اخبار هیدراسلایدافغانستانتحلیل

ادبیات حذف در افغانستان؛ پیامدهای تدریجی نشست بُن

  • کامبیز رفیع
  • منبع: ایندیپندنت 

نشست بُن در سال ۲۰۰۱ با گسست‌های جدی همراه بود، همراه با تکانه‌هایی که باورهای تُندروانه قومی شماری از سیاست‌مداران افغانستان، می‌تواند یکی از پیامدهای آن باشد. در تازه‌ترین مورد می‌توان به انتخابات جنجال‌برانگیز ریاست مجلس نمایندگان و کاربرد ادبیات قومی از طرف کمال ناصر اصولی، نامزد بازنده این انتخابات اشاره کرد.

در این مورد، عدم آمادگی برخی در افغانستان برای پذیرش دموکراسی، یک بار دیگر خودنمایی کرد. از پذیرش زعامت حامد کرزی در بُن که بنا بر مصلحت صورت گرفت، و نیز در جنجال‌های انتخاباتی سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۴، می‌توان به‌وضوح دید که برای شماری، پذیرش چارچوب حقوقی پسا- بُن برای احراز قدرت، پذیرفتنی نیست.

نسخه‌های تندروانه این عده با درآمیختن «افغانیت» و «اسلامیت»، می‌تواند در زمره باورهای راست افراطی قرار بگیرد. ملی‌گرایی افراطی، باور به نجابت ملی، و حکومت متمرکز، از ویژگی‌های این دیدگاه است. هواداران این دیدگاه، خواهان برگشت به برهه‌ای «طلایی» در تاریخند که فکر می‌کنند در مورد مزایای آن، اجماع کافی در جامعه وجود دارد.

این دیدگاه متعلق به گروهی است که اغلب نه بر پایه قانون بلکه بر مبنای عرف، در امور سیاسی حاکم بوده است و حال با تحول در قانون، این امتیاز گروهی خود را در خطر می‌بیند. نگرانی ناشی از این تحول، منجر به تندروی‌های قومی و نژادی در برخی از اعضای این گروه شده است.

این عده (که می‌توان آن‌ها را محافظه‌کارهای تندرو نامید) می‌پندارند که «نجابت ملی» را گروه یا گروه‌های خاصی آلوده کرده‌اند و پاکسازی سیاست و دولت از وجود چنان «آلودگی»‌هایی، مأموریت میهن‌دوستانه آن‌هاست. ادبیات «حذف» در چنین حالتی کاربرد می‌یابد. گروه یا گروه‌های «متمرد» مسئول عصیان و پلیدی‌های ذاتی و اخلاقی جامعه اعلام می‌شوند و از آن طریق، گروه حاکم خشم همگانی را در مسیر دلخواه هدایت می‌کند. تلاش محافظه‌کارهای تندرو، در واقع برای حفظ جایگاه سنتی گروه حاکم در قدرت است.

مثال عینی این وضع، انتخابات ریاست مجلس است که در واقع تقابل میان دو جناح بود: جناح محافظه‌کار که خود را در عُرف سیاسی افغانستان پاسدار «نجابت ملی» بر پایه ارزش‌های «افغانیت و اسلامیت» پنداشته است، و جناح خواستار دگرگونی، که کارکردش، آگاهانه یا ناآگاهانه، در چارچوب حقوق مندرج در قانون، می‌تواند به جابه‌جایی قدرت در کشور منجر شود.

گروه محافظه‌کار، حفظ و تحکیم قدرت سنتی پشتون‌ها را جزئی از منظومه فکری «افغانیت و اسلامیت» می‌داند. تاکنون «وحدت ملی» نیز در پرتو این دیدگاه تعریف شده است. محافظه‌کاران تندرو بر این باورند که جامعه افغانستان، می‌بایست به دوره پیش از کودتای ۱۹۷۸ برگردد. نکوهش کودتای «کفرآمیز» و «کمونیستی» حزب دموکراتیک خلق افغانستان و سپس جنگ‌های میان‌گروهی در دهه ۹۰ میلادی، توجیه اخلاقی مناسبی در اختیار تُندروها می‌گذارد تا با اتکا به آن، استدلال کنند که جامعه تا پیش از آن دوره از سلامت بیش‌تری برخوردار بوده است. به باور و ادعای آنان، گویا در آن روزگار «اختلاف‌های قومی» مطرح نبود. واقعیت اما این است که در آن دوران، فرصت دادخواهی برای سهم اقوام در قدرت فراهم نبود. بازپخش نوستالژیک عکس‌های دوران زمامداری ظاهر شاه و این که گویا او و سایر سرداران محمدزایی با سخاوت بر ملک حکم می‌راندند و کشور جایگاه شایسته‌ای در منطقه و جهان داشت، دقیقاً بر پایه همین منطق و مدعا انجام می‌گیرد.

این روایت تاکنون نه تنها برای سیاست، بلکه برای تاریخ، فرهنگ، اقتصاد و حتی دین، چارچوب‌های «پذیرفته‌شده»ای برساخته است، و در بستر همین روایت است که بر فرض اگر عنوان «جنگ سالار» به کسی اطلاق شده است، جامعه هم همین تعریف را پذیرفته است. فرد دیگری اما در همین زمینه و بستر «مجاهد» خطاب شده است و او هم به همین نام شهرت یافته است. جالب این است که هر کس صحت و سلامت این روایت را به چالش کشیده است و برای برابری شهروندی به پا خاسته است، خود برچسپ «قوم‌گرا» خورده است و به‌دلیل مطرح کردن «حساسیت قومی و زبانی»، نکوهش شده است.

از نشست بُن تا نامزدی آقای اصولی برای ریاست مجلس اما، در جناح محافظه‌کاران تندرو، اضطراب روزافزونی جای اعتمادبه‌نفس را گرفته است. این اضطراب، می‌تواند هرازگاهی به عملکرد فراقانونی، و به تبع آن، به خشونت بیانجامد. برعکس، در جناح دگرگونی، حفظ و پیش‌برد دستاوردهای پسا- بُن، کماکان به عنوان یک اصل (دستکم در عرصه سیاسی) پذیرفته شده است. واکنش محافظه‌کاران در برابر این دستاوردها با توسل به ادبیات قوم‌گرایانه، اکنون بارزترین عنصر فعال در سیاست است.

از میان برداشتن انحصار در زمینه تولیدات فرهنگی، دستاورد دیگری‌ست که توجیه مناسبات سیاسی پیشین از جانب محافظه‌کاران را به گونه فزاینده‌ای با مشکل روبه‌رو ساخته است.

در چنین وضعی، استفاده از ادبیات حذف گزینه‌ای‌ست مذبوحانه و ستیزه‌جویانه که بیان‌گر تشدید دیدگاه قومی در جناح محافظه‌کار است، و اگر از بسط و تعمیم آن پیش‌گیری نشود، باید نگران تبعات آن بود که همانا حذف فزیکی، انتقال اجباری جمعیت، و برپایی حکومت خودکامه‌ای است که در آن یا جایی برای رقابت نخواهد بود، یا با تحمیل حکومت دایمی یک گروه، عملاً از معنا تهی خواهد شد.

از سوی دیگر، گونه‌ای خلاء در جناح مخالف (جناح دگرگونی) دیده می‌شود، که عبارت است از نبود انسجام کافی برای پاسداری از برابری شهروندی به عنوان یک اصل انسانی و حقوقی، ترویج مرام‌های فراتر از قوم، احترام به قانون و قانون‌مداری، و ایستادگی شدید در برابر عُرف و مصلحت‌اندیشی. احزابِ این جناح، بیش‌تر (نه در همه موارد) بازمانده دوره جهادند و موجودیت خود را مدیون اسلام سیاسی می‌دانند، نه قانون اساسی افغانستان. متاسفانه امتیازدهی مقطعی بین رأی‌گیرنده و رأی‌دهنده، بارزترین مشخصه سیاسی این جناح است.

در چنین شرایطی، بعید نیست که قومیت در گفتمان سیاسی افغانستان حرف اول را بزند، چون جناح دگرگونی نتوانسته است ارزش‌های خود را جایگزینِ این ارزش سازد. ناتوانی در این عرصه، موجب شده است که هنوز هم اذهان و افکار عمومی از مرز قومی پا فراتر نگذاشته باشد، و به تساوی شهروندی، تساوی جنسی، عدالت اقتصادی، حفظ محیط زیست و امثال آن، هنوز هم به مثابه «ارزش‌های وارداتی» یا کاملاً ناشناخته در نظر گرفته شود.

دکمه بازگشت به بالا