جنگ بدان و اشرار
وقتی بشر بیتاریخ میشود دیگر تراژدی هم جایی ندارد؛ زیرا اگر جنگی هم پیش آید جنگ میان بدان و اشرار است. بیتاریخی حدود بیست سال است که افغانستان سایه انداخته است. بعد از گذشت دو دهه هنوز پای دموکراسی نیمبند میلنگد بهطوریکه این روزها هیچ نایی برای گام برداشتن بر او نمانده است.
اینجا یعنی افغانستان شاید تنها جایی باشد که گذر زمان چیزی را تغییر نمیدهد، پند، درس، عبرت و آموختن جایی در مناسبات افغانستانیها ندارد. دیده شدن چهرههای تکراری در منصبهای دولتی، آنهم در جاهای کلیدی نشان این امر است.
دولت انتقالی از همان روزهای اول مصلحت را بر خیر ترجیح داد، مصلحتی که افغانستان را به منجلاب فساد کشاند، انتصابهای مصلحتی، سیاست خارجی مصلحتی و هزاران مصلحت دیگر. بیخبر از آنکه در کنار اینهمه مصلحتگرایی دیگر نمیشود اشرار را نیز بخشی از مصلحت دانست. «برادر» خوانده شدن طالبان از همان اول معنایی را با خود حمل میکرد، یعنی روزی این گروه شرور به عرصه قدرت بازخواهد گشت. روی بد قضیه، زمانی بدتر شد که حکومتی به نام وحدت ملی روی کارآمد. اساس کار بر تقسیم کار بود، اما یکجانبهگرایی رئیس جمهور، عرصه را بر رقیب انتخاباتیاش تنگ کرد؛ البته هرچه رئیس بهاصطلاح «جمهور» انجام داد، بیشتر در راستای کنترل شریک قدرت خود بود تا آینده کشور و مردم.
اشرار رفتهرفته قدرت گرفتند، هرچه دولتمردان بر طبل بیاتفاقی کوبیدند، اشرار بیشتر به قدرت نزدیک شدند. جنگ فعلی در افغانستان امروزی جنگ میان بدان و اشرار است. جنگی که نمیتوان بهراحتی در یک جبهه خود را قرار داد؛ البته میتوان میان بد و بدتر یکی را انتخاب کرد. شاید رأی دادن به بدتر از روی ناچاری باشد و نه حسن انتخاب.
حالا میان بد و اشرار انتخاب کدام است. در یک سوی دولتی غرق در فساد و تعصب و نژادپرستی است که ادعای پیشرفت و ترقی دارد؛ درصورتیکه نشانههای برآیند رفتار این حکومت عکس این موضوع را نشان میدهد، فساد گسترده با دیده شدن همان چهرههای همیشگی در قدرت. پای این فساد امروز به جایی کشیده شده است که حق بیماران کرونایی را نیز حلال میداند و مباح.
تکلیف چیست؟ مردم به چه کسی روی آورند، اشراری که خونریزان سفاک هستند و به تصور اینکه خداوند جز آنان کسی را هدایت نکرده است. طرف دیگر دولت و مردمانی که از هیچ روی حاضر به خدمت به مردم نیستند و حکمرانی را حق خود میپندارند و این حکمرانی بدون مسئولیت شعار آنان است.
وضعیت، انتخاب میان بد و بدتر است. بدان و یا اشرار، کدام یک را باید انتخاب کرد؟ تنها چیزی که مشخص است، این موضوع است تا زمانی که از هویت بر مبنای قوم عبور نکنیم و از تنوع قومی بهعنوان نیروی مثبت استفاده نکنیم، تا زمانی که گوشهای از شهر دانشگاهی به نام قهرمان یک قوم باشد و موسسان آن خود را تنها وارثان ارسطو قلمداد کنند و در گوشه دیگر شهر دانشگاهی با هویت دیگر افراد باشد، همین بدان حکومت میکنند و همین اشرار سر میبرند.
رسیدن به خرد جمعی برای فکر کردن به منافع کلی، کاری است که سالها زمان میبرد و با این نوع رفتار که امروزه از فرهنگیان و دانشگاهیان و نخبگان سیاسی دیده میشود، غیرممکن است.