نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در این مقاله به «بررسی نقش فرهنگ در جهتگیری سیاست خارجی کشورها» میپردازیم. فرهنگ بهعنوان عاملی کلیدی در تعیین سیاست خارجی کشورها، تأثیر ژرفی بر روابط بینالملل دارد که با تأکید بر تعریف فرهنگ بهعنوان نظام اعتقادات، ارزشها، نگرشها و رفتارهای یک جامعه، به بررسی ارتباط بین عوامل فرهنگی و تصمیمگیریهای سیاست خارجی خواهیم پرداخت.
چکیده:
در این مقاله ابتدا به موضوعات مهمی چون مفهوم جهتگیری سیاسی، انواع فرهنگ و تأثیرات فرهنگ در سیاست خارجی میپردازیم.
فرهنگ یک کشور، تعیینکننده اصلی سیاست خارجی آن است و میتواند تأثیرات مهمی بر روابط بینالملل داشته باشد. عواملی مانند مفهوم هویت ملی، ارزشهای اجتماعی، تاریخچه و تجربیات فرهنگی، بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم بر تصمیمگیریهای سیاست خارجی تأثیر میگذارند.
کوشش بر این است که بهصورت اساسی و عمیق نقش فرهنگ را در سطح بینالملل بررسی شود. با توجه به اهمیت نقش فرهنگ در جهتگیری سیاست خارجی کشورها، درک عمیقتری از این رابطه موردنیاز است. در این مقاله، تحلیلهای نظری و مطالعات موردی را بهکار میبریم تا ارتباط بین فرهنگ و سیاست خارجی را بهبود بخشیم، این مقاله برای پژوهشگران و تصمیمگیران سیاست خارجی کشورها ارزشمند خواهد بود تا در پی درک بهتری از نقش فرهنگ در تصمیمگیریهای خارجی باشند.
فرهنگ مهم است؛ زیرا باید به تفاوتهایی که هر فرهنگ دارد بها داده شود. از آنجا که هر فرهنگ منحصربهفرد است، مجموعهای از باورها و ارزشها را به روی میز میآورد که فرهنگهای دیگر چنین نیستند.
مطالعه همه فرهنگها برای درک بهتر فرهنگ چیز خوبی است و همچنین مطالعه فرهنگهای دیگر به ما کمک میکند تا بفهمیم افراد دیگر از کجا آمدهاند. فرهنگ میتواند چیزی باشد که افراد را از هم جدا یا متحد کند.
واژگان کلیدی: فرهنگ، سیاست، سیاست خارجی، جهتگیری سیاسی، واقعگرایی، لیبرالیسم، فمینیست و سازنگاری.
مقدمه:
فرهنگ چیست؟ فرهنگ سیاسی چیست؟ ارتباط فرهنگ با سیاست چیست؟ آیا فرهنگ میتواند بهعنوان یک قدرت نرم برای کشورها عمل کند؟ آیا فرهنگ در جهتگیری سیاست خارجی کشورها تأثیر دارد؟ آیا فرهنگ در اجرای استراتژیهای بینالملل تأثیرگذار است؟ آیا پیشرفت کشورها به فرهنگ موجود در اجتماع آن بستگی دارد؟ چه نوع فرهنگی بیشتر بر تصمیمگیریهای سیاسی تأثیر دارد؟ آیا مطالعاتی مبنی بر نظریههای روابط بینالملل در خصوص نقش فرهنگ در جهتگیری سیاست خارجی کشورها صورت گرفته است؟
در این مقاله میخواهیم رابطه میان فرهنگ را با جهتگیری سیاست خارجی کشورها بررسی کنیم. با تحلیل عمیق به بررسی چگونگی نفوذ فرهنگ در تصمیمگیریهای سیاست خارجی کشورها پرداخته و چه در تداوم و تغییر جهتگیریهای سیاست خارجی را مورد بررسی قرار دهیم.
تحلیل این بعد یکی از زوایای پرفرازونشیب در حوزه روابط بینالملل است. ابعاد فرهنگی، هویت ملی و ارزشهای اجتماعی چون سهمی اساسی از جامعه را تشکیل میدهند و در کنار این نقش داخلی، تأثیر عمیق بر تصمیمگیریها و اولویتهای (priorities)، سیاسی خارجی دارند.
این مقاله در تازهترین تلاش برای درک این ارتباطات چندگانه، به تحلیل ابعاد فرهنگی و نقش آن در الگوهای سیاست خارجی کشورها میپردازد.
سیاست خارجی، بهعنوان یکی از مهمترین عناصر سیاستگذاری کشورها، در تعامل با جوامع بینالمللی و سایر کشورها نقش حیاتی دارد. تصمیمگیریها و رفتارهای سیاستمداران در زمینههای مختلف ازجمله امنیت، اقتصاد، محیطزیست و حقوق بشر، تحتتأثیر عوامل گوناگونی قرار میگیرد. یکی از این عوامل، فرهنگ است که نقش مهم و مستقیمی در جهتگیری سیاست خارجی کشورها ایفا میکند.
فرهنگ، بهعنوان مجموعهای از اعتقادات، ارزشها، آدابورسوم، نمادها و هنرها، هویت و تمایلات یک جامعه را شکل میدهد. فرهنگ ملی بهعنوان یکی از اصول بنیادین هر کشور، تأثیر بسزایی در سیاست خارجی آن دارد. فرهنگ ملی، اساساً توسط مقامات سیاسی و جامعهشناسان تعریف و شناخته میشود و در میان مردمان آن کشور، بهعنوان هویت و نشانهای از تمایلات و ارزشهای آنان شناخته میشود. (بهمردی، اردشیر (۱۳۹۰)
فرهنگ در جهتگیری سیاست خارجی کشورها به دو شکل متفاوت عمل میکند. اولاً فرهنگ ملی میتواند بهعنوان یک عامل تعیینکننده در تصمیمگیریها و اولویتبندیهای سیاستمداران در زمینه روابط بینالمللی عمل کند. ارزشها، اعتقادات و تمایلات فرهنگی مردمان یک کشور، تأثیر بسزایی در تعیین سیاستهای خارجی آن دارد. برای مثال اگر یک فرهنگ به ارزشهای صلح، همکاری و دیپلماسی تأکید کند، احتمالاً سیاست خارجی آن کشور در راستای حل مسائل بهصورت صلحآمیز و همکارانه عمل خواهد کرد.
دوماً فرهنگ ملی میتواند بهعنوان یک واسطه در فرایند ارتباطات بینالمللی عمل کند. فرهنگ یک کشور، تأثیر مستقیمی بر ایجاد یک تصویر و نمایش خود در سطح بینالمللی از طریق هنر، ادبیات، رسانهها و تبلیغات فرهنگی دارد.
یک کشور میتواند تصویری خاص و منحصربهفرد از خود منتقل کند و درک و فهم جامعه بینالمللی از خود را تحتتأثیر قرار دهد. این تصویربرداری فرهنگی میتواند تمایلات و ارزشهای مردمان را به دیگران منتقل کند و درنتیجه در جهتگیری سیاست خارجی کشور نقش مهمی ایفا کند. بهعنوانمثال فرهنگ یک کشور میتواند تصویری از آن را بهعنوان یک کشور صلحآمیز، پویا و بازتابدهنده (reflector) ارزشهای انسانی به جهانیان ارائه دهد و درنتیجه، سیاست خارجی آن کشور به سمت همکاری و همدلی با دیگران تمایل پیدا کند.
بنابراین نقش فرهنگ در جهتگیری سیاست خارجی کشورها بسیار حائز اهمیت است. فرهنگ ملی بهعنوان یک عامل تعیینکننده و واسطه در تصمیمگیریها و ارتباطات بینالمللی، تأثیر قابلتوجهی در تشکیل و اجرای سیاستهای خارجی دارد. درک صحیح از این نقش و تأثیر فرهنگ ملی میتواند به سیاستمداران کمک میکند تا تصمیمات مناسبی در زمینه روابط بینالمللی بگیرند و درنهایت به تقویت موقعیت و جایگاه کشورشان در جهان کمک کنند (۱۳۹۲، عطائی، فرهاد؛ نسیم سادات واسعیزاده).
بدون شک تمامی اطلاعات و سایر مطالعات و تحقیقات در مورد نقش فرهنگ در جهتگیری سیاست خارجی کشورها انجام شده که فرهنگ یکی از عوامل کلیدی است که بر تصمیمگیریها و جهتگیریهای سیاست خارجی کشورها تأثیر میگذارد. در ادامه، چندین جنبه از این پیشینه را بررسی میکنیم.
ادامه دارد …
کنفرانس دوروزه «توانمندسازی زنان از طریق آموزش» به مناسبت بیستوهشتمین سالگرد تاسیس «کانون فرهنگ افغانستان» در شهر وین اتریش برگزار شد و همچنین از بیستوچهارمین سالگرد فصلنامه بانو، ناشر اندیشههای زنان افغانستان در اروپا و دومین سالگرد جشنواره اهدای تندیس رابعه بلخی در دو مراسم جداگانه در این شهر گرامیداشت شد.
نظریه واقعگرای (Realism)، روابط بینالملل به این باور است که عوامل مادی و قوتهای قدرت اصلی در تعیین سیاست خارجی کشورها هستند و فرهنگ به میزان کمتری در این فرآیند تأثیرگذار است. طرفداران این نظریه معتقدند که در تصمیمگیریهای سیاسی خارجی، مصالح ملی، قدرت نظامی، اقتصاد و عوامل مادی دیگر اولویت دارند و فرهنگ و ارزشهای فرهنگی تأثیر کمتری دارند.
در سالهای اخیر، مطالعات بسیاری در حوزه روابط بینالملل و سیاست خارجی نشان داده است که فرهنگ با تأثیر قابلتوجهی در تصمیمگیریهای خارجی کشورها همراه است. فرهنگ میتواند عواملی مانند اعتقادات، ارزشها، هویت ملی، زبان، مذهب و سنتها را شامل شود
خلیلزاد با اشاره به واگذاری افغانستان به طالبان و علت خروج امریکا از این کشور گفت: تا هنوز در افغانستان ملتی شکل نگرفته است؛ از همینرو دموکراسی در این کشور موفق نشد.
دیدگاه بسته شده است.