دوم اسد؛ روز تکه‌تکه شدن «عدالت» در دهمزنگ

در دوم اسد، خیابان‌های کابل نه شاهد پیشرفت، بلکه آغشته به خونِ جوانانی شد که آرمان‌شان، تنها یک واژه بود: عدالت. فاجعه جنبش روشنایی، یکی از هولناک‌ترین قتل‌عام‌های تاریخ مدنی افغانستان، یادآور روزی‌ست که صدای اعتراض در میدان دهمزنگ با انفجار خفه شد. اما آن خون‌ها، هرگز خشک نخواهند شد؛ چون روشنایی را نمی‌توان با […]

در دوم اسد، خیابان‌های کابل نه شاهد پیشرفت، بلکه آغشته به خونِ جوانانی شد که آرمان‌شان، تنها یک واژه بود: عدالت. فاجعه جنبش روشنایی، یکی از هولناک‌ترین قتل‌عام‌های تاریخ مدنی افغانستان، یادآور روزی‌ست که صدای اعتراض در میدان دهمزنگ با انفجار خفه شد. اما آن خون‌ها، هرگز خشک نخواهند شد؛ چون روشنایی را نمی‌توان با تاریکی خاموش کرد.

امروز، دوم اسد، نهمین سالروز فاجعه خون‌بار دهمزنگ است؛ روزی که دل تاریخ از سوختن پروانه‌های عدالت‌خواه جنبش روشنایی به لرزه آمد. جوانانی که برای روشنایی برخاستند، اما با انفجار کثیف و جنایت‌بارِ حرام‌لقمه‌گانی که حتی از نور می‌ترسیدند، به خاک افتادند.

در بیش از بیست سال جنگ‌های خانمان‌سوز، بهترین کادرها، روشنفکران، تحصیل‌کرده‌ها و قلب‌های تپنده این سرزمین، همچون گل‌های سرخ یکی یکی چیده شدند؛ قربانی سیاست‌های ناپاک، دسیسه‌های قومی، و وحشت کور طالبان و حامیان بین‌المللی‌شان.

هزاران زن بیوه شد، هزاران کودک یتیم، هزاران خانواده سوگوار و هزاران انسان سالم یا زیر خاک رفتند یا روی زمین، معیوب شدند. آن‌چه از افغانستان باقی مانده، نه کشوری در حال پیشرفت، بلکه پیکری زخمی و خسته است؛ کشوری که گویی به قرن نوزدهم بازگردانده شده‌است.

امروز کابل را که می‌بینم، دلم آتش می‌گیرد. از پایتختی که می‌توانست نگین ترقی باشد، اکنون تنها بوی عقب‌ماندگی، فقر و جهل به مشام می‌رسد. جاده‌هایش گاوخانه شده، دیوارهایش پژواک سکوت و ناامیدی‌اند. به‌جای نخبگان و اهل خرد، اوراق بی‌شعور بر سینه شهر نشسته‌اند.

شهر پر شده از بی‌سوادانی که تاریکی مغزشان را بلعیده؛ و دهاتی‌هایی که نه مقصرند و نه آگاه، فقط در پی زنده‌ماندن‌اند؛ گم‌شده میان شهری که دیگر شهر نیست.

ساختمان‌های بلند که روزگاری نشانه رشد بودند، امروز همچون طویله‌هایی مدرن‌اند. سرزمینی که روزی نخبه می‌پروراند، اکنون اسیر چنگال حیوان‌صفتانی است که نه عقل دارند، نه وجدان، نه ایمان و نه انسانیت؛ همان‌هایی که با گلوله و انفجار، عقده‌های حیوانی‌شان را بر پیکر پاک انسان‌های آزاده خالی کردند.

افسوس بر آنان که خود را وطن‌دوست می‌نامیدند، اما با معامله‌گری و بی‌غیرتی، این خاک را به دست وحشیان سپردند. شهدا دادیم، امید ساختیم، اما در پایان، وطن را به جاهلان و بربرها واگذار کردند. امروز تنها خرخانه‌ای ساخته‌اند، و مردم، با سری فرودآمده و چشمانی مات، از رمق افتاده‌اند.

اما این پایان نیست!

تاریخ خاموش نمی‌ماند. فریاد خون شهدای روشنایی هرگز در دل زمین دفن نخواهد شد. روزی فرا خواهد رسید که تاریخ از این همه خیانت، دروغ و ظلم، حساب خواهد کشید. وجدان‌های خفته بیدار خواهند شد، و نسل‌های آینده، در دادگاه وجدان ملی، بر جبین بی‌شرمان داغ ننگ خواهند زد.

نهمین سالروز جان‌باختن مظلومانه شهدای جنبش روشنایی گرامی‌باد. یادشان جاودان، راه‌شان پر رهرو.

دیروز آنان شهید شدند تا ما امروز بیدار شویم؛
ما خاموش ماندیم تا آن‌ها فریاد شوند.

  • صفیه رضایی، فعال مدنی