نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
بولتون اظهار داشته است که اعزام آبراهام لینکلن به خاورمیانه پیامی آشکار به ایران است که هرگونه حمله به پایگاههای آمریکا و همپیمانان این کشور پاسخ مهلکی را در پی خواهد داشت؛ اما چرا در سالهای اخیر موضعگیریهای واشنگتن در قبال تهران اینگونه شدید یافته است؟
سید محمدتقی حسینی، استاد دانشگاه و کارشناس ارشد روابط بینالملل
گفتههای اخیر مشاور امنیت ملی ایالات متحده آمریکا درباره تحولات موشکی در خلیج فارس و نصب موشکهای بالستیک از سوی ایران در این منطقه، ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن را که گفته میشود یک ارتش کامل است راهی خلیج فارس کرده است.
بولتون اظهار داشته است که اعزام آبراهام لینکلن به خاورمیانه پیامی آشکار به ایران است که هرگونه حمله به پایگاههای آمریکا و همپیمانان این کشور پاسخ مهلکی را در پی خواهد داشت؛ اما چرا در سالهای اخیر موضعگیریهای واشنگتن در قبال تهران اینگونه شدید یافته است. آیا واقعاً فعالیتهای ایران در منطقه برای آمریکا خطرآفرین است و یا سیاست آمریکاییها در منطقه را باید کلانتر و اثرپذیرتر از متغیرهای بسیار دیگری دانست؟
سیاست خارجی ترکیب هماهنگی از عناصر متعدد – حداقل در کشورهای نظیر آمریکا چنین است- اما به ظاهر مجزاست. سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا حاصل تعاملی پیچیده در میان تعدادی از کارگزاران حکومت از قبیل رئیس جمهور، کنگره، وزارت خارجه، پنتاگون، سازمان استخباراتی (سیا) و شورای امنیت است؛ اما تأثیرگذاری این بازیگران در دورانهای مختلف شدت و ضعف خود را در سیاست خارجی آمریکا داشته است. به عنوان مثال میتوان از کم شدن نقش کنگره در سیاست خارجی و مشغول شدن به امور کمکی و تسلیحاتی و قدرت گرفتن شورای امنیت ملی آمریکا در دهه هفتاد در این کشور سخن گفت که حتی در زمان برژنسکی، شورای امنیت ملی آمریکا را معمار سیاست خارجی این کشور و وزارت خارجه را مأمور اجرای آن خواند. اما عدهای برای وزرای امور خارجه صرفاً یک نقش جانشینی یا درجه دومی قائل بودند و نقش اساسی و بنیادی رابه به مقامات رسمی کاخ سفید میدادند مانند هنری کسینجر در زمان فورد، برژنسکی در زمان حکومت کارتز و رامسفلد در دولت بوش.
به طور خلاصه گروهی از نخبگان از بالا به پایین عموماً سیاست خارجی آمریکا را شکل میدهند؛ اما آیا این همه داستان درباره سیاست خارجی آمریکا است؟ به طور یقین نمیتوان نقش لابیها را در سیاست خارجی آمریکا نادیده گرفت، سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه و به طور مشخص درباره خلیج فارس نشاندهنده آن است که در کنار این همه عوامل یادشده متغیرهای دیگری را چون کمیته امور عمومی اسرائیل و آمریکا، لابی عربستان سعودی و کشورهای خلیجنشین را نام برد. زمانی که رؤسای جمهور جدید وارد کاخ سفید میشوند تقریباً در همان ماههای اول در پی تغییرات در سیاست خارجی یا بازبینی آن در قسمت خاورمیانه برمیآیند. آنها معمولاً اعلام میکنند که در پی آن هستند تا سیاست خاورمیانهای آمریکا را دوباره ارزیابی کنند. در این زمان گروههای لابی «پنجره فرصت» کوچکی دارند که برنامه پیشنهادی خود را برای تغییر سیاستها پیشنهاد کنند. موضوع زمان، جز مهمی در تلاش گروههای لابی است. حمایتهای انتخاباتی که چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری انجام میشود ممکن است در برخی مواقع باعث تقویت و در برخی مواقع سبب تضعیف تلاشهای لابیها شود؛ اما آنچه که مورد اهمیت است نقش بسزایی است که این لابیها در جهتگیری سیاست خارجی بازی میکنند؛ با آن هم سیاست خارجی آمریکا تحت یک بروکراسی شدید و از کانالهای فیلتر بسیاری میگذرد تا به عنوان یک سیاست خارجی اعلام شود.
سیاست خارجی در ایالات متحده آمریکا برآیند تصیم عقلانی و بر منافع ملی این کشور استوار است؛ این سیاست خارجی میتواند در قبال اسرائیل و یا خلیج فارس باشد و یا درباره سوریه و لیبی؛ آنچه برای این سیاست خارجی مهم قلمداد میشود منافع ملی مردم آمریکا است.
دیدگاه بسته شده است.