لابی‌گری و اهمیت آن در تعاملات سیاسی افغانستان

چرا افغانستانی‌ها موفق نشده‌اند لابی‌های قدرتمندی را در آمریکا برای حمایت از منافع‌شان پیدا کنند؟

پرسش من در این بخش درباره واژه آشنایی است که همگان چه سیاسی و غیرسیاسی از آن آگاه هستند، امری که تا حد زیادی تعیین‌کننده مناسبات بین‌المللی ایالات متحده آمریکا در جهان، به‌خصوص خاورمیانه است.

«لابی‌گری» و «لابی کردن» از دیرزمان در سیاست آمریکا نقش ایفا کرده است. با نگاهی به سنت این رویه به‌راحتی می‌تواند هر ذهن جستجوگری را به این موضوع معطوف داشت که لابی و لابی‌گری به چه این اندازه در سیاست خارجی آمریکا تأثیرگذار بوده است.

در جایی گفته شده بود که کلید صلح در خاورمیانه در سیاست داخلی آمریکا است. جدای از این‌که سرمایه انسانی و ثروت اجتماعی جوامع در خاورمیانه به‌خصوص در افغانستان به چه میزان است باید این امر را همیشه به‌عنوان یک متغیر مدنظر گرفت که در کشورهایی این‌چنینی عامل بیرونی تأثیرگذار بر رفتار سیاسی و اجتماعی از مهم‌ترین فاکتورهای تعیین‌کننده است.

در بیشتر موارد به علت نبود راه‌کار و برنامه مشخص از سوی زمامداران اصلی در قدرت، بیشتر امر به دست توانایی بیرونی‌ها رقم می‌خود، همین رقم خوردن از توانایی داخلی می‌کاهد و توان داخلی را نیز به زیر سایه عملکردهای بیرونی می‌کشاند. این زمانی است که وزارت خارجه را در موقعیتی بسیار حساس و حیاتی می‌گذارد؛ نقش این وزارت را برجسته و انتظار می‌رود که نقش مؤثری در مناسبات ایفا کند.

فعلاً بحث از قومی، سهمی و ناشیانه عمل کردن وزارت نیست. در حال حاضر موضوع این است که ما به‌طور مشخص طرف کشوری هستیم که یا بیش‌ترین کمک‌ها را به ما می‌دهد و یا می‌تواند کمک‌های زیادی را به ما برساند؛ به این معنا که چرا در طول این‌همه سال نفهمیدیم که می‌توان با لابی کردن و لابی‌گری در ایالات متحده آمریکا روند بهتری از کمک‌ها و همکاری‌ها را داشته باشیم؟ چیزی که من در پی روشن کردن آن هستم این است که لابی به نام خلیل‌زاد نمی‌تواند به نفع افغانستان باشد؛ زیرا اولاً او به‌عنوان یک آمریکایی متعهد به جامعه‌ای است که از مالیات خود برای او امتیازاتی تعیین کرده است. دوم اینکه افراد مسئول در طول این‌همه سال چرا یک تیم مشخص و آزموده را برای تعین سرخط‌های اصلی سیاست‌گذاری در قالب لابی‌گری در ایالات متحده تشکیل نداده‌اند تا بتواند با حضور و درک گفتمان روابط بین‌الملل از آمریکایی‌ها چیزهایی را بخواهد که در اولویت خیری باشد که این خیر همگانی و مؤثر و کاربردی است.

تیم لابی با حضور در آمریکا حالا یا در داخل سفارت افغانستان در آن کشور و یا هر جای دیگر می‌توانست با برنامه مشخص بداند، بفهمند و بفهماند که موقعیت و مردم افغانستان جدای چیزی است که برداشت آمریکایی و کتاب‌های دیگر درباره این کشور نوشته شده نشان می‌دهد. من تصور می‌کنم که اگر تیم منسجم در قالب تیم لابی‌گری وزارت خارجه افغانستان درباره آمریکا وجود می‌داشت که به جای گرفتن عکس سلفی، متناظر با واقعیت‌های وجودی جامعه آمریکایی یعنی در نظر گرفتن نقش سناتوران آمریکایی در تنظیم روابط خارجی آمریکا در مورد منطقه‌ای که افغانستان در آن قرار دارد، برنامه‌ای را پیشکش می‌کرد و با تکرار و ارائه مدرک‌ها و اسناد به تأیید برنامه می‌پرداخت، اصلاً روند کمک و کمک‌رسانی و حمایت آمریکایی‌ها از افغانستان شیوه دیگری به خود می‌گرفت؛ یعنی ما بعد از این‌همه سال نتیجه بهتری از کمک‌ها و مساعدت‌های آمریکایی‌ها می‌داشتیم.

لابی را هنوز می‌توان جدی گرفت، باید اول فهمید ما در کجای سیاست خارجی آمریکا در منطقه هستیم و باید بدانیم که در این پازل کجا را باید تکمیل کنیم، بعد از شناخت این موضوع است که می‌توان برای آینده برنامه‌ای منظم داشت.

مدرنیته ما را با خطر روبرو کرده است و راه دفع آن را نیز به ما یاد داده است، پس باید گلایه، مویه و زجه را کم کرد و شیوه زندگی در جهان انتزاعی را آموخت.

  • دکتر سید محمدتقی حسینی