سیمون دوبووار، فیلسوف و فمینیست فرانسوی:

«زن زاده نمی‌شود، بلکه زن می‌شود»

اما تراژدی آن‌جاست که ما زنان، گاهی خود در ستمی که بر ما روا می‌شود، همدست می‌شویم. در سرنوشت امروز ما، به‌ویژه آنان که در افغانستان نفس می‌کشند، این جمله هر روز به شکلی تازه تحقق می‌یابد؛ آن هم وقتی کسانی که سال‌ها در آزادی و رفاه غرب زندگی کرده‌اند، با سفری کوتاه به افغانستان […]

اما تراژدی آن‌جاست که ما زنان، گاهی خود در ستمی که بر ما روا می‌شود، همدست می‌شویم.
در سرنوشت امروز ما، به‌ویژه آنان که در افغانستان نفس می‌کشند، این جمله هر روز به شکلی تازه تحقق می‌یابد؛ آن هم وقتی کسانی که سال‌ها در آزادی و رفاه غرب زندگی کرده‌اند، با سفری کوتاه به افغانستان بازمی‌گردند و بی‌هیچ تأملی بر ماهیت طالبان و فجایعی که بر مردم می‌گذرد، به مدافعان این رژیم واپس‌گرا بدل می‌شوند.

تعدادشان هم کم نیست. کسانی که پس از بازگشت، از «امنیت»، «نظم» و «مسئولیت‌پذیری» طالبان سخن می‌گویند؛ بی‌آن‌که به یاد بیاورند همین گروه زمانی عامل اصلی ناامنی، بمب‌گذاری، اختطاف و وحشت‌افکنی بودند. حالا که قدرت را در دست دارند، طبیعی‌ست که دیگر شلیک نمی‌کنند، اما این را نمی‌توان «امنیت» نامید.
این سلطه‌ زور است، نه آرامش؛ این حذف صداها و آزادی‌هاست، نه استقرار نظم.

اخیراً خانمی از سویدن، پس از اقامتی کوتاه در مزارشریف، از «امنیتی» گفته که طالبان برقرار کرده‌اند، بی‌آن‌که دریابد امنیتِ بدون آزادی، چیزی جز آرامش قبرستان نیست. در زندان هم کسی مزاحم دیگری نیست، اما چون ترس بر فضا حاکم است، نه قانون.

امنیت واقعی را باید از زبان زنانی شنید که بهای ایستادگی را پرداخته‌اند؛ آنان که تنها به جرم فریاد زدن برای حق، بازداشت شدند، تحقیر گشتند، فرار کردند یا جان باختند. اگر در سفری کوتاه کسی دچار آزار نشد، نه به‌خاطر امنیت، بلکه به‌خاطر شانس یا سکوت و بی‌خطری بوده است.

نمی‌توان از خانم دیوه پتنگ، ساکن لندن، نیز چشم پوشید؛ کسی که سال‌هاست از طالبان دفاع می‌کند. گرچه این نگاه را می‌توان تا حدی با تعصبات قومی توضیح داد، اما دردناک آن‌جاست که زندگی در جوامع آزاد و دسترسی به تحصیلات عالی، نتواند در فرد تفکر انتقادی و وجدان اخلاقی پدید آورد.

زخم اما وقتی عمیق‌تر می‌شود که مدعیان دفاع از حقوق زنان، به‌خاطر دوستی، وابستگی یا ملاحظات شخصی، کنار چنین افراد می‌ایستند و سکوت‌شان را با توجیه همراه می‌کنند.

افغانستانِ امروز، نه کشورِ امن، که گورستانی‌ست برای رؤیاها: مدرسه‌رفتن، آواز خواندن، عاشق‌شدن و اصلاً انسان‌بودن.
تعریف طالبان از امنیت، چیزی نیست جز خفقان، شکنجه، تجاوز و حذف آزادی.

آه، و فغانستانِ امروز، زندانی‌ست بی‌دیوار؛ گورستانی برای آرزوهای دختران، کودکان و هر کسی که می‌خواهد «زنده باشد» نه صرفاً «زنده بماند».

  • گندم (نام مستعار) فعال مدنی