نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
۱. پیشینه تاریخی گروههای اسلامگرای مسلح در سوریه و افغانستان
تحلیل تطبیقی تحریرالشام و طالبان بدون شناخت زمینههای تاریخی شکلگیری آنها ناقص خواهد بود. هر دو گروه در بستر بحرانهای سیاسی، اجتماعی و امنیتی شکل گرفتهاند، اما تفاوت در ساختارهای فرهنگی، نوع دخالت خارجی، و زمینههای اجتماعی موجب شده مسیرهای متفاوتی را در افراطگرایی اسلامی طی کنند.
در افغانستان، ریشههای جهاد مسلحانه به دهه ۱۹۸۰ و اشغال این کشور توسط ارتش شوروی بازمیگردد. در این دوره، گروههای مجاهدین با حمایت مالی و نظامی ایالات متحده، عربستان سعودی و پاکستان علیه ارتش سرخ جنگیدند. پس از خروج شوروی، جنگ داخلی میان گروههای مجاهدین آغاز شد که زمینهساز ظهور طالبان در دهه ۱۹۹۰ شد. طالبان از دل مدارس دینی دیوبندی در پاکستان و افغانستان سربرآورد و با شعار «امنیت و شریعت» در سال ۱۹۹۶ کابل را تصرف کرد.
در گزارشی از وبسایت بیبیسی فارسی به تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۲۳ آمده است: «طالبان در دهه ۱۹۹۰ از دل مدارس دینی دیوبندی در پاکستان و افغانستان ظهور کرد و با وعده برقراری امنیت و اجرای شریعت اسلامی، در سال ۱۹۹۶ کابل را به تصرف خود درآورد». این روایت تاریخی، نهتنها شکلگیری طالبان را در بستر مذهبی و سنتی نشان میدهد، بلکه نقش حمایتهای منطقهای و خلأ قدرت پس از جنگ داخلی را نیز برجسته میکند.
در مقابل، در سوریه، فضای بسته سیاسی و سرکوب شدید مخالفان توسط حکومت بشار اسد در دهههای پیش از ۲۰۱۱، زمینهساز نارضایتی گسترده شد. با آغاز اعتراضات مردمی در سال ۲۰۱۱ و واکنش خشونتآمیز حکومت، گروههای اسلامگرا با حمایت خارجی و جذب نیروهای محلی وارد میدان شدند. در همین بستر، جبههالنصره بهعنوان شاخه رسمی القاعده در سوریه شکل گرفت و بهتدریج به یکی از بازیگران اصلی میدان نبرد تبدیل شد.
در گزارشی از وبسایت ایران اینترنشنال در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است: «جبههالنصره که در آغاز بهعنوان بازوی القاعده در سوریه شناخته میشد، با تغییر ساختار و رهبری، به تحریرالشام تبدیل شد؛ گروهی که اکنون تلاش دارد با فاصلهگیری از گذشته جهادی خود، چهرهای سیاسیتر و قابلقبولتر ارائه دهد». این تحول، نهتنها نشاندهنده تغییر در راهبردهای داخلی تحریرالشام است، بلکه بیانگر تلاش این گروه برای ورود به عرصه مشروعیتبخشی بینالمللی و تعامل با نهادهای منطقهای و جهانی نیز هست.
تفاوت در بستر اجتماعی شکلگیری این دو گروه نیز قابل توجه است. طالبان در محیطی قبیلهای، سنتی و مذهبی رشد کرد، در حالی که تحریرالشام در بستر شهری، با ترکیب نیروهای اسلامگرای مختلف و در واکنش به فروپاشی ساختار حکومتی سوریه شکل گرفت. این تفاوت، تأثیر مستقیمی بر رفتار سیاسی، اجتماعی و ایدئولوژیک آنها داشته است.
نقش کشورهای خارجی در شکلگیری و تقویت گروههای اسلامگرای مسلح، یکی از عوامل کلیدی در تعیین مسیر ایدئولوژیک و عملیاتی آنها بوده است. طالبان از حمایت مستقیم پاکستان و غیرمستقیم عربستان سعودی برخوردار بود. مدارس دینی دیوبندی در پاکستان، نهتنها پایگاه فکری طالبان را شکل دادند، بلکه منابع انسانی، مالی و لجستیکی آن را نیز تأمین کردند. این مدارس، با تأکید بر تفسیر سنتی از فقه حنفی و آموزههای دیوبندی، بستر تربیت نسل جدیدی از نیروهای طالبان را فراهم آوردند.
در گزارشی از شبکه الجزیره در ۱۰ مارس ۲۰۲۳ آمده است: «پاکستان با فراهم کردن زیرساختهای آموزشی و پناهگاههای امن برای طالبان، نقش محوری در احیای این گروه پس از سقوط سال ۲۰۰۱ ایفا کرد. عربستان سعودی نیز با حمایت مالی از برخی نهادهای مذهبی، بهطور غیرمستقیم در تقویت ایدئولوژی طالبان سهیم بود».
در مقابل، تحریرالشام از حمایت ترکیه و برخی شبکههای سلفی منطقهای بهره برد. ترکیه، بهویژه در سالهای اخیر، با هدف کنترل مرزهای شمالی سوریه و مقابله با تهدیدات کردها، روابط تاکتیکی با تحریرالشام برقرار کرده است. این همکاری، هرچند غیررسمی، موجب شده که تحریرالشام در مقایسه با دیگر گروههای اسلامگرا، فضای مانور بیشتری در منطقه داشته باشد. در گزارش ایران اینترنشنال در ۲۲ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است: «تحریرالشام با بهرهگیری از حمایت ترکیه و برخی شبکههای سلفی خلیج فارس، توانسته ساختار حکمرانی خود را تثبیت کرده و در مسیر نهادسازی حرکت کند».
این تفاوت در حامیان خارجی، نهتنها مسیر حرکت این دو گروه را از یکدیگر جدا کرده، بلکه اهداف استراتژیک آنها را نیز بهطور بنیادین متفاوت کرده است. طالبان با تکیه بر حمایتهای سنتی و ایدئولوژیک، در مسیر تثبیت حکومت شرعی و انزوا حرکت کرده، در حالی که تحریرالشام با بهرهگیری از حمایتهای منطقهای و تعاملات سیاسی، در مسیر مشروعیتبخشی و بازسازی ملی گام برداشته است.
از منظر ایدئولوژیک، طالبان به مکتب دیوبندیه و فقه حنفی وفادار مانده و ساختار مذهبی خود را بر اساس سنتهای قبیلهای، مشورتهای داخلی، و فتاوای علمای سنتی بنا کرده است. این گروه، از آغاز پیدایش خود، با تأکید بر اجرای سختگیرانه شریعت اسلامی، هرگونه سازوکار مدرن حکمرانی مانند انتخابات، تفکیک قوا یا مشارکت عمومی را رد کرده است. در گزارش بیبیسی فارسی در ۲۵ ژانویه ۲۰۲۳ آمده است: «طالبان حکومت را نه بر اساس رأی مردم، بلکه بر پایه بیعت و اجماع علمای دینی مشروع میداند و با هرگونه ساختار دموکراتیک مخالفت دارد».
در مقابل، تحریرالشام از سلفیگری جهادی تأثیر گرفته، اما در سالهای اخیر تلاش کرده از القاعده فاصله بگیرد و چهرهای معتدلتر ارائه دهد. این گروه با تدوین قانون اساسی، برگزاری انتخابات محلی، و تعامل با نهادهای بینالمللی، در مسیر بازتعریف هویت سیاسی خود گام برداشته است. در گزارشی از خبرگزاری ایسنا در ۲۸ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است: «تحریرالشام با فاصلهگیری علنی از القاعده و تمرکز بر نهادسازی، تلاش دارد خود را از گذشته جهادیاش جدا کرده و بهعنوان بازیگری سیاسی در سطح منطقهای مطرح شود».
این تفاوت ایدئولوژیک، نهتنها در ساختار حکمرانی و رفتار سیاسی این دو گروه بازتاب یافته، بلکه در نوع تعامل آنها با جامعه، رسانهها، و نهادهای بینالمللی نیز تأثیرگذار بوده است. طالبان با پافشاری بر سنتگرایی و انزوا، فضای اجتماعی افغانستان را محدود کرده، در حالی که تحریرالشام با انعطاف نسبی، توانسته بخشی از مشروعیت مردمی و توجه جهانی را جلب کند.
در مجموع، پیشینه تاریخی این دو گروه نشان میدهد که هرچند هر دو از دل بحران و جنگ سر برآوردهاند، اما زمینههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی متفاوتی آنها را شکل داده است. این تفاوتها در ادامه مسیر نیز تأثیرگذار بودهاند و رفتارهای سیاسی و اجتماعی آنها را به دو مسیر واگرایانه سوق دادهاند.
۲. روند شکلگیری و قدرتگیری تحریرالشام و طالبان
تحلیل مسیر قدرتگیری تحریرالشام و طالبان، نشاندهنده تفاوتهای بنیادین در نحوه تثبیت سلطه سیاسی، تعامل با رقبا، و بهرهبرداری از فرصتهای داخلی و خارجی است. هرچند هر دو گروه در فضای خلأ قدرت و بحرانهای امنیتی رشد کردند، اما ابزارها و راهبردهایشان برای رسیدن به قدرت کاملاً متفاوت بوده است.
تحریرالشام از دل جبههالنصره، شاخه رسمی القاعده در سوریه، بیرون آمد. با رهبری احمد الشرع (ابومحمد الجولانی)، این گروه در سالهای ابتدایی جنگ داخلی سوریه با حذف رقبای داخلی مانند داعش، احرارالشام و دیگر گروههای اسلامگرا، توانست کنترل مناطق شمال غربی سوریه را بهدست گیرد. این حذف رقبا نهتنها از طریق درگیری نظامی، بلکه با جذب نخبگان محلی، استفاده از رسانه، و تعامل تاکتیکی با ترکیه صورت گرفت.
در ادامه، تحریرالشام با ایجاد نهادهای شبهدولتی از جمله دادگاههای شرعی، پلیس، خدمات شهری، و نهادهای آموزشی، ساختار حکمرانی خود را تثبیت کرد. برخلاف بسیاری از گروههای جهادی که تمرکز خود را صرفاً بر عملیات نظامی و کنترل امنیتی میگذارند، تحریرالشام تلاش کرده با نهادسازی و ارائه خدمات عمومی، چهرهای متفاوت از خود ارائه دهد. این گروه با راهاندازی مدارس، مراکز درمانی، و نهادهای قضایی، کوشیده است تا در مناطق تحت کنترل خود نوعی نظم اجتماعی برقرار کند.
از نظر رسانهای نیز تحریرالشام رویکردی متفاوت اتخاذ کرده است. رهبر این گروه، احمد الشرع (ابومحمد الجولانی)، نهتنها در انظار عمومی ظاهر میشود، بلکه در مصاحبههای تلویزیونی و نشستهای رسمی نیز شرکت میکند. این حضور علنی، بخشی از راهبرد تحریرالشام برای فاصلهگیری از گذشته جهادی و ورود به عرصه سیاست رسمی است.
در تحولی بیسابقه و پس از دههها انزوا، رئیسجمهوری سوریه روز چهارشنبه ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۵ در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد؛ رخدادی که برای نخستین بار در حدود ۶۰ سال گذشته رقم خورد. احمد شرع، حاکم سوریه، در این سخنرانی با لحنی تند از سیاستهای اسرائیل در منطقه انتقاد کرد و خواستار لغو تحریمهای بینالمللی علیه سوریه در دوران حکومت بشار اسد شد. این سخنرانی، نمادی از تلاش تحریرالشام برای ورود به عرصه دیپلماسی رسمی و بازتعریف جایگاه سوریه در نظم منطقهای و جهانی تلقی میشود.
چنین تحولاتی، تحریرالشام را از بسیاری از گروههای اسلامگرای مسلح متمایز کرده است. در حالی که طالبان و دیگر گروههای مشابه همچنان بر پنهانکاری، انزوا، و سرکوب رسانهای تأکید دارند، تحریرالشام با باز کردن فضای رسانهای، حضور علنی رهبر، و گفتوگو با نهادهای بینالمللی، در مسیر بازتعریف هویت سیاسی خود گام برداشته است.
در مقابل، طالبان پس از سقوط در سال ۲۰۰۱، به جنگ چریکی در مناطق روستایی افغانستان روی آورد. این گروه با بهرهگیری از ضعف حکومت مرکزی، فساد گسترده، اختلافات سیاسی میان نخبگان، و نارضایتی عمومی، بهتدریج نفوذ خود را گسترش داد. در گزارشی منتشرشده در سال ۲۰۲۳ آمده است: «طالبان پس از سقوط، بهجای رویارویی مستقیم، به جنگ چریکی در مناطق روستایی روی آورد و با استفاده از نارضایتی عمومی، فساد گسترده در دولت مرکزی، و اختلافات میان نخبگان سیاسی، توانست بهتدریج نفوذ خود را در سراسر کشور گسترش دهد». در همان گزارش تأکید شده بود که «حمایت برخی قبایل، شبکههای مذهبی، و نهادهای محلی، نقش مهمی در بازگشت تدریجی طالبان به قدرت ایفا کرد».
با وجود این نفوذ تدریجی، طالبان همچنان از حضور در نهادهای بینالمللی محروم مانده است. هیچ نمایندهای از این گروه تاکنون اجازه حضور رسمی در مجمع عمومی سازمان ملل را نیافته و تلاشهای دیپلماتیک آنها با بیاعتمادی جهانی مواجه شده است. در گزارشی دیگر آمده است: «با وجود تلاش طالبان برای تعامل دیپلماتیک، به دلیل نقض حقوق بشر، سرکوب زنان، و روابط با گروههای تروریستی، این گروه در انزوای بینالمللی باقی مانده و از حضور در نهادهای جهانی محروم است».
این محرومیت، در تضاد کامل با وضعیت تحریرالشام است که رهبر آن در سال ۲۰۲۵ در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد و تلاش نمود چهرهای سیاسی و دیپلماتیک از خود ارائه دهد. این تفاوت، بازتابی از دو راهبرد متضاد در مواجهه با جهان است: یکی در مسیر مشروعیتبخشی و گفتوگو، و دیگری در مسیر تقابل و انزوا.
نقش بازیگران داخلی در بازگشت طالبان به قدرت، عاملی تعیینکننده بود. حامد کرزی با برادرخواندن طالبان و فراهمسازی امکان گفتوگو از طریق افتتاح دفتر سیاسی این گروه در قطر، زمینه تعامل دیپلماتیک را ایجاد کرد. اشرف غنی نیز با آزادی بیش از پنج هزار زندانی طالبان و ورود به مذاکرات صلح، عملاً مسیر بازگشت این گروه را هموار کرد. در گزارشی منتشرشده در سال ۲۰۲۳ آمده است: «اقدامات دولت افغانستان، هرچند با هدف صلح انجام شد، اما در عمل به فروپاشی ساختار سیاسی و تسلط طالبان منجر شد».
در سال ۲۰۲۱، طالبان بدون مقاومت جدی وارد کابل شد و قدرت را بهدست گرفت. این بازگشت، نه نتیجه پیروزی نظامی، بلکه حاصل فروپاشی سیاسی، بیاعتمادی عمومی، و ضعف ساختاری حکومت پیشین بود. در حالی که تحریرالشام با قدرتنمایی نظامی، حذف رقبا، و نهادسازی به قدرت رسید، طالبان از مسیر فروپاشی داخلی و مذاکره با آمریکا و دولت افغانستان به قدرت بازگشت.
از منظر ساختاری، تحریرالشام تلاش کرده حکمرانی خود را بر پایه نهادهای شبهمدنی، دادگاههای شرعی، خدمات شهری، و تعامل با جامعه محلی بنا کند. در مقابل، طالبان ساختار حکومتی خود را بر اساس شریعت دیوبندی، مشورتهای داخلی، و فتاوای علمای سنتی اداره میکند. در گزارشی دیگر آمده است: «این تفاوت در ساختار حکمرانی، تأثیر مستقیمی بر کیفیت زندگی مردم، میزان مشارکت اجتماعی، و مشروعیت سیاسی این دو گروه داشته است».
در مجموع، روند قدرتگیری تحریرالشام و طالبان نشان میدهد که اولی از مسیر نهادسازی، مشروعیتطلبی، و حذف رقبا به قدرت رسید، در حالی که دومی از مسیر فروپاشی حکومت مرکزی، خلأ قدرت، و بهرهبرداری از شکافهای داخلی. این تفاوت، پایهگذار دو مسیر واگرایانه در اسلامگرایی معاصر است که در بخشهای بعدی مقاله بهطور دقیقتر بررسی خواهد شد.
۳. تفاوتهای فکری، رفتاری و ساختاری؛ دو چهره از اسلامگرایی معاصر
تحریرالشام و طالبان، هر دو خود را مدافع اجرای شریعت اسلامی میدانند، اما در نحوه تفسیر، اجرا، و تعامل با جامعه و جهان، تفاوتهای بنیادینی دارند. این تفاوتها نهتنها در سطح ایدئولوژیک، بلکه در رفتار سیاسی، ساختار حکمرانی، و نوع ارتباط با مردم و نهادهای بینالمللی مشهود است.
تحریرالشام، با ریشه در سلفیگری جهادی، در سالهای اخیر تلاش کرده از گذشته افراطی خود فاصله بگیرد. این گروه پس از جدایی علنی از القاعده، به تدوین قانون اساسی، برگزاری انتخابات محلی، و ایجاد نهادهای شبهمدنی روی آورد. در مناطق تحت کنترل آن، دادگاههای شرعی، پلیس محلی، و خدمات شهری فعال هستند. این نهادسازی، هرچند در چارچوب اسلامی انجام شده، اما با رویکردی نسبتاً منعطف و قابلتطبیق با واقعیتهای اجتماعی صورت گرفته است. در گزارشی منتشرشده در سال ۲۰۲۴ آمده است: «تحریرالشام با ایجاد ساختارهای خدماتی و حقوقی، تلاش دارد چهرهای متفاوت از گروههای جهادی ارائه دهد و با جامعه محلی تعامل مؤثر برقرار کند».
در مقابل، طالبان همچنان به مکتب دیوبندیه و فقه حنفی وفادار مانده و ساختار حکومتی خود را بر اساس مشورتهای داخلی و فتاوای علمای سنتی اداره میکند. این گروه با انتخابات مخالف است و حکومت را نه بر اساس رأی مردم، بلکه بر پایه بیعت و اجماع داخلی مشروع میداند. در گزارشی منتشرشده در سال ۲۰۲۳ آمده است: «طالبان نهتنها انتخابات را رد کرده، بلکه هرگونه مشارکت سیاسی خارج از چارچوب شرعی خود را غیرقابلقبول میداند».
از منظر رفتاری، احمد الشرع، رهبر تحریرالشام، در انظار عمومی ظاهر میشود، با رسانهها گفتوگو میکند، و حتی در برخی موارد با زنان عکس میگیرد. این رفتار، نمادی از تلاش برای ارائه چهرهای معتدلتر و قابلقبول در سطح بینالمللی است. در مقابل، هبتالله آخندزاده، رهبر طالبان، چهرهای پنهان است که تاکنون در هیچ مراسم عمومی ظاهر نشده. در قانون امر به معروف طالبان، تصویربرداری موجودات زنده ممنوع اعلام شده است. در گزارشی منتشرشده در سال ۲۰۲۳ آمده است: «رهبر طالبان از قندهار حکومت میکند و حتی اعضای کابینه نیز بهندرت با او دیدار دارند».
تحریرالشام با رسانهسازی، تولید محتوا، و تعامل با خبرنگاران، تلاش کرده روایت خود را در سطح جهانی مطرح کند. این گروه حتی در برخی موارد با نهادهای بینالمللی درباره بازسازی، آموزش، و بازگشت آوارگان گفتوگو کرده است. در مقابل، طالبان با سرکوب رسانهها، تعطیلی نهادهای مدنی، و محدودسازی شدید آزادی بیان، فضای اجتماعی افغانستان را بهشدت محدود کرده است. در گزارشی منتشرشده در سال ۲۰۲۲ آمده است: «طالبان بیش از ۲۰ رسانه محلی را تعطیل کرده و خبرنگاران را تحت فشار قرار داده است».
در حوزه حقوق زنان نیز تفاوتها چشمگیر است. تحریرالشام در برخی مناطق اجازه آموزش دختران را داده و حتی در نهادهای خدماتی از حضور زنان بهره میبرد. در مقابل، طالبان با تعطیلی مدارس دخترانه، ممنوعیت کار زنان، و محدودسازی حضور اجتماعی آنان، یکی از سختگیرانهترین سیاستهای جنسیتی در جهان را اعمال کرده است. در گزارشی منتشرشده در سال ۲۰۲۳ آمده است: «طالبان بیش از ۱۰۰ هزار دختر را از تحصیل محروم کرده و زنان را از بسیاری مشاغل دولتی کنار گذاشته است».
از منظر ساختاری، تحریرالشام به تدوین قانون اساسی و برگزاری انتخابات محلی روی آورده، در حالی که طالبان ساختار حکومتی خود را بر اساس شورای علمای دینی و فرمانهای رهبر اداره میکند. این تفاوت در ساختار، تأثیر مستقیمی بر میزان مشارکت اجتماعی، مشروعیت مردمی، و پایداری سیاسی دارد.
در مجموع، تفاوتهای فکری، رفتاری و ساختاری میان تحریرالشام و طالبان، بازتابی از دو رویکرد متضاد در اسلامگرایی معاصر است. تحریرالشام در مسیر تطبیق با واقعیتهای سیاسی و اجتماعی حرکت میکند، در حالی که طالبان در مسیر تثبیت سنتگرایی و انزوا باقی مانده است. این تفاوتها، در بخشهای بعدی مقاله، پیامدهای گستردهتری در سطح داخلی، منطقهای و بینالمللی خواهند داشت.
۴. روابط با آمریکا و غرب؛ از مذاکره تا انزوا
روابط گروههای اسلامگرای مسلح با ایالات متحده و کشورهای غربی، همواره یکی از پیچیدهترین و تعیینکنندهترین ابعاد فعالیت آنها بوده است. این روابط نهتنها بر مشروعیت بینالمللی آنها تأثیر گذاشته، بلکه مسیر تحولات داخلیشان را نیز شکل داده است. تحریرالشام و طالبان، هر دو در مواجهه با غرب، رویکردهایی متفاوت و گاه متناقض اتخاذ کردهاند که پیامدهای عمیقی برای کشورهایشان به همراه داشته است.
طالبان پس از سقوط در سال ۲۰۰۱، بهعنوان دشمن مستقیم ایالات متحده شناخته شد. با این حال، در سالهای بعد، آمریکا بهجای نابودی کامل این گروه، وارد مذاکره با آن شد. مذاکرات دوحه که از سال ۲۰۱۹ آغاز شد و تا ۲۰۲۱ ادامه یافت، نقطه عطفی در روابط طالبان با غرب بود. این مذاکرات با میانجیگری قطر و حمایت حامد کرزی انجام شد و در نهایت به توافق خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان انجامید. در این توافق، طالبان متعهد شد که از خاک افغانستان برای حمله به منافع آمریکا استفاده نشود و روابطش با گروههای تروریستی محدود گردد. اما در عمل، طالبان نهتنها روابط خود با القاعده را حفظ کرد، بلکه به دهها گروه تروریستی دیگر نیز اجازه فعالیت داد. در گزارش الجزیره به تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۲۳ آمده است که «طالبان پس از بازگشت به قدرت، نهتنها تعهدات توافق دوحه را نقض کرد، بلکه به پناه دادن به اعضای القاعده ادامه داد».
این نقض تعهدات باعث شد که ایالات متحده و متحدانش از به رسمیت شناختن حکومت طالبان خودداری کنند. هیچ کشور غربی تاکنون حکومت طالبان را به رسمیت نشناخته و حتی کشورهای منطقهای مانند هند، ایران و چین نیز با احتیاط و محدودیت با این گروه تعامل میکنند. در گزارش بیبیسی فارسی به تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۲۳ آمده است که «طالبان با وجود تلاش برای تعامل دیپلماتیک، به دلیل نقض حقوق بشر و روابط با گروههای تروریستی، در انزوای بینالمللی باقی مانده است».
در مقابل، تحریرالشام در سوریه مسیر متفاوتی را طی کرده است. این گروه در ابتدا بهعنوان شاخهای از القاعده شناخته میشد و در لیست گروههای تروریستی قرار داشت. اما با رهبری احمد الشرع و جدایی علنی از القاعده، تلاش کرد چهرهای متفاوت ارائه دهد. این فاصلهگیری، نهتنها در گفتار بلکه در رفتار نیز مشهود بود؛ از جمله تعامل با رسانهها، حضور در مجامع بینالمللی، و تلاش برای نهادسازی. در گزارش ایران اینترنشنال به تاریخ ۲۲ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است که «تحریرالشام با فاصلهگیری از القاعده و تمرکز بر نهادسازی، تلاش دارد از لیست گروههای تروریستی خارج شود و وارد تعامل رسمی با نهادهای جهانی گردد».
در سالهای اخیر، تحریرالشام با برخی نهادهای غربی و منطقهای وارد گفتوگو شده و حتی در برخی موارد، همکاریهای غیررسمی برای مقابله با داعش و دیگر گروههای افراطی داشته است. دیدار احمد الشرع با گیر پدرسون، فرستاده ویژه سازمان ملل، در دمشق و گفتوگو درباره بازسازی، بازگشت آوارگان، و اصلاح ساختارهای حکومتی، نشاندهنده تلاش این گروه برای ورود به عرصه دیپلماسی جهانی است. این دیدار در چارچوب قطعنامه ۲۲۵۴ شورای امنیت انجام شد. تحریرالشام با پذیرش اصول قطعنامه ۲۲۵۴، گامی مهم در جهت مشروعیتبخشی بینالمللی برداشته است.
با این حال، ایالات متحده و کشورهای غربی هنوز با احتیاط به تحریرالشام نگاه میکنند. سابقه ارتباط با القاعده، استفاده از خشونت، و اجرای شریعت اسلامی، همچنان مانعی برای تعامل رسمی و گسترده است. اما تفاوت آشکار در رفتار این گروه با طالبان، زمینه را برای گفتوگوهای بیشتر فراهم کرده است. برخی تحلیلگران معتقدند که در صورت ادامه روند فاصلهگیری از افراطگرایی، احتمال خروج تحریرالشام از لیست گروههای تروریستی وجود دارد.
در مقابل، طالبان با سرکوب زنان، تعطیلی مدارس دخترانه، و محدودسازی رسانهها، نهتنها از نظر حقوق بشر مورد انتقاد قرار گرفته، بلکه از نظر امنیتی نیز تهدیدی برای منطقه محسوب میشود. ادامه روابط با القاعده و دیگر گروههای تروریستی، مانع اصلی در تعامل با غرب باقی مانده است. در گزارش بیبیسی فارسی به تاریخ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۲ آمده است که «طالبان با نقض گسترده حقوق زنان و آزادیهای مدنی، از هرگونه تعامل سازنده با جامعه جهانی فاصله گرفته است».
در مجموع، تحریرالشام در مسیر تعامل و مشروعیتبخشی حرکت کرده، در حالی که طالبان در مسیر انزوا و تقابل باقی مانده است. این تفاوت، نهتنها در سیاست خارجی، بلکه در پیامدهای داخلی نیز تأثیرگذار بوده و خواهد بود.
۵. پیامدهای سیاستهای داخلی بر مردم و کشور
سیاستهای داخلی تحریرالشام و طالبان، هرچند هر دو مدعی اجرای شریعت اسلامی هستند، پیامدهای کاملاً متفاوتی برای مردم سوریه و افغانستان داشتهاند. این تفاوتها نهتنها در سطح آزادیهای فردی و اجتماعی، بلکه در کیفیت زندگی، ثبات اقتصادی، و امید به آینده نیز مشهود است.
در سوریه، تحریرالشام پس از تثبیت قدرت، بهجای تحمیل خشونتبار احکام شرعی، تلاش کرده ساختارهای خدماتی و قضایی ایجاد کند. دادگاههای شرعی این گروه، هرچند بر اساس فقه سلفی اداره میشوند، اما در مقایسه با دوران داعش یا جبههالنصره، نظم و انسجام بیشتری دارند. مردم در مناطق تحت کنترل تحریرالشام، به خدمات شهری، امنیت نسبی، و حتی آموزش و بهداشت دسترسی دارند. در گزارش ایران اینترنشنال به تاریخ ۲۲ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است که «تحریرالشام با ایجاد نهادهای خدماتی و قضایی، توانسته اعتماد نسبی بخشی از مردم را جلب کند».
احمد الشرع با حضور در مجامع عمومی، گفتوگو با رسانهها، و تعامل با اقشار مختلف، تلاش کرده چهرهای مردمی و قابلدسترس ارائه دهد. این رفتار، در کنار بازسازی نسبی زیرساختها، باعث شده که بخشی از مردم سوریه، بهویژه در مناطق شمالی، تحریرالشام را بهعنوان جایگزین قابلقبول حکومت پیشین بپذیرند. در گزارش ایسنا به تاریخ ۲۸ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است که «رهبر تحریرالشام با حضور در نشستهای عمومی و گفتوگو با نهادهای بینالمللی، تلاش دارد چهرهای متفاوت از گروههای جهادی ارائه دهد».
در مقابل، طالبان پس از بازگشت به قدرت، سیاستهایی سختگیرانه و محدودکننده اتخاذ کرده است. تعطیلی مدارس دخترانه، ممنوعیت کار زنان، سرکوب رسانهها، و اجرای احکام شرعی با خشونت، فضای اجتماعی افغانستان را بهشدت تیره کرده است. در گزارش بیبیسی فارسی به تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۲۳ آمده است که «طالبان با اعمال محدودیتهای گسترده علیه زنان و رسانهها، فضای عمومی کشور را به شدت محدود کرده است».
بسیاری از خانوادهها، بهویژه در شهرها، با بحرانهای روانی، اقتصادی و فرهنگی مواجه شدهاند. طالبان نهتنها آزادیهای فردی را محدود کرده، بلکه با حذف نهادهای مدنی، فضای مشارکت اجتماعی را نیز از بین برده است. نسل جوان افغانستان، که در دو دهه گذشته با آموزش، رسانه، و تعامل جهانی آشنا شده، اکنون با ناامیدی، مهاجرت گسترده، و بیاعتمادی به آینده روبهروست. در گزارشی از الجزیره به تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۲۳ آمده است که «موج مهاجرت جوانان افغان پس از بازگشت طالبان به قدرت، به بالاترین سطح در دو دهه اخیر رسیده است».
در حوزه اقتصادی نیز تفاوتها مشهود است. تحریرالشام با تعامل با ترکیه و برخی نهادهای بینالمللی، توانسته منابع محدودی جذب کند و خدمات اولیه را ارائه دهد. در مقابل، طالبان با قطع روابط مالی با غرب، تحریمهای گسترده، و سوءمدیریت، اقتصاد افغانستان را به مرز فروپاشی رسانده است. به گزارش بیبیسی فارسی در تاریخ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۲، «افغانستان تحت حکومت طالبان با کاهش شدید کمکهای خارجی و رکود اقتصادی مواجه شده است».
در حوزه آموزش، تحریرالشام مدارس دینی و عمومی را فعال نگه داشته و حتی در برخی مناطق، آموزش دختران را نیز مجاز دانسته است. طالبان اما با تعطیلی مدارس دخترانه و محدودسازی آموزش، آینده نسل جوان را با تهدید جدی مواجه کرده است. در گزارش ایران اینترنشنال به تاریخ ۵ فوریه ۲۰۲۳ آمده است که «بیش از ۱۰۰ هزار دختر افغان از تحصیل محروم شدهاند و بسیاری از مدارس در مناطق شهری تعطیل شدهاند».
در مجموع، سیاستهای داخلی تحریرالشام، هرچند هنوز با چالشهای جدی مواجهاند، اما در مسیر بازسازی و تعامل حرکت میکنند. طالبان اما با بازگشت به سیاستهای سختگیرانه، کشور را به سمت انزوا، بحران انسانی، و فروپاشی اجتماعی سوق داده است. این تفاوت در سیاست داخلی، بازتابی از تفاوتهای بنیادین در نگاه به جامعه، قدرت، و آینده است که در بخشهای بعدی مقاله، پیامدهای منطقهای و بینالمللی آن نیز بررسی خواهد شد.
۶. پیامدهای منطقهای و بینالمللی؛ تهدید یا فرصت
تحریرالشام و طالبان، هر دو در سطح منطقهای و بینالمللی تأثیرات عمیقی بر جای گذاشتهاند. اما تفاوت در رفتار، ایدئولوژی، و تعامل با جهان، پیامدهای کاملاً متفاوتی برای سوریه و افغانستان و فراتر از آن داشته است. این تفاوتها نهتنها در نوع روابط دیپلماتیک، بلکه در میزان تهدید امنیتی، ظرفیت بازسازی، و امکان جذب حمایتهای بینالمللی مشهود است.
در مورد تحریرالشام، تغییرات اخیر در رفتار سیاسی این گروه باعث شده که نگاه منطقهای و بینالمللی به آن دچار تحول شود. دیدار احمد الشرع (ابومحمد الجولانی) با گیر پدرسون، فرستاده ویژه سازمان ملل در دمشق، و گفتوگو درباره بازسازی، بازگشت آوارگان، و اصلاح ساختارهای حکومتی، نشاندهنده تلاش این گروه برای ورود به عرصه دیپلماسی جهانی است. این دیدار در چارچوب قطعنامه ۲۲۵۴ شورای امنیت انجام شد و در گزارش ایسنا به تاریخ ۲۸ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است که «تحریرالشام با پذیرش اصول قطعنامه ۲۲۵۴، گامی مهم در جهت مشروعیتبخشی بینالمللی برداشته است».
در سطح منطقهای، تحریرالشام با ترکیه روابطی پیچیده و تاکتیکی دارد. این کشور، بهعنوان همسایه شمالی سوریه، در برخی موارد از تحریرالشام برای کنترل مرزها و مقابله با کردها استفاده کرده است. این همکاری، هرچند غیررسمی، باعث شده که تحریرالشام در مقایسه با دیگر گروههای اسلامگرا، فضای مانور بیشتری در منطقه داشته باشد. در گزارش ایران اینترنشنال به تاریخ ۲۲ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است که «تحریرالشام با حفظ روابط تاکتیکی با ترکیه، توانسته بخشی از امنیت مرزی و تعامل منطقهای را مدیریت کند».
در مقابل، طالبان با حفظ روابط نزدیک با القاعده و دهها گروه تروریستی دیگر، نهتنها تهدیدی برای امنیت افغانستان، بلکه برای کل منطقه محسوب میشود. گزارشهای متعدد از حضور اعضای القاعده در افغانستان پس از بازگشت طالبان به قدرت، نگرانیهای امنیتی را در کشورهای همسایه و غربی افزایش داده است. در گزارش الجزیره به تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۲۳ آمده است که «طالبان با فراهم کردن فضای امن برای گروههای تروریستی، تهدیدی برای آسیای مرکزی، خاورمیانه و حتی اروپا محسوب میشود».
در سطح بینالمللی، طالبان با تحریمهای گسترده، قطع کمکهای مالی، و انزوای دیپلماتیک مواجه شده است. هیچ کشور غربی تاکنون حکومت طالبان را به رسمیت نشناخته و حتی کشورهای منطقهای مانند هند، ایران و چین نیز با احتیاط و محدودیت با این گروه تعامل میکنند. در گزارش بیبیسی فارسی به تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۲۳ آمده است که «طالبان با ادامه سیاستهای سختگیرانه و روابط با گروههای تروریستی، از هرگونه تعامل سازنده با جامعه جهانی محروم مانده است».
تحریرالشام اما با فاصلهگیری از القاعده و تلاش برای نهادسازی، توانسته توجه برخی نهادهای بینالمللی را جلب کند. هرچند هنوز در لیست گروههای تروریستی قرار دارد، اما برخی تحلیلگران معتقدند که در صورت ادامه این روند، احتمال خروج از این لیست وجود دارد. این تحول، میتواند مسیر بازسازی سوریه را تسهیل کند و زمینه را برای بازگشت آوارگان فراهم سازد. در گزارش ایران اینترنشنال به تاریخ ۵ فوریه ۲۰۲۳ آمده است که «تحریرالشام با تمرکز بر مسائل داخلی و کاهش فعالیتهای فرامرزی، تهدید کمتری برای منطقه ایجاد کرده است».
در حوزه امنیت منطقهای، طالبان با ایجاد فضای امن برای گروههای تروریستی، تهدیدی برای آسیای مرکزی، خاورمیانه، و حتی اروپا محسوب میشود. در مقابل، تحریرالشام با تمرکز بر مسائل داخلی سوریه و کاهش فعالیتهای فرامرزی، تهدید کمتری برای منطقه ایجاد کرده است. این تفاوت در رفتار امنیتی، تأثیر مستقیمی بر نوع تعامل کشورها با این دو گروه داشته است.
در مجموع، پیامدهای منطقهای و بینالمللی سیاستهای این دو گروه، بازتابی از تفاوتهای بنیادین در رفتار و اهداف آنهاست. تحریرالشام در مسیر تعامل و بازسازی حرکت میکند، در حالی که طالبان با پافشاری بر ایدئولوژی سنتی و روابط خطرناک، کشور را به سمت انزوا و بحران سوق داده است. این تفاوت، نهتنها بر سرنوشت دو کشور، بلکه بر امنیت و ثبات منطقهای نیز تأثیرگذار خواهد بود.
۷. پیشبینی آینده؛ مسیر واگرایانه یا همگرایی با جهان
آینده تحریرالشام و طالبان، بهطور مستقیم به رفتار سیاسی، تعامل با جامعه جهانی، و پاسخگویی به مطالبات داخلی بستگی دارد. هر دو گروه اکنون در نقطهای حساس قرار دارند؛ یکی در مسیر مشروعیتبخشی و دیگری در مسیر تثبیت ایدئولوژی سنتی. اما مسیرهایشان بهوضوح واگراست و این واگرایی میتواند سرنوشت دو کشور و حتی امنیت منطقه را رقم بزند.
تحریرالشام با فاصلهگیری علنی از القاعده، تلاش کرده خود را از گذشته جهادیاش جدا کند. این فاصلهگیری نهتنها در گفتار، بلکه در رفتار نیز مشهود است. حضور احمد الشرع در سازمان ملل، دیدار با فرستاده ویژه سازمان ملل، و گفتوگو درباره بازسازی سوریه، نشاندهنده تلاش برای ورود به عرصه دیپلماسی جهانی است. در گزارش ایسنا به تاریخ ۲۸ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است که «تحریرالشام با پذیرش اصول دیپلماتیک و گفتوگو با نهادهای بینالمللی، در مسیر خروج از انزوا حرکت میکند».
در سطح داخلی، تحریرالشام با نهادسازی، ارائه خدمات عمومی، و تعامل با اقشار مختلف، توانسته بخشی از مشروعیت مردمی را کسب کند. اگر این گروه بتواند انتخابات واقعی برگزار کند، قانون اساسی تدوینشده را اجرایی کند، و فضای سیاسی را باز نگه دارد، احتمال دارد سوریه به ثبات نسبی برسد و در معادلات منطقهای نقشآفرینی کند. در گزارش ایران اینترنشنال به تاریخ ۲۲ ژوئن ۲۰۲۴ آمده است که «تحریرالشام با تمرکز بر بازسازی داخلی و کاهش فعالیتهای فرامرزی، در حال تبدیل شدن به بازیگری منطقهای است».
در مقابل، طالبان با پافشاری بر اجرای سختگیرانه شریعت، سرکوب زنان، و ادامه روابط با گروههای تروریستی، کشور را به سمت انزوا سوق داده است. هیچ نشانهای از اصلاحات واقعی در رفتار این گروه دیده نمیشود. حتی مذاکرات با کشورهای منطقهای نیز بیشتر جنبه تاکتیکی دارد و نه راهبردی. در گزارش الجزیره به تاریخ ۱۰ مارس ۲۰۲۳ آمده است که «طالبان با حفظ روابط با القاعده و رد اصلاحات داخلی، در مسیر تقابل با جامعه جهانی باقی مانده است».
اگر طالبان به همین مسیر ادامه دهد، احتمال شورشهای داخلی، افزایش مهاجرت، و حتی فروپاشی دوباره حکومت وجود دارد. نسل جوان افغانستان، که در دو دهه گذشته با آموزش، رسانه، و تعامل جهانی آشنا شده، با سیاستهای طالبان همخوانی ندارد. این شکاف نسلی، میتواند به بحرانهای اجتماعی و سیاسی منجر شود. در گزارش بیبیسی فارسی به تاریخ ۲۵ ژانویه ۲۰۲۳ آمده است که «شکاف میان نسل جوان و ساختار سنتی طالبان، یکی از عوامل ناپایداری اجتماعی در افغانستان است».
در سطح منطقهای، ادامه روابط طالبان با القاعده و دیگر گروههای تروریستی، تهدیدی برای امنیت کشورهای همسایه محسوب میشود. این وضعیت، میتواند به مداخلههای خارجی، تحریمهای بیشتر، و حتی اقدامات نظامی منجر شود. در مقابل، تحریرالشام با تمرکز بر مسائل داخلی سوریه، تهدید کمتری برای منطقه ایجاد کرده است. در گزارش ایران اینترنشنال به تاریخ ۵ فوریه ۲۰۲۳ آمده است که «تحریرالشام با کاهش فعالیتهای فرامرزی، در حال کاهش سطح تهدید منطقهای خود است».
در سطح بینالمللی، اگر تحریرالشام بتواند اعتماد نهادهای جهانی را جلب کند، احتمال دارد کمکهای بشردوستانه و توسعهای به سوریه بازگردد. این تحول، میتواند زمینهساز بازگشت آوارگان، بازسازی زیرساختها، و کاهش تنشهای داخلی شود. اما طالبان، با ادامه مسیر فعلی، در معرض انزوای کامل و بحران انسانی قرار دارد. در گزارش بیبیسی فارسی به تاریخ ۱۲ دسامبر ۲۰۲۲ آمده است که «افغانستان تحت حکومت طالبان با کاهش شدید کمکهای خارجی و رکود اقتصادی مواجه شده است».
در مجموع، آینده تحریرالشام و طالبان، به انتخابهای امروز آنها بستگی دارد. تحریرالشام در مسیر همگرایی با جهان حرکت میکند، در حالی که طالبان در مسیر واگرایی و تقابل باقی مانده است. این تفاوت، نهتنها سرنوشت دو کشور، بلکه امنیت و ثبات منطقه را نیز رقم خواهد زد.
جمعبندی نهایی | دو مسیر، دو سرنوشت
تحریرالشام و طالبان، هر دو از دل بحرانهای عمیق سیاسی، اجتماعی و امنیتی در خاورمیانه سر برآوردهاند؛ اما مسیرهایی که در پیش گرفتهاند، بهوضوح واگرا و در بسیاری موارد متضاد بوده است. این واگرایی نهتنها در سطح ایدئولوژیک و رفتاری، بلکه در پیامدهای داخلی، منطقهای و بینالمللی نیز بازتاب یافته است.
تحریرالشام، با فاصلهگیری از گذشته جهادی و تلاش برای نهادسازی، تعامل منطقهای، و ورود به عرصه دیپلماسی جهانی، در حال بازتعریف هویت خود بهعنوان یک بازیگر سیاسی است. این گروه با ایجاد ساختارهای شبهدولتی، ارائه خدمات عمومی، و گفتوگو با نهادهای بینالمللی، توانسته بخشی از مشروعیت مردمی و توجه جهانی را جلب کند. اگر این روند ادامه یابد، تحریرالشام ممکن است از یک گروه شبهنظامی به یک نیروی سیاسی قابلقبول در معادلات منطقهای تبدیل شود.
در مقابل، طالبان با پافشاری بر اجرای سختگیرانه شریعت، سرکوب آزادیهای فردی، و حفظ روابط با گروههای تروریستی، کشور را به سمت انزوا و بحران سوق داده است. سیاستهای داخلی این گروه، بهویژه در حوزه حقوق زنان، آموزش، و رسانه، نهتنها موجب فروپاشی اجتماعی شده، بلکه شکاف عمیقی میان نسل جوان و ساختار سنتی قدرت ایجاد کرده است. در سطح منطقهای و جهانی نیز، طالبان بهجای تعامل، تهدیدی برای امنیت و ثبات محسوب میشود.
این دو مسیر واگرایانه، بازتابی از دو نوع نگاه به اسلامگرایی معاصر است؛ یکی در تلاش برای تطبیق با واقعیتهای سیاسی و اجتماعی، و دیگری در تلاش برای تثبیت سنتگرایی و انزوا. آینده سوریه و افغانستان، تا حد زیادی به انتخابهای امروز این دو گروه وابسته است. تحریرالشام اگر بتواند مسیر اصلاحات را ادامه دهد، ممکن است به ثبات نسبی و بازسازی ملی دست یابد. طالبان اما اگر بر مسیر فعلی پافشاری کند، با خطر فروپاشی دوباره، شورشهای داخلی، و انزوای کامل مواجه خواهد شد.
در نهایت، این مقاله نشان میدهد که افراطگرایی اسلامی، برخلاف تصور رایج، یک مسیر واحد و ایستا نیست؛ بلکه میتواند در بسترهای مختلف، به نتایج و پیامدهای کاملاً متفاوتی منجر شود. تحریرالشام و طالبان، دو روایت متضاد از این پدیدهاند؛ یکی در حال عبور از گذشته، و دیگری در حال بازگشت به آن. این تفاوت، نهتنها برای تحلیلگران سیاسی، بلکه برای سیاستگذاران منطقهای و جهانی، باید بهعنوان نشانهای از پیچیدگی و تحولپذیری اسلامگرایی معاصر مورد توجه قرار گیرد.
افراسیاب ختک، سناتور پیشین پاکستانی، با انتقاد از سیاستهای گذشته کشورش، تأکید کرد که پاکستان اکنون بهای ۴۵ سال حمایت از افراطگرایی و تروریسم را میپردازد. وی هشدار داد که این پدیدهها به ساختار قدرت و سیاست کشور گره خوردهاند و ریشهکن کردن آنها چالش بزرگی خواهد بود. افراسیاب ختک، سیاستمدار و سناتور پیشین پاکستانی، […]
پس از سقوط جمهوری اسلامی افغانستان و اشغال کشور توسط طالبان، این گروه تاکنون نتوانسته است یک چشمانداز روشن و نقشه راه برای آینده کشور ارائه دهد. رهبر غائب و حکومت طالبان، کشور را در فقدان یک کلان روایت ملی و نقشه راه اداره میکنند. برای درک بهتر این وضعیت، میتوان به مقایسه وضعیت افغانستان […]
مدارس طالبانی ملت افغانستان، بهخصوص پشتونها را بهسوی بربادی میکشاند. اگر این جریان متوقف نشود، کشور با فاجعه بزرگ مواجه خواهد شد.
یافتههای اطلاعاتی آمریکا بر اساس درز اطلاعاتی از یکی از پلتفرمهای پیامرسانی که به دست واشنگتنپست رسیده، نشان از این دارد که در چند ماه گذشته تلاشهایی برای هدف قرار دادن سفارتخانهها، کلیساها، مراکز تجاری و البته مسابقات تابستان گذشته جام جهانی فوتبال در جریان بوده است.