نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
طالبان محصول وضعیت اجتماعی و تاریخی و همچنین حالات ذهنی و هدفهای فرهنگی موجود در جامعه افغانستانی است. طالبان امروز را نمیتوان از جامعه افغانستانی جدا تصور کرد. این گروه محصول و یا بهتر بگوییم برآیند نوع تلقی و کنش مردم افغانستانی است؛ گروهی که در ابتدا با نام «تحریک اسلامی طالبان» در دفاع از […]
سید محمدتقی حسینی، تحلیلگر و کارشناس ارشد روابط بینالملل
طالبان محصول وضعیت اجتماعی و تاریخی و همچنین حالات ذهنی و هدفهای فرهنگی موجود در جامعه افغانستانی است. طالبان امروز را نمیتوان از جامعه افغانستانی جدا تصور کرد. این گروه محصول و یا بهتر بگوییم برآیند نوع تلقی و کنش مردم افغانستانی است؛ گروهی که در ابتدا با نام «تحریک اسلامی طالبان» در دفاع از ارزشهای دینی و مذهبی پا به عرصه وجود گذاشت.
امارت اسلامی، نوعیت حکومت و شیوه اداره مردمی آنان را تشکیل میداد و شریعت را قانون اساسی خود میپنداشت. در بحث فراتر و در تحلیلی منطقهای، حکومت طالبان را در منطقه، الگویی از حکومت شیعی در ایران میدانند؛ به این منظور که در منطقه و در مقابل حکومت مقتدر شیعی میبایست حکومتی شکل بگیرد تا بتواند به نوعی توازن را در منطقه شکل دهد.
بحث درباره چگونگی شکلگیری این گروه مذهبی نیست، بلکه موضوع بر محوریت چرایی تشکیل این حکومت است. شرایط اجتماعی و فرهنگی و زبانی که هنوز هم نشانههای فراوانی را میتوان از این متغیرها به راحتی مشاهده کرد، عقلانیت تباری نه قومی، برساخته اجتماعی در طول سالهای طولانی در این مرزوبوم به عنوان ابرقدرت و قدرت اعظم نفوذ خود را بر تمامیت پیکر اجتماع تحمیل کرد؛ این قدرت صور مختلفی دارد که میتواند در روابط خانواده، یک موسسه و یا نهاد تأثیرگذار باشد.
شبکه زیستی که معلول این نوع نگاه و روابط قدرت بوده است ما را به یاد سخن مشهور مارکس میاندازد؛ «این آگاهی انسانها نیست که وجود آنها را تعیین میکند، بلکه برعکس وجود اجتماعی آنهاست که آگاهیشان را تعیین میکند.» در منظر ماتریالیستها، انسانها قدم در بخشی از ساختار اجتماعی از پیش موجوی میگذارند که خود انتخاب نکردهاند و آگاهیشان به واسطه آنچه در آن ساختار انجام میدهند و تجربه میکنند، شکل میگیرد؛ هرچند امکان دارد انسانها به شناختی از ماهیت ساختار اجتماعی که در آن زندگی میکنند نائل شوند، همیشه شکافی بین ساختار و مکانیسمهای جامعه و صورتهای معوج آنها در ذهن افراد وجود خواهد داشت. نتیجه کردار اجتماعی فرد توسط جزئیات وضعیت اجتماعی تعیین خواهد شد و نوعاً با مراد و مقصود وی تفاوت خواهد داشت. فردی که تمایل دارد به تحولات اجتماعی مددی برساند با وضعیت آفاقی روبرو میشود که حوزههای انتخاب و عمل وی را محدود کرده و نتیجه چنین گزینش و کنشی را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
در چنین شرایطی که مناسبات اجتماعی به نوعی تعیین شده است که خود مستعد حضور گروه یا گروههای تندرو است آیا میتوان به آینده امیدی داشت؟ جامعهای که بیشتر افراد آن با آگاهی در دسترسی زندگی میکنند که حضور طالبان را با تمامی فجایعی که انجام داده است بهتر میدانند تا دموکراسی ساخته غربی، این کشور را در برشی از تاریخ قرار داده است که از آینده جدا است.
جامعه افغانستانی روز بیفردایی را مانند است که در گسترهای از زشتی گم شده است. عدم تعیین نسبت اقشار بزرگی از جامعه با فعالیتهای گروه طالبان این گروه را در جایگاهی قرار داده است که امروزه میتواند برای رسیدن به صلح برای مردم تعیین تکلیف کند. دوگانگی شخصیت بسیار از بازیگران سیاسی دخیل در قدرت و مردمی که حتی بیشترین خسارات را از گروه طالبان متحمل شدهاند موضوع طالبان را به کلاف سردرگمی تبدیل کرده است که هیچکس اراده دانستن این موضوع ندارد که امارت اسلامی راه رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی است و یا جمهوری اسلامی! از سویی با نهادهای خارجی در افغانستان کار میکنند و از طرف دیگر برای پیروزی طالبان دعا میکنند. هزینه زندگی را از پول دولت جمهوری اسلامی تأمین میکنند، اما از نوع نگاه و نگرش طالبان به شریعت و امارت اسلامی حمایت میکنند. در بسیاری از موارد از طالبانی سخن میگویند که در منطقه و زیستگاهشان حضور دارند و به راحتی گشتوگذار میکنند و برای حل مسائل یا گروگانگیرها به ریشسفیدان متوسل شده و رباینده شدگان را با پادرمیانی ریشسفیدان رها میکنند. آیا این ریشسفیدان نمیتوانند درباره جنگ و یا صلح با طالبان سخنی بگویند؟
توصیف از گروه طالبان و کار کردن برای مزد در زیر سایه دولت و نهادهای خارجی نشان از این دارد که نوع نسبتی که فعلاً در جامعه افغانستان حاکم است سردرگمی شدیدی است که از سوی بیشتر نخبگان سیاسی به آن دامن زده میشود، اطلاعات ناقص تودهها از ترجیحات نخبگان میتواند ذهنیت احتمال قربانی شدن در میان اعضای گروه قومی را ایجاد کند. این امر موجب انتخاب احساسی یا نشانهای از سوی تودها میشود. ترس از آینده، امنیت را در رأس اولویتهای گروهی قومی و اعضای آن قرار میدهد. هر گروه قومی با یک مجموعه اسطوره – نشانه تعریف میشود. هرچه این اسطورها یا نشانه گروهی بر دشمنی بر گروه دیگر تاکید کند و اعضای دیگر گروه را به عنوان دشمن و یا پستتر نشان دهد احتمال منازعه قومی بیشتر میشود.
ناخودآگاه سیاسی جایگرفته در رفتار اجتماعی مردم افغانستان و عقلانیت قومی شدیدی که در میان مردمان وجود دارد و نبود چتری به نام ملت که همه در سایه آن آرام گیرند، رفتار قبیلهای که تنها قبیله را محترم میشمارد ولاغیر، احتمال زیادتر شدن منازعات قومی را دربر خواهد داشت که در این میان باید با هر وسیلهای امنیت خود را حفظ کرد که این وسیله میتواند حتی طالبان باشد.
واقعگرایی مخربی که نشانهای آن را به وضوح میتوان دید، روشنی آخر تونل در تاریخ افغانستان در بهترین شرایط هم با این نوع طرز فکر و دید و فرهنگ اجتماعی تاریک است. تاریکی روز به روز به تیرهتر شدن میگراید، تیرگی اگر حضور طالب در میان آن دیده نشود زمینهای است که گروهی دیگر در آن دیده شود؛ جامعه افغانستانی مستعد حضور طالبها، داعشیها و… است. پریشان آغاز کردیم و پریشانتر به پایان نزدیک هستیم.
دیدگاه بسته شده است.