زن در زنجیر مردسالاری:

قصه‌ای از هویت گم‌شده تا امید به آزادی

زرلشت لیان، نویسنده‌ای متعهد به مسائل اجتماعی و فرهنگی، با قلمی موشکافانه و پر احساس به بررسی چالش‌ها و تبعیض‌های موجود در جوامع مردسالار پرداخته است. در نوشته‌اش، او به عمق مفاهیم فرهنگی و ساختاری خشونت علیه زنان نفوذ می‌کند و با تشریح نقش‌های جنسیتی و انکار هویت زنانه، توجه به ضرورت تغییرات بنیادین در […]

زرلشت لیان، نویسنده‌ای متعهد به مسائل اجتماعی و فرهنگی، با قلمی موشکافانه و پر احساس به بررسی چالش‌ها و تبعیض‌های موجود در جوامع مردسالار پرداخته است. در نوشته‌اش، او به عمق مفاهیم فرهنگی و ساختاری خشونت علیه زنان نفوذ می‌کند و با تشریح نقش‌های جنسیتی و انکار هویت زنانه، توجه به ضرورت تغییرات بنیادین در جامعه را برجسته می‌سازد. این متن نمایانگر تعهد او به بازتاب مسائل زنان و تلاش برای دستیابی به عدالت اجتماعی و آزادی انسانی است.زرلشت لیان، نویسنده‌ای متعهد به مسائل اجتماعی و فرهنگی، با قلمی موشکافانه و پر احساس به بررسی چالش‌ها و تبعیض‌های موجود در جوامع مردسالار پرداخته است.

در نوشته‌اش، او به عمق مفاهیم فرهنگی و ساختاری خشونت علیه زنان نفوذ می‌کند و با تشریح نقش‌های جنسیتی و انکار هویت زنانه، توجه به ضرورت تغییرات بنیادین در جامعه را برجسته می‌سازد. این مقاله نمایانگر تعهد او به بازتاب مسائل زنان و تلاش برای دستیابی به عدالت اجتماعی و آزادی انسانی است.

زن در جامعه مردسالار، هویتی مستقل از نام مردان ندارد و با محرومیت از حقوق اولیه‌اش به ابزاری برای مناسبات سنتی تبدیل می‌شود. از خشونت ساختاری گرفته تا تحقیر فرهنگی، هر قدم به سوی تغییر و استقلال زن، نه تنها بازتاب‌دهنده عدالت بلکه ضرورت بازسازی جامعه‌ای انسانی‌تر است.

ذهنیت افراد در چنین جوامع، همیشه زن ستیزانه بوده است. زن در جامعه‌ی مرد سالار هویت ونام مشخصی ندارد واعتبارش به مردانِ خانواده وقوم وقبیله اش خلاصه می شود. چنانکه ما شاهد بوده ایم که در گفتار های روزمره، برچسپ های توهین ، تحقیرو تمسخر آمیزی بر جنسیت زنانه نهادینه وپذیرفته شده است.

چنانکه اگر از توانایی، قدرت و خوب بودن یک زن تعریف شود نه تنها مردان که بل زنان نیز از برچسپ های چون زنِ « مردانه صفت»را بکار می برند که اگر توجه کنیم در این اصطلاح زن تحقیر وتوهین شده است.

این اصطلاح از نظر معنایی کنایی است که خود زن صفت واعتباری ندارد وهویت ، اعتبار وجودی و هستی شناسانه وجوهر بشری زن را نشانه می گیرد تا حقارت زن را در فرهنگ مردانه ودر ذهنیت افراد جامعه نهادینه کند.

در جامعه مرد‌سالار مردان نان آور واختیار دار خانه اند وهر چند این نان دادن خیلی هم از روی مهربانی ومحبت باشد باز هم انقیاد در پی دارد چون هر کسی از کسی چیزی می گیرد منت گذار ومدیون می شود واین منت گذاری به تابعیت می انجامد.

ازین روست که زنان را نه بنام خود شان بلکه به هویت دخترِ پدری ، خواهرِ مردی وهم مادرِ پسری می خوانند و استقلال بشری، اعتماد به نفس زنان از آنها گرفته می شود.

نخستین گام برای دستیابی به استقلال زنان، در آمد اقتصادی و اختیار مالی آنان در خانواده است. به همین دلیل، در جوامع مردسالار، تلاش می‌شود در اولین مرحله، زنان از فعالیت‌های اقتصادی و شغلی محروم شوند. اگر زنان از تحصیل و آموزش نیز بازمانند، این فرصت به سادگی از آن‌ها گرفته خواهد شد.

متأسفانه، ما امروز شاهد چنین شرایط ناگواری در جامعه هستیم. اما اگر فرصت‌های مناسبی برای زنان فراهم شود تا به تحصیل بپردازند، مشاغل و حرفه‌هایی برگزینند و به استقلال مالی دست یابند، آن‌ها قادر خواهند بود هویت، فردیت، اعتبار و موجودیت مستقل خود را بازیابند. در چنین حالتی، زنان از قید و بند ظلم، محرومیت و خشونت مردان خانواده و جامعه رهایی خواهند یافت.

محرومیت زنان از آموزش، در واقع محرومیت نسل آینده از دانش، آگاهی و پیشرفت است. این وضعیت، تأثیرات منفی و گسترده‌ای بر کل جامعه دارد و چرخه‌ای از ناآگاهی و تبعیض را تداوم می‌بخشد. در عصر معاصر، حق آموزش و کار نه تنها یک نیاز، بلکه یک اصل بنیادین برای بقای انسانی و زندگی شایسته است. اگر در این دوره، انسانی از حق آموزش محروم باشد، به این معناست که از حق زندگی آزاد و انسانی نیز محروم شده است. چنین شرایطی، شکلی از بردگی مدرن است که حق طبیعی و اولیه انسان‌ها را انکار می‌کند و آن‌ها را از مسیر رشد و تعالی باز می‌دارد.

خشونت علیه زنان در جوامع مردسالار، نوعی خشونت ساختاری است که در لایه‌های اجتماعی و فرهنگی جامعه ریشه دوانده و به عنوان یک ارزش یا حق طبیعی مردان تلقی می‌شود. این نوع خشونت، که شامل انواع فیزیکی، روانی و حتی قتل می‌شود، نه تنها در بسیاری از موارد به رسمیت شناخته نشده، بلکه به عنوان بخشی از مناسبات اجتماعی پذیرفته شده است. مردان در چنین جوامعی، با استناد به مفاهیمی چون «ناموس»، خود را مجاز به هرگونه رفتار خشونت‌آمیز می‌دانند، بدون آنکه این اعمال در قوانین یا عرف به طور جدی منع یا محکوم شود. این نگرش، نه تنها حقوق انسانی زنان را نقض می‌کند، بلکه مانعی جدی برای پیشرفت اجتماعی و فرهنگی جامعه به شمار می‌آید.

یک نکته مهم دیگر اینکه زنان را قشر اناث می نامند هم غلط است . جنس یک واقعیت بیولوژیکی وطبیعی است اما جنسیت ارزش های اجتماعی ، اعتقادی وفرهنگی دارد. که نقش جنسیتی زن در جامعه مرد سالار همان است که زن در خانه باشد، لباس بشوید ، غذا بپزد از فرزندان نگهداری کند وبه فرمان مرد خانه باشد. جنسیت ونقش های جنسیتی هم در گذشته وهم اکنون در مناسبات خانوادگی ، اجتماعی وفردی وجود داشته که باعث فرودستی زنان شده است.

در فرهنگ ورسوم مذهبی یک مرد حق دارد که چهار زن بگیرد در صورت که عدالت را بتواند برقرار کند یعنی با هر چهار زن برابر ویکسان رفتار وبرابری کند که خود این امر زن را متاع وابزار معرفی می کند که به خواست و اراده مرد استفاده شود واحساسات ومناسبات عاطفی بین یک مرد وچهار زن در واقعیت هویت زنان را به ابزار جنسی، متاع استفاده مرد فاقد شخصیت انسانی، حقوقی وعاطفی معرفی می دارد که این خود ثابت می سازد که زنان از نظر اجتماعی در جامعه مردسالار یک جنس فرودست حساب می شوند.

در اخیر یک اصل مهم را می خواهم یاد آور شوم که حضور زنان در جامعه اصل بشری هویت جامعه را شکل می دهد وجامعه بدون حضور زنان یک جامعه ناقص ومعیوب از نظر مناسبات اجتماعی ، فرهنگی وبشری است. در تحول جهان از نظر اجتماعی وفرهنگی نقش زنان جامعه در مناسبات بشری نقش معنادار و پر از فضیلت بوده و وظیفه هر انسان صاحب اندیشه وخرد در شرایط دشوار و تاریک کنونی اینست تا که از خانه های خود شروع نموده وبه صورت فردی واجتماعی مسولیت خود بداند تا دراین کار زار سعی وتلاش نموده ودر اصلاحات کاستی های جامعه با ممکن ساختن آزادی های انسانی زنان آزادی وجود، آزادی عمل آزادی انتخاب و آزادی حق انسانی دختران وبانوان بپردازند.