نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
«مرضیه» نام مستعار بانوی زن ۳۵ ساله جوانی است که در یکی از سالنهای عروسی «دشت برچی» کابل به عنوان گارد (نگهبان) و صفاکار مشغول کار است. او به علت فقر اقتصادی برای تأمین نیازمندیهای زندگیاش مجبور است در بیرون از خانه کار کند. مرضیه میگوید که بعد از برگزاری هر محفل در سالُن، مبلغ […]
«مرضیه» نام مستعار بانوی زن ۳۵ ساله جوانی است که در یکی از سالنهای عروسی «دشت برچی» کابل به عنوان گارد (نگهبان) و صفاکار مشغول کار است. او به علت فقر اقتصادی برای تأمین نیازمندیهای زندگیاش مجبور است در بیرون از خانه کار کند.
مرضیه میگوید که بعد از برگزاری هر محفل در سالُن، مبلغ یکصد افغانی دریافت میکند. در صورتی که محفل از طرف روز برگزار شود، مرضیه باید از ساعت هشت صبح تا هفت شام در سالن مشغول کار باشد و اگر محفل از طرف شب برگزار شود او باید از چهار عصر تا ساعت یک یا دوی نیمه شب در سالن مشغول به کار باشد.
مرضیه میگوید که رفتوآمد از خانه تا سالن و بالعکس برایش سخت و دشوار است مخصوصاً از طرف شب با هزاران دلهره و نگرانی، ساعت یک یا دوی نیمهشب پس از اتمام کار در سالن به سوی خانه حرکت میکند.
او یکی از رویدادهایی که هنگام رفتن از سالن به سوی خانه برایش اتفاق افتاده است را اینگونه تعریف میکند: وقتی محفل به پایان رسید ساعت دوی نیمهشب بود و من مجبور بودم در این وقت شب به سوی خانه بروم. هنگام رفتن به سوی خانه، با وجود اینکه برادرم نیز در کنارم بود با افراد مسلح روبرو شدیم. به نظر میرسید آنان از دزدان و ولگردان همان منطقه باشند.
دزدان مسلح ما را محاصره کردند و از ما خواستند تا پول و گوشی تلفنمان را به آنان بدهیم. من مجبور شدم گوشیم را که خیلی ارزانقیمت بود به آنان بدهم؛ اما هیچ پولی نداشتم تا به آنان بدهم. این باعث عصبانیت آنان شد و موجب شد تا تفنگشان را به سویمان نشانه بروند. من و برادرم بسیار ترسیده بودیم. تمام بدنم مانند بید میلرزید، پیش آنان بسیار زاری و التماس کردم تا ما را رها کنند. بالاخره آنان ما را رها کردند و رفتند. با رفتن آنان به یکبارگی بیهوش شدم و بر زمین افتادم.
وقتی بیدار شدم خود را روی تخت شفاخانه در کنار برادرم یافتم. تا دو روز همچنان نیمی از بدنم بیحرکت باقی مانده بود و حالت روحی خوبی نداشتم.
مرضیه این خاطره تلخ زندگیش را هنگامی که بغض گلویش را گرفته بود و اشک از چشمانش سرازیر شده بود برایم حکایت کرد. او که همسرش در جبهه جنگ با مخالفان دولت به شهادت رسیده است اکنون باید تاوان شهادت شوهرش را با کار در بیرون از خانه بپردازد.
سرگذشت و سرانجام زنان جوانی که با شهادت همسرانشان باید تمام بار زندگی را بر شانههای خود بر دوش کشند بسیار تأثربرانگیز و نگرانکننده است. مرضیه، تنها یکی از زنانی است که مجبور است پس از شهادت همسرش تن به کارهای سخت و دشوار دهد تا بتواند بار سنگین مخارج زندگی خود و فرزندانش را بر دوش کشد.
طالبان بار دیگر پوشش اجباری زنان در شفاخانه حوزوی هرات را اعمال کردهاند؛ اقدامی که نه تنها ورود کارمندان و بیماران زن را با مشکل مواجه ساخته، بلکه روند ارائه خدمات صحی را مختل کرده است. این تصمیم بخشی از سیاستهای گسترده طالبان در محدودسازی حضور اجتماعی زنان است و پیامدهای جدی انسانی و حقوقی بهدنبال دارد.
پیروزی پشتنه درانی، پیروزی تمام زنانی است که زیر سایهٔ طالبان اما با روحی شکستناپذیر، برای حق آموزش، حق کار و حق آزادی تلاش میکنند. این جایزه یادآور این حقیقت است که هیچ قدرتی حتی طالبان نمیتواند ارادهٔ زنان افغانستان را خاموش کند. آنان در سختترین شرایط جهان چراغ آموزش را روشن نگه داشتهاند و ثابت کردهاند که حتی اگر ساختمانهای مدرسه فرو بپاشد، کلاسها در ذهن و ارادهٔ آنان ادامه خواهد یافت.
عفو بینالملل اعلام کرد سیاستهای طالبان، زندگی زنان و دختران افغانستان را به یک «کابوس غیرقابلتحمل» تبدیل کرده و حقوق انسانی آنان را سیستماتیک نقض میکند. این سازمان سکوت جهانی را «همدستی» خواند و خواستار فشار بینالمللی برای بازگشت زنان به حیات عمومی، کار و دسترسی به خدمات بهداشتی شد.
با بازگشت طالبان و سکوت جهانی، زنان افغانستان از آموزش، اشتغال، درمان و حضور اجتماعی محروم شدند. اجباری شدن برقع در هرات، نماد تازهای از حذف نظاممند زنان است. در حکومت پیشین، زنان در سیاست، دادگستری و رسانه نقش فعال داشتند؛ اکنون قربانیان خاموش معاملههای سیاسی بیپاسخاند.
دیدگاه بسته شده است.