خرد قبیله‌ای و واپس‌گرایی در افغانستان

افغانستان هم کشوری‌ است کثیرالقومی. در این سرزمین اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، نورستانی و … طی قرن‌های متمادی تاریخ، در کنار هم زیسته و باهم سرنوشت مشترک داشته‌اند.

افغانستان هم کشوری‌ است کثیرالقومی. در این سرزمین اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، نورستانی و … طی قرن‌های متمادی تاریخ، در کنار هم زیسته و باهم سرنوشت مشترک داشته‌اند. در ابداع و ایجاد فرهنگ غنی و تمدن‌های باستانی این سرزمین باهم همکاری کرده و از آزادی و استقلال آن دفاع نموده و اکثریت قریب به اتفاق مردم افغانستان دین مشترک و دولت واحد داشته‌اند.


قبیله؛ گروهی از افرادی ‌است که دارای زبان، تاریخ، فرهنگ و تبار مشترک بوده و در یک جغرافیای خاصی زندگی می‌کنند. در قبیله خردِ تَبَعی وجود دارد و تفکرات همگانی در بند تفکر رئیس قبیله شکل می‌گیرد. واژۀ قبیله وقتی که با خرد ترکیب می‌شود به واژۀ ترکیبی خرد قبیله‌ای مبدل شده در جامعه شناسی به مفهوم خرد محصور و در بند کشیده معنا می‌شود. خردی که بیرون از اندیشه قبیله هیچ تفکر جدیدی را بر نمی‌تابد. و از آنجایی که واپس‌گرایی به مفهوم قهقرا و عقب‌گرد است یکی از ویژگی‌های جوامعی‌ قبیله‌ای است که همواره نگاه به گذشته داشته و همۀ اسطوره‌ها و مفاخر خود را در گذشته می‌بیند. دقیقاً برخلاف جوامع امروزی که با دید به آینده می‌زیند و همۀ اسطوره‌های‌ آینده‌ی‌شان را امروز تعیین می‌کنند و تاریخ نسل آینده‌ی‌شان اتفاقی نیست بلکه چیزی می‌شود که نسل آمروزی‌شان پیش از پیش تعیین کرده است. بنابراین واپس‌گرایی نیز یکی از ویژگی‌های جامعه قبیله‌ای است که در این نوع جامعه خرد قبیله‌ای در برابر پدیده‌ها و تفکرات جدید جامعه مقاومت کرده تجدُد ستیز است. قبیله برای اینکه بتواند در برابر تجدد بیستد به عقب بر می‌گردد که واپس‌گرایی را سبب می‌شود.

 افغانستان هم کشوری‌ است کثیرالقومی. در این سرزمین اقوام پشتون، تاجک، هزاره، ازبک، ترکمن، بلوچ، نورستانی و … طی قرن‌های متمادی تاریخ، در کنار هم زیسته و باهم سرنوشت مشترک داشته‌اند. در ابداع و ایجاد فرهنگ غنی و تمدن‌های باستانی این سرزمین باهم همکاری کرده و از آزادی و استقلال آن دفاع نموده و اکثریت قریب به اتفاق مردم افغانستان دین مشترک و دولت واحد داشته‌اند. اما بنابر عقب‌ماندگی شدید اقتصادی ـ اجتماعی، تسلط نظام قبیله‌ای، جنگ‌های دوامدار داخلی میان مدعیان قدرت، تجاوزهای مکرر خارجی، عوارض نامساعد طبیعی و وضعیت پیچیدۀ جغرافیای فیزیکی، نتوانسته اند از خرد قبیله‌ای به خرد مدنی برسند. افغانستان بعد از روی کار آمدن امان الله خان از لحاظ رشد اقتصادی ـ اجتماعی وارد مرحلۀ گذار از نظام قبیله‌ای به مدنی شد. یعنی پروسه فروپاشی نظام قبیله‌ای و تکوین ملت آغاز یافت اما بنابر خصلت محافظه کارانه دولت و برخی ممیزات دیگر این پروسه انکشاف و عمق لازم را نیافت.

محیط روستایی با بیش از هشتاد در صد نفوس، تشدید تسلط نظام ملوک‌الطوایفی در حکومت نادر شاهی باعث گردید تا محیط‌های زیستی مجزا، زندگی قبیله‌ای محصور، معیارهای زندگی ثابت، عادات، رسوم و عنعنات قبیله‌ای به پدیده‌های‌ مقدس عدول ناپذیر تبدیل و در تمام روابط اجتماعی رسوخ نماید. در حقیقت فرهنگ قبیله‌ای بر تمامی سلوک و روابط اجتماعی اثر می‌گذاشت. فرهنگ قبیله‌ای وفاق اجتماعی را مجال نمی‌داد. با موجودیت خرده فرهنگ‌های قبیله‌ای و عشیره‌‌ای و تعصب برای حفظ آنها، پروسه تعمیم و تکوین فرهنگ ملی کمتر امکان رشد می یافت، در برابر تحولات فرهنگی مقاومت صورت گرفته و شیوع عناصر جدید در فرهنگ قبیله، بدعت و گناه تلقی می‌گردید. این جزم گرایی قبیله‌ای که ریشه در سیاست‌های دولتی و فرهنگ تجدد ستیز دینی داشت بعد از رویداد هفت ثور ۱۳۵۷ و ظهور اندیشه‌های افراطیِ کمونیستی تشدید بیشتر یافت.

موج جدید وهابیت اسلامی و شکل‌گیری جبه‌های قومی (ظهور مجاهدین) علیه کمونیست‌ها و جنگ‌های بین‌القومی خرد قبیله‌ای را به اوج خودش رساند. ظهور کمونیست‌ها و تعلیمات اجباری کمونیستی باعث شد تا مردم نسبت به آموزش و پرورش بد بین شوند و خیال کنند که مکتب یعنی محل فراگیری کفریات و … که تا هنوز هم این بد بینی در برخی نقاط حتا شهرها محسوس است. با رویگردانی مردم از آموزش و پرورش رسمی، عقل‌ها در خانه‌ها و تفکرات قبیله‌ای محصور شد این رخداد باعث شد تا زمینه هر چه بیشتر سلفی‌گری و علم ستیزی افزایش یابد که جنگ‌های مجاهدین علیه هم و ظهور طالبان را می توان مصداق عینی آن خواند. بعد از طالبان و شکل‌گیری کنفرانس بن با اولویت‌بندی قومی، اقوام برای اینکه احراز قدرت بکنند به تنازع برخاستند و بر اساس تفکر انسان قبیله‌ای دست به قومیت‌گرایی زدند.

 خرد قبیله‌ای در افغانستان متناسب است با پیشینۀ تاریخی قبیله‌گرایی در این سرزمین که این موضوع در دوران حکومت حامد کرزی و حتا محمد اشرف غنی که تحصیلات انسانی شناسی دارد به عنوان یگانه راه رسیدن به قدرت تلقی می‌شود. احراز قدرت از طریق انگیزش‌های قومی در میان حاکمان حکومت وحدت ملی حتا گمانه‌های را مبنی بر سقوط نظام سیاسی به وجود آورده است. تکه‌داران سیاسی اقوام با تعقیب خرد قبیله‌ای باعث رکود شایسته‌سالاری و دامن زدن نزاع‌های قومی گردیده است. جدال سران حکومت این بار با آتش‌افروزی عطا محمد نور که از موضع قومی خاص سخن می‌گوید، قرار است حکومت وحدت ملی را بعد از سه سال به یک چالش جدید بکشاند. او که خود را یگانه وارث تاج جمشید می‌داند، به هیچ نوع پروسه دموکراتیک معتقد نیست. نور که حدود پانزده سال است در بلخ حکومت می‌کند خود را امپراتور بلامنازعه بلخ دانسته سایر شهروندان افغانستان را شایسته حکومت محلی بلخ نمی‌داند. این در حالی‌ است که در نظام‌های دموکراتیک عزل و نصب‌های اعضای حکومت از صلاحیت‌های رییس جمهور است و به بسیار آسانی این کار صورت می‌گیرد و هیچ مخالفتی را نیز از طرف عزل شده در پی ندارد. اما دید قبیله‌ای عطا محمد نور این بار باعث شده است که والیِ در برابر حکومت مرکزی علم مخالفت بلند کند و با ترغیب عصبیت قومیِ تاجیک تباران حکومتش را دوام بیشتر بخشد. این امر باعث شده است که زمینه‌های وفاق ملی دو باره تخریب شود و زخم‌های گذشته‌ها تازه‌تر. عطا محمد نور در مذاکرات که با رییس جمهور داشت خواهان ۱۵ وزارت خانه و ۳۰ سفارت و … شده بود که این موضوع در نظام‌های ریاستی ممکن نیست چرا که آراء به صورت حزبی در صندوق‌ها ریخته نمی‌شود از این رو سهم هر حزب هم مشخص نمی‌شود. ادعای عطا محمد نور تنها در نظام‌های پارلمانی امکان پذیر است که سهم هر حزب از طریق انتخابات مشخص می‌شود و هر حزب به تناسب آرایش احراز کرسی می‌کنند. با این اوصاف زمانی که هیچ اندازه از آرای احزاب مشخص نیست، چگونه عطا محمد نور خواهان ۱۵ وزارت خانه می‌شود؟ در حالی ۳۰ وزارت خانه در افغانستان وجود ندارد. گیریم که ۳۰ وزارت خانه وجود داشته باشد سایر مردم افغانستان هیچ سهمی در حکومت ندارند؟ یعنی نصف این مردم را تنها تاجیک‌های علاقمند به عطا محمد نور تشکیل می‌دهد؟ در یک نتیجه‌گیری کوتاه می‌توان گفت که تمام آنچه در موضع‌گیری‌های اخیر عطا محمد نور در برابر حکومت مرکزی دیده می‌شود بر اساس خرد قبیله‌ای تمامیت خواهانه بوده و دموکراتیک نمی‌باشد. و این موضوع باعث رقابت‌های قبیله‌ای در حکومت وحدت ملی شده تردکننده هر نوع نگاه دموکراتیک است. زیرا از تعینات که تا هنوز انجام گرفته چنین بر می‌آید که تعینات در پست‌های حکومتی بیشترین جنبۀ قومی را با کمترین کارایی داشته است.

 از طرفی هم این قبیله‌گرایی اراده سیاسی راسخ برای از میان برداشتن فساد اداری و تروریستان را از میان برداشته و وابستگی‌های خونی افرادی در بدنه حکومت با تروریستان و آلودگان به فساد باعث سستی و رخوت در حکومت شده است. از این روست که حکومت نمی‌تواند به لحاظ وابستگی‌های خونی علیه تروریستان و آلودگان به فساد قاطعانه موضع گیری کند. از همین رو است که حکومت محصور در خرد قبیله‌ای، زمینه‌های واپس‌گرایی را در افغانستان دو باره فراهم کردند. تداوم نزاع قدرت در ارگ، بی‌کفایتی در وزارت دفاع، وزارت داخله و سایر ارگان‌های دولتی، افتادن شصت درصد خاک افغانستان به دست طالبان، بالا گرفتن مباحث قومی شمال و جنوب، ناسازگاری سران حکومت بنابر اندیشه‌های قومی، بالا گرفتن جنگ در شمال و … نشانگر یک عقب‌گرد سریع است که ریشه در قومیت‌گرایی و «خرد قبیله‌ای» دارد.

 کشتارهای جمعی و نسل‌کشی‌های طالبان در چند دهه اخیر ریشه در همان خرد قبیله‌ای دارد. حملات انتحاری و جبهه‌ طالبان همه روزه جان‌های بی‌گناهان و جوانان نظامی این سرزمین را می‌گیرد ولی با وجود ارتشی به مراتب مجهزتر از طالبان هنوز هم به علت قومیت‌گرایی سران حکومتی نتوانسته‌ایم یک گروهک کوچک را از میان برداریم. و از آنجایی‌ که خرد قبیله‌ای با واپسگرایی رابطه مستقیم دارد کمترین کنش‌های هم تأثیرات منفی خودش را دارد. برادران ناراضی، مخالفان دولت و … همۀ این اسامی و نبود یک ارادۀ سیاسی قاطع تداوم جنگ در افغانستان را افزایش می‌دهد و باعث واپسگرایی در این سرزمین می‌گردد. برای رسیدن به صلح و پیشرفت باید عناصر نامطلوب جامعه را توسط نیروی مشروع و مسئول (ارتش) از میان برد نه با بروکراسی‌های بی‌جا. زیرا یگانه فلسفۀ وجودی نیروهای امنیتی تأمین امنیت و حاکمیت ملی است. یگانه راه رسیدن به این قاطعیت و خردگرایی، رهیدن از چنگ خرد قبیله‌ای است.

  • سید نوید شجاعی
  • کارشناس و تحلیلگر مسایل سیاسی