تجهیز و تدارک حملات تروریستی در افغانستان استفاده کنند.

هرچند بسیاری از ساکنان مناطق مرزی افغانستان بیش‌ترین ضربه را از حملات هرازگاهی ارتش پاکستان به خاک افغانستان و همچنین حضور تروریستان متحمل شده‌اند؛ اما افزون بر فقر مردم، حضور کم‌رنگ حکومت در این مناطق و همچنین سطح پایین خدمات اجتماعی به ساکنان این مناطق و عدم دسترسی به آموزش معیاری زمینه را برای افزایش تحرکات مخالفان مسلح در این مناطق فراهم کرده است.

گفته می‌شود در بسیاری از مناطق مرزی افغانستان، کتاب‌های پاکستانی توسط ملاهای پاکستانی تدریس می‌شود و این خود باعث می‌شود تا کودکان و نوجوانان این مناطق بیش از این‌که افغانستان را کشور خود بدانند، به پاکستان متعهد و وفادار بار آیند.

حکومت افغانستان باید با اتخاذ سیاست خارجی مبتنی بر منافع ملی و به دور از رویکردها و جناح‌بندی‌های سیاسی داخلی، پاکستان را به عنوان کشوری که هرگز نمی‌توان نقش آن را در دخالت در امور افغانستان نادیده گرفت در نظر گیرد و با طرح و برنامه‌های عملی و با حمایت از ساکنان مناطق مرزی کشور و افزایش خدمات آموزشی،‌ بهداشتی و امنیتی در افزایش آگاهی آنان بکوشد تا بدین‌وسیله بتواند از آنان مدافعان واقعی مرزی‌های جغرافیایی کشور بسازد.

از طرفی سابقه همکاری استخبارات ارتش پاکستان با رهبران جهادی افغانستان که اکثر آنان در دوره‌های پیش و برخی اکنون از مقامات برجسته کشور هستند را نادیده گرفت. رهبرانی که به بهانه جهاد با روس‌ها سالیان درازی تحت حمایت‌های مالی، سیاسی،‌ امنیتی و نظامی پاکستان بوده‌اند و از همه مهم‌تر این‌که «جمعیت اسلامی افغانستان»، «حزب اسلامی افغانستان» و بسیاری از احزاب خُرد و بزرگ دیگر با حمایت‌های نهادهای سیاسی-نظامی پاکستان تأسیس و وارد افغانستان شده‌اند.

قطعاً همان‌گونه که هرازگاهی تلویحاً و گاهی نیز آشکارا شاهد حمایت از پاکستان و سیاست‌های این کشور در داخل افغانستان آن‌هم توسط برخی رهبران سیاسی هستیم؛ رهبرانی که رهبری خود را مدیون حمایت‌های پیشین و حتی کنونی پاکستان هستند و در بسیاری موارد پاکستان را بر افغانستان ترجیح می‌دهند.

سازمان استخبارات ارتش پاکستان با حمایت از تاسیس و شکل‌گیری جریان‌های سیاسی افغانستانی و حمایت از رهبران آن، اکنون هم به اندازه کافی از توان سمت‌وسودهی به اظهارات، کنش‌ها و واکنش‌های رهبران سنتی افغانستان برخوردار است. سازمانی که بیش از هرچیز دیگر نگاهی امنیت‌محور به افغانستان دارد و خواستار حکومتی ضعیف و تحت تأثیر خود در این کشور است.

حرکت رئیس جمهور غنی در به حاشیه راندن رهبران سنتی و گام برداشتن برای نوسازی و تمرکز بر ساختارهای مدرن حکومت‌داری با رویکرد جوان‌محوری،‌ نقطه آغازی است برای کاهش حضور و تاثیرگذاری کسانی که پس از سفر به پاکستان و جمهوری اسلامی ایران، تجدید قوا کرده و با برنامه‌های جدید وارد کشور می‌شوند.

ما زمانی خواهیم توانست این مرحله سخت و دشوار «دوران گذار» را به سلامت پشت‌سر بگذاریم که «افغانستان» بر هر چیز دیگری برایمان ارجحیت داشته باشد و از طرفی قادر به تفکیک منافع ملی خود باشیم و هرگز منافع ملی را با مشترکات فرهنگی با کشورهای همسایه درهم نیامیزیم.

  • ناشناس