پشتونیزم مذهبی و سلطه طالبان

افغانستان زیر سلطه طالبان، با ترکیبی از قدرت سیاسی مطلق و تفسیری بسته از دین، وارد چرخه‌ای فرسایشی شده است که هر روز آزادی زنان، هویت فرهنگی و تنوع اجتماعی را محدودتر می‌کند. ازدواج‌های اجباری، محدودیت آموزش دختران و سانسور فرهنگی تنها بخشی از پیامدهای این حکمرانی ایدئولوژیک و ساختاریافته است.

در تحلیلی تازه، سعید موسوی، پژوهشگر و نویسنده، از «پشتونیزم مذهبی» به‌عنوان یکی از پنهان‌ترین و مؤثرترین سازوکارهای سلطه در افغانستان یاد می‌کند؛ سازوکاری که به گفته او، نه تنها ساختار سیاسی، بلکه ذهنیت دینی و فرهنگی جامعه را بازتعریف کرده است.

موسوی بر این باور است که آمیزش ایدئولوژیک قومیت پشتون، قرائت قبیله‌ای از مذهب حنفی و قدرت سیاسی، یک چارچوب فکری تولید کرده که در آن مخالفت، کفر شمرده می‌شود و سنت‌های دیگر اقوام «شرک» تلقی. او هشدار می‌دهد که این پیوند خطرناک، با تغییر ساختار سیاسی از میان نمی‌رود و تنها با گسستن پیوند میان «ایمان» و «قبیله» می‌توان آینده‌ای متفاوت ساخت.

سعید موسوی در تحلیل خود، افغانستان را سرزمینی می‌خواند که «کوه‌ها در آن بلندتر از تاریخ‌اند و رودها از خاطره‌ها جاری‌تر». اما در این گستره متکثر، به باور او، یک ایدئولوژی پنهان اما قدرتمند دهه‌هاست که بر ذهنیت عمومی سایه انداخته است؛ «پشتونیزم مذهبی».

پشتونیزم؛ ایدئولوژی نهان سلطه

موسوی می‌گوید پشتونیزم نه یک مفهوم قومی، بلکه «یک ایدئولوژی سلطه» است که بر سه ستون استوار شده:
۱) قومیت پشتون به‌عنوان «قوم برگزیده»،
۲) مذهب حنفی به‌عنوان «ایمان اصیل»،
۳) قدرت سیاسی به‌عنوان «حق الهی».

به باور او، «وقتی این سه درهم تنیده می‌شوند، هر مخالفتی کفر شمرده می‌شود، هر زبان دیگری تهدید، و هر سنت باستانی، شرک.»

حنفیت پشتونیزه‌شده؛ دین یا قبیله؟

موسوی در بخش دیگری از گفتارش به «حنفیت پشتونیزه‌شده» اشاره می‌کند و می‌گوید:
«مذهبی که امروز در افغانستان به نام حنفیت شناخته می‌شود، نه استمرار سنت‌های حنفی، بلکه نسخه‌ای قبیله‌ای از دین است.»

او مثال می‌آورد که در ترکیه نوروز جشن گرفته می‌شود، در ازبکستان بیدل تدریس می‌شود و در هند دیوبندی‌ها با وهابیت می‌ستیزند، «اما در افغانستان نوروز حرام است چون فارسی است، شعر مولانا کفرآمیز است چون عرفانی است، و آثار باستانی شرک‌اند چون پیش از پشتون‌اند».

به گفته او، احکامی چون چادری قندهاری برای زنان، ریش بلندِ بی‌سبیل و شلوار گشاد، «نه سنت پیامبر، بلکه لباس قبیله» است.

طالبان؛ تجسم سیاسی پشتونیزم مذهبی

موسوی ریشه طالبان را نیز در همین ایدئولوژی می‌بیند و می‌گوید طالبان «نه یک گروه که اوج پشتونیزم مذهبی» است. او استدلال می‌کند:
«پشتونیزم در لباس دموکراسی دوام نمی‌آورد، چون دموکراسی بر شمارش سرهاست و پشتون‌ها تنها چهل درصد از جمعیت را تشکیل می‌دهند. اما در لباس مذهب؟ اینجاست که طالبان ظهور می‌کند.»

به باور او، طالبان با بستن سیاست و گشودن مذهب، زمینه استمرار این ایدئولوژی را فراهم کرده‌اند.

خودزنی فرهنگی اقوام دیگر

یکی از نکاتی که موسوی بر آن تأکید می‌کند، نقش اقوام غیرپشتون در تقویت ناخواسته این ایدئولوژی است. او می‌گوید:
«تراژدی اینجاست که این تیشه همیشه در دست پشتون‌ها نیست، در دست خود ماست.»

او نمونه‌هایی می‌آورد:
ـ عالمی تاجیک که نوروز را شرک می‌خواند،
ـ ملای ازبک که بیدل را کفر می‌داند،
ـ روحانی هزاره‌ای که تشیع را با محدودیت‌های قبیله‌ای تطبیق می‌دهد.

موسوی معتقد است این روند «نه نتیجه جهل، بلکه فریب فرهنگی عمیقی است که در آن مذهب ابزار قوم شده و قوم جای خدا را گرفته است».

سعید موسوی در پایان تحلیل خود هشدار می‌دهد که پشتونیزم مذهبی «استراتژی هوشمند سلطه» است و تا زمانی‌که این پیوند میان مذهب و قبیله گسسته نشود، هیچ تغییری در افق دیده نخواهد شد. او می‌گوید:
«تا وقتی ایمان به معنای پشتون بودن باشد، هیچ نوروزی شکوفه نخواهد داد، هیچ بیدلی خوانده نخواهد شد، و هیچ بامیانی دوباره سر بر نخواهد آورد.»

به باور او، نجات افغانستان نه از مسیر جنگ قومی، بلکه از مسیر بازتعریف ایمان، هویت و تمدن می‌گذرد؛ جایی که «آب» بار دیگر از نو معنا شود، پیش از آنکه بر کلوخ سجده شود.