اجتماعیاخبار هیدراسلایدافغانستانامنیتتحلیل

طالبان بر سر دوراهی؛ «جنگ» یا «صلح»؟

این‌گونه به نظر می‌رسد که رهبران گروه طالبان در ماه‌های اخیر با فشارهای پیدا و پنهان بسیاری توسط منابع مختلف روبرو شده‌اند. معطوف شدن بخش زیادی از توان ذهنی برنامه‌ریزان و اعضای اتاق فکر طالبان برای دست بالا داشتن در مذاکره صلح با آمریکا، یکی از تبعات حاشیه‌ای مذاکرات این گروه با آمریکا است؛ پیامدهایی که منجر به کاهش تمرکز این گروه برای فعال نگه داشتن ماشین جنگی آن در نبرد با نیروهای امنیتی افغانستان و از طرفی بی‌رغبتی نیروهای آن در جنگ با مردم و نیروهای امنیتی افغانستان در داخل کشور شده است.

 مشغول کردن اتاق فکر طالبان به موضوع صلح و حواشی آن، تا میزان قابل ملاحظه‌ای نیروها و ماشین جنگی این گروه را برای افزایش خشونت در کشور بی‌رمق و ناتوان کرده است.

از طرفی انتشار گزارش موسسه پاکستانی درباره زندگی مرفه رهبران این گروه در قطر، پاکستان و … و همچنین دارایی‌ها و تجارت آنان، افزون بر واکنش شدید این گروه در رد این اظهارات، موجب ایجاد شبهات بسیاری در بین هواداران و نیروهای جنگی این گروه شده است.

در این گزارش آمده است که ملا اختر محمد، رهبر پیشین طالبان که در مرز ایران و پاکستان توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا کشته شد، با مشخصات و اسناد غیرواقعی به تجارت املاک در پاکستان مشغول بوده و در محلات مرفه‌نشین اسلام‌آباد دارای خانه‌ها و آپارتمان‌های شخصی بوده است.

اخیراً نیز رئیس جمهور غنی در اجلاس داووس سوئیس، با اشاره به این گزارش، گفت که هرکدام از رهبران طالبان دارای ۴ تا ۵ همسر هستند و در رفاه و آسایش زندگی می‌کنند؛ اما جنگجویان عادی این گروه،‌ کشته می‌شوند.

هرچند نزدیک به بیست دور مذاکره آقای خلیل‌زاد با طالبان در قطر، به نتیجه ملموسی دست نیافته است؛ اما یکی از کم‌ترین نتایج حاشیه‌ای این گفتگوها ایجاد شک و تردید درباره واقعیت جنگ و فلسفه استمرار آن در میان نیروهای جنگی این گروه در میدان‌های نبرد است؛ وضعیتی که از لحاظ روانی می‌تواند صدمات بسیاری بر عزم و اراده سربازان عادی طالبان وارد کند.

شاید بتوان گفت که افزون بر حمایت‌های مالی و تسلیحاتی این گروه توسط برخی کشورهای منطقه، تبلیغات منسجم و حساب‌شده این گروه مخصوصاً از طریق شبکه‌های مجازی و همچنین با استفاده از احادیث و روایاتی که جنگ با نیروهای امنیتی افغانستان و همچنین نیروهای بین‌المللی را «جهاد» می‌خواند و توجیه می‌کند، نقش زیادی در ایجاد انگیزه و تحرک جنگجویان این گروه داشته است.

اما انتشار گزارش‌هایی از ثروت‌اندوزی رهبران این گروه که بیانگر نگاه منفعت‌محور به جنگ توسط آنان است؛ آغازگر شکافی است هرچند کوچک در میان نیروهای رده‌پایین طالبان به این‌که این جنگ نه‌تنها فاقد حقانیت است بلکه ابزاری است در دست تعدادی از سران ارشد این گروه برای دست‌یابی آنان به ثروت و زندگی مرفه در پاکستان و کشورهای عربی.

از طرفی، اکنون این‌گونه به نظر می‌رسد که ایالات متحده تحت هر شرایطی در پی پایان بخشیدن به جنگ و تحقق صلح در افغانستان است. این کشور برای دست‌یابی به این هدف، افزون بر وارد کردن فشارهای سیاسی مختلف بر پاکستان و سایر کشورهای تمویل‌کننده طالبان، با افزایش حملات هوایی در پی افزایش فشار بر این گروه است.

حمایت از نیروهای امنیتی و مخصوصاً تجهیز و تمویل نیروی هوایی افغانستان، آموزش پیلوت‌ها/ خلبانانی که بتوانند پیشرفته‌ترین چرخبال‌های آمریکایی را بلند کنند، کشتن فرماندهان ارشد این گروه در افغانستان و افزون بر آن، حمایت‌های لوژستیکی از جنگ افغانستان، بخش دیگری از وارد کردن فشار ایالات متحده به طالبان است. فشاری که قطعاً اگر همین‌گونه ادامه یابد می‌تواند منجر به تن دادن طالبان به صلح در افغانستان شود.

بسیاری از شهروندان و نهادهای مدنی در کشور با شدت یافتن گفتگوهای صلح، نگران جزئیات توافقات و شرایط پس از این توافقات هستند؛ اما اکثر رهبران جهادی و مقامات پیشین حکومت به تنها چیزی که نمی‌اندیشند نتایج مردم‌محور این گفتگوها پس از توافقات صلح است؛ بلکه آنان به جایگاه و موقف خود پس از توافقات می‌اندیشند؛ ولو این‌که حاصل این توافقات برتری دوباره طالبان در کشور باشد.

تلاش آنان با نزدیک شدن انتخابات ریاست جمهوری برای به چالش کشاندن آن و بی‌باوری به توان دکتر غنی برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، بیانگر نگاه فردمحورانه اکثر رهبران و سران جهادی به دستاوردهایی چون نظام «جمهوری» مبتنی بر رأی و نظر مردم در افغانستان است. تأکید آنان بر حکومت موقت و انواع حکومت‌های دیگر به غیر از استمرار نظام کنونی، مبین نگاه آلوده به ثروت و قدرت خاندانی است که اکنون آن را از دست رفته می‌پندارند.

اما در این میان، رئیس جمهور غنی با مدیریت کارساز خود نشان داد که هیچ چیزی نمی‌تواند سد راه وی برای دفاع از دستاوردهای نظام «جمهوری» در کشور شود. قطعاً درباره گفتگوهای صلح نیز، وی برخلاف آقای کرزی – که بیش از ۱۲ سال حاکم بلامنازع کشور بود؛ اما موفق به برداشتن کوچک‌ترین قدم برای صلح نشد – طی پنج سال گذشته با وجود فشارهای سیاسی داخلی و تحمل پیامدهای دشوار اقتصادی و نظام آلوده به فساد برجای‌مانده از حکومت آقای کرزی، با آن‌هم توانست گام‌های عملی بسیاری برای تحقق صلح بردارد.

با همه آنچه گفته شد، موضوع «خلع سلاح» طالبان و چگونگی برنامه‌ریزی برای تحقق آن در شرایط پس از صلح و پیش از ورود آنان به جامعه سیاسی و اجتماعی افغانستان، می‌تواند یکی از مهم‌ترین بخش‌های مرتبط به گفتگوهای صلح باشد که تاکنون هرگز به آن پرداخته نشده است.

زمانی صلح می‌تواند از ضمانت اجرایی برخوردار باشد که طالبان کاملاً خلع‌سلاح شده و بخش‌های نظامی آنان کاملاً منحل شود؛ در غیر این صورت، قطعاً شاهد وضعیتی به شدت بحرانی‌تر از شرایط پیش از صلح خواهیم بود.

  • ناشناس
دکمه بازگشت به بالا