نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
یگانه موضوع ناراحتکننده حال جامعه امروزی ما است که تا به خط آخر نرسیم یا در چال نیفتیم، کاری برای برآمدن از خطر انجام نمیدهیم. یگانه موضوعی که ناراحتکننده است، حال جامعه امروزی ما است. تا زمانی که به خط آخر نرسیم یا در چال نیفتیم، هیچ اقدامی برای برآمدن از خطر غرق شدن انجام […]
یگانه موضوع ناراحتکننده حال جامعه امروزی ما است که تا به خط آخر نرسیم یا در چال نیفتیم، کاری برای برآمدن از خطر انجام نمیدهیم.
یگانه موضوعی که ناراحتکننده است، حال جامعه امروزی ما است. تا زمانی که به خط آخر نرسیم یا در چال نیفتیم، هیچ اقدامی برای برآمدن از خطر غرق شدن انجام نمیدهیم. وقتی تا گلو غرق آب شدیم تازه متوجه میشویم که دنیا را آب گرفته است.
آهستهآهسته نفس در گلو گیر میکند و آن وقت است که سر و صدا بلند میشود، ولی دیگر خیلی دیر است برای نجات دادن و کمک خواستن. میشود خود را نجات داد، اما کاش زودتر آگاه میشدیم. کاش زودتر میدیدیم و میفهمیدیم که چه زمانی باید برای فریاد زدن شروع کنیم.
حتی برای کمک کردن به دیگران نیز تا زمانی که طرف مقابل ناراضی نشود، کاری انجام نمیدهیم. عادت این است که زندگی را برای خودمان سخت میکنیم. گاهی میتوان جلوی بسیاری از اتفاقها را گرفت ولی توجه خاصی نداریم و دقت نمیکنیم. شاید هم امیدی نداریم.
گاهی آرامش داریم، اما خودمان خرابش میکنیم. ذهنها مشغول و درگیر مسائلی است که نه به درد آینده میخورد و نه حال، فقط خلا ذهن است و تلف کردن وقت. گاهی خیلی چیزها را داریم اما محو تماشای نداشتههایمان میشویم. آنقدر در چال و گودال فرو رفتهایم که حتی متوجه داشتههای بزرگ زندگیمان نمیشویم، مثل پدر و مادر و عمر.
بعضی اوقات میتوانیم ببخشیم اما با انتقام گرفتن خرابش میکنیم. خیلی بد است که وقت خود را تلف کنیم و کینه در دل خود و دیگران بپروریم. میتوانیم ادامه بدهیم اما با اشتیاق انصراف میدهیم چون یک گوه از دل تنگی و ناامیدی پشت دلمان است که هیچ وقت فراموش نمیشود. گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدهیم.
کاش بیشتر مراقب خودمان، هدفهایمان و تصمیمهایمان باشیم. کاش تصمیم بگیریم که هیچ وقت از امید ناامید نشویم. چون فقط یک بار زنده هستیم و یک بار زندگی میکنیم، فقط یک بار.
در کوچهپسکوچههای کابل، جایی میان دود سیگار و بوی برگر، گاهی آدمهایی را میبینی که بیشتر از آنچه نشان میدهند، پنهان کردهاند. این روایت، نوشتهی حسین مدنی است؛ نویسندهای که با زبان کوچه و بازار، طنز تلخ و نگاه تیزبین اجتماعی، تصویری چندلایه از جامعهی شهری افغانستان ارائه میدهد. مدنی در این متن، با مهارت خاصی از زبان محاورهای بهره میگیرد؛ واژهها و اصطلاحاتی که نهتنها شخصیتها را زنده میکنند، بلکه فضای فرهنگی و اجتماعی را نیز بهخوبی بازتاب میدهند. شخصیتهایی مثل فواد، استاد، و راوی، هرکدام نمایندهی یک تیپ اجتماعیاند؛ تیپهایی که در تضاد میان صداقت و ریا، سادگی و تظاهر، درگیرند. این روایت، قصهی یک برخورد ساده در یک دکان غذاخوریست؛ اما در دلش، تضادهای فرهنگی، ریاکاریهای اجتماعی و فاصلهی میان «بودن» و «نمایش دادن» را فریاد میزند. فواد، با سیگار و صداقت، و استاد، با نکتایی و نقاب، دو چهره از یک جامعهاند؛ جامعهای که گاهی دروغ را با پالیش میپوشاند و صداقت را با خاک.
ص. احمدی، نویسندهای که تجربههای واقعی و دیدگاههای عمیق خود درباره جامعه روستایی را با حساسیتی انسانی و اجتماعی روایت میکند. دور از هیاهوی شهرها و دخالت سازمانها، روستاها به عنوان نگین اصالت، همدلی و زندگی طبیعی برجستهاند. اما چالشهای آموزشی و صنعتیشدن، تهدیدی است برای زندهماندن این ارزشهای انسانی که در کلام ص. احمدی، […]
جامعه باز و دشمنان آن [The Open Society and its Enemies] اثر کارل پوپر (۱) (۱۹۰۲-۱۹۹۴) توسط فیلسوف انگلیسی اتریشیتبار که در ۱۹۴۵ انتشار یافت. مؤلف رمز تاریخ اجتماعی را در تقابل «جامعه بسته» و «جامعه باز» میبیند. در جامعه بسته طبیعت و قرارداد یکسان شمرده میشود و روح انتقادی و تغییر افکار فرد نفی […]
زیبایی یعنی تناسب بین اشکال هندسی، این تناسب امکان دارد در ابعاد مختلف نمود پیدا کند؛ اهرام مصر نوعی از تناسب بین اشکال هندسی است که تاریخ و تمدن یک نسل را به تصویر کشیده است. گاهی هم زیبایی را میتوان در تناسب بین اعضای صورت دید. تصور کنید اگر تمام اعضای صورت در یک […]
دیدگاه بسته شده است.