زیر سایه ممنوعیت، بازگشت به رؤیا؛

روایت دختری افغانستانی از فروپاشی روانی تا بازسازی امید

در کابلِ امروز، جایی که آموزش دختران به تصمیمات سیاسی گره خورده، ثنا (نام مستعار)، دختر ۲۱ ساله‌ای از منطقه خیرخانه، روایت زندگی‌اش را بازگو می‌کند؛ داستانی که از یک مسیر تحصیلی روشن آغاز شد و به چالشی روانی و اجتماعی انجامید.

در کابلِ امروز، جایی که آموزش دختران به تصمیمات سیاسی گره خورده، ثنا (نام مستعار)، دختر ۲۱ ساله‌ای از منطقه خیرخانه، روایت زندگی‌اش را بازگو می‌کند؛ داستانی که از یک مسیر تحصیلی روشن آغاز شد و به چالشی روانی و اجتماعی انجامید.

ثنا در خانواده‌ای متوسط بزرگ شد؛ پدرش کارمند دولتی بود و مادرش خانه‌دار. از همان سال‌های ابتدایی مکتب، استعدادش در درس‌ها جلب توجه کرد. در صنف دهم، زمانی که اول نمره شد، این موفقیت نه تنها افتخاری برای خودش، بلکه مایه غرور خانواده‌اش بود. رؤیای او روشن بود: فراغت از مکتب، ادامه تحصیل در رشته اقتصاد، و اشتغال در یکی از بانک‌های معتبر کشور.

اما در سال ۱۴۰۰ خورشیدی، با بازگشت طالبان به قدرت، این مسیر به‌ناگاه مسدود شد. تعطیلی مکاتب دخترانه، ممنوعیت آموزش، و فضای اجتماعی محدودکننده، زندگی ثنا را دگرگون کرد. او می‌گوید: «احساس می‌کردم همه چیز در یک شب از دست رفت. نه فقط درس، بلکه امید، انگیزه، و حتی حس زنده بودن.»

در ماه‌های نخست پس از ممنوعیت، ثنا دچار فرسایش روانی شد. بی‌خوابی، اضطراب، گریه‌های شبانه، و انزوای اجتماعی، بخشی از روزمرگی‌اش شد. خانواده‌اش که متوجه تغییرات رفتاری او شدند، ابتدا تلاش کردند با گفت‌وگو و حمایت عاطفی، وضعیت را بهبود بخشند. اما وقتی علائم افسردگی شدت گرفت، او را نزد پزشک متخصص روان‌درمانی بردند.

در جلسات نخست، ثنا حتی قادر به صحبت نبود. پزشک با صبوری تلاش کرد تا اعتماد او را جلب کند. داروهای ضدافسردگی تجویز شد، اما عوارض جانبی – از جمله خواب‌آلودگی شدید و ضعف جسمی – او را بیشتر منزوی ساخت. روند درمان کند بود، اما یک نقطه عطف، مسیر را تغییر داد:

در یکی از جلسات، پزشک از او خواست تا خاطرات دوران مکتب را بنویسد. ثنا ابتدا مقاومت کرد، اما پس از چند روز، دفترچه‌ای برداشت و شروع به نوشتن کرد. این تمرین ساده، دریچه‌ای شد برای بازگشت به خود. او نوشت از رقابت‌های سالم، از معلمی که به او باور داشت، از روزی که اول نمره شد و مادرش برایش شیرینی پخش کرد.

همین بازگشت به خاطرات، به‌تدریج انگیزه‌ای در او ایجاد کرد تا دوباره برای آینده برنامه‌ریزی کند. پزشک نیز با تغییر داروها و تمرکز بر درمان شناختی، به او کمک کرد تا افکار منفی را شناسایی و مدیریت کند.

ثنا اکنون می‌گوید: «هنوز به آرزوهایم نرسیده‌ام، اما دیگر آن دختر خاموش و ناامید نیستم. یاد گرفته‌ام که حتی در تاریکی، می‌شود شمعی روشن کرد.»

او حالا در یک کورس آنلاین اقتصاد شرکت می‌کند، زبان انگلیسی می‌آموزد، و به دختران دیگر در محله‌اش کمک می‌کند تا از افسردگی عبور کنند.

در شرایطی که میلیون‌ها دختر افغانستانی با ممنوعیت‌های مشابه روبه‌رو هستند، روایت ثنا یادآور این حقیقت است که بازگشت به زندگی، هرچند دشوار، ممکن است. اما این بازگشت نیازمند حمایت روانی، دسترسی به خدمات درمانی، و مهم‌تر از همه، باز شدن درهای آموزش است. اگر نهادهای مسئول، جامعه مدنی و رسانه‌ها سکوت نکنند، شاید رؤیاهای دختران افغانستانی دیگر تنها در خاطره‌ها محو نشوند.

  • محرابی