نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در روز جهانی علم برای صلح و توسعه، حامد کرزی بار دیگر از ضرورت آموزش دختران و پسران سخن گفت و خواستار بازگشایی مکاتب و دانشگاهها شد. این سخنان در ظاهر از سر دلسوزی برای آینده افغانستان است، اما برای بسیاری از ناظران، یادآور چهرهای است که در سقوط جمهوریت، بازگشت طالبان و فروبستن درهای […]
در روز جهانی علم برای صلح و توسعه، حامد کرزی بار دیگر از ضرورت آموزش دختران و پسران سخن گفت و خواستار بازگشایی مکاتب و دانشگاهها شد. این سخنان در ظاهر از سر دلسوزی برای آینده افغانستان است، اما برای بسیاری از ناظران، یادآور چهرهای است که در سقوط جمهوریت، بازگشت طالبان و فروبستن درهای آموزش بر دختران، نقشی انکارناپذیر داشت.
کرزی در آغاز قرن جدید میلادی، در دورهای به قدرت رسید که افغانستان در مرکز توجه جامعه جهانی قرار داشت. سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱، برای نخستین بار، زمینهای کمنظیر برای بازسازی دولت، آموزش و توسعه فراهم کرد. میلیاردها دلار کمک بینالمللی، پشتیبانی نظامی ناتو و اراده سیاسی قدرتهای جهانی، شرایطی را به وجود آورده بود که اگر درست مدیریت میشد، میتوانست افغانستان را به سوی ثبات و توسعه پایدار ببرد.
اما این فرصت تاریخی، به جای نهادسازی، به بازتولید حلقههای قبیلهای، خویشاوندسالاری و وابستگی سیاسی انجامید. در دوران حکومت کرزی، ساختارهای دولتی به جای تقویت نهادهای مدرن، به میدان رقابت میان شبکههای قومی و سیاسی بدل شد. نهاد آموزش که میتوانست سنگبنای جامعه نوین افغانستان باشد، در حاشیه سیاستورزیهای روزمره و فساد اداری گرفتار ماند.
در چنین فضایی، هرچند شمار مکاتب در ظاهر افزایش یافت و دختران در شهرها به مدرسه رفتند، اما آموزش به ابزار تبلیغاتی دولت بدل شد نه به سیاستی ملی و پایدار. کرزی هرگز نتوانست نظام آموزشی را از فساد و سیاست جدا کند، و این ناکامی، ریشه بسیاری از بحرانهای امروز را شکل داد.
از میانه دوره دوم حکومت، رویکرد کرزی نسبت به طالبان آشکارا نرمتر شد. او در سخنرانیها و مصاحبهها از طالبان با عنوان «برادران ناراضی» یاد میکرد و حتی مانع از حملات شبانه نیروهای بینالمللی به مواضع آنان شد. هدف ظاهری این سیاست، آغاز روند صلح بود، اما در عمل، طالبان را از موضع ضعف به موقعیت مذاکره و مشروعیت رساند.
کرزی با حمایت از گشایش دفتر سیاسی طالبان در قطر، عملاً زمینهای فراهم کرد تا این گروه با نام رسمی و چهره سیاسی وارد تعامل با جهان شود. در همان زمان، بسیاری از نخبگان و کارشناسان هشدار دادند که چنین اقداماتی، بدون تضمین تعهد طالبان به قانون اساسی و حقوق شهروندی، به مشروعیتبخشی زودرس برای گروهی منجر میشود که هنوز به تفکر قرون وسطایی خود پایبند است.
نتیجه این سیاست، سست شدن اعتماد متحدان غربی به دولت بود. نیروهای ناتو که برای حمایت از جمهوریت هزینههای هنگفتی متحمل شده بودند، از همکاری و موضع دوگانه کرزی دلسرد شدند. به این ترتیب، دولت افغانستان که باید در برابر ترور و افراطگرایی قاطع میبود، به عرصه سازش و معامله با دشمنان خود بدل شد.
البته کرزی تنها مسئول این فروپاشی نبود. شبکهای از سیاستمداران، جنگسالاران، و مقامهای فاسد در درون حکومت نیز در این روند سهم داشتند. آنان با غارت منابع، تضعیف ارتش، و بهرهبرداری شخصی از کمکهای خارجی، پایههای جمهوریت را سست کردند. اما کرزی به عنوان رئیسجمهور و نماد دولت مرکزی، مسئولیت نهایی را بر عهده داشت.
او میتوانست از جایگاه خود برای اصلاح ساختارها و مبارزه با فساد استفاده کند، اما ترجیح داد میان قدرتهای داخلی و خارجی تعادل نگه دارد؛ تعادلی که در نهایت نه به ثبات، بلکه به تزلزل کامل انجامید. فساد فراگیر، بیاعتمادی عمومی، و رشد دوباره گروههای افراطی نتیجه مستقیم این مدیریت مبهم و دوگانه بود.
زمانی که طالبان بار دیگر در سال ۲۰۲۱ قدرت را در دست گرفتند، بسیاری از تحلیلگران گفتند سقوط جمهوریت نه در چند ماه پایانی دولت غنی، بلکه در سالهای طولانی حاکمیت کرزی آغاز شده بود؛ سالهایی که فرصت طلایی افغانستان در آنها تباه شد.
امروز، حامد کرزی از آموزش دختران سخن میگوید و از طالبان میخواهد درهای مکاتب را باز کنند. اما پرسش این است: اگر او واقعاً به آموزش و حقوق زنان باور دارد، چرا در سفرهای خارجی خود یا مصاحبههای بینالمللی صراحتاً از طالبان انتقاد نمیکند؟ چرا در دیدارهای رسمی، با لبخند در کنار مقامات طالبان میایستد و عملاً حاکمیت آنان را توجیه میکند؟
سکوت او در برابر سرکوب زنان، محرومیت دختران از آموزش، و سیاستهای واپسگرایانه طالبان، چیزی جز ملاحظهکاری سیاسی نیست. کرزی میکوشد با حفظ روابط با طالبان، جایگاه خود را در معادلات قدرت آینده حفظ کند، حتی اگر بهای آن، تداوم محرومیت میلیونها دختر افغانستان از تحصیل باشد.
این دوگانگی گفتار و رفتار، چهرهای متناقض از کرزی ساخته است: در داخل کشور، او میخواهد حامی مردم به نظر برسد؛ در سطح بینالمللی، میکوشد چهرهای میانهرو از طالبان ارائه دهد تا خود را میانجی احتمالی آینده نشان دهد.
پیامد این سیاست دوگانه، چیزی جز تداوم وضعیت بحرانی کنونی نیست. طالبان همچنان بدون پاسخگویی به مردم و جامعه جهانی، سیاستهای تبعیضآمیز خود را ادامه میدهند. در داخل کشور، جنبش زنان و نیروهای مدنی بیپشتوانه ماندهاند، زیرا بسیاری از چهرههای سیاسی سابق، از جمله کرزی، با مواضع دوپهلو عملاً راه هرگونه فشار مؤثر بر طالبان را مسدود کردهاند.
از سوی دیگر، جامعه جهانی نیز اعتماد خود را نسبت به طبقه سیاسی پیشین از دست داده است. همان سیاستمدارانی که روزی با حمایت غرب به قدرت رسیدند، امروز یا در برابر طالبان سکوت کردهاند یا به نوعی با آنان همپیمان شدهاند. نتیجه این وضعیت، انزوای کامل افغانستان، گسترش فقر، و فروبستگی افقهای توسعه است.
در چنین فضایی، سخنان نمادینی مانند یادداشت اخیر کرزی درباره «آموزش برای صلح و توسعه»، بیش از آنکه واقعگرایانه باشد، تلاشی برای حفظ حضور رسانهای و بازسازی وجهه سیاسی اوست.
در نهایت، اگر کرزی واقعاً به آموزش دختران و آینده علمی کشور باور دارد، باید نخست با صداقت از نقش خود در تضعیف جمهوریت و بازگشت طالبان سخن بگوید. باید در برابر مردم افغانستان بایستد و اعتراف کند که سیاستهای گذشتهاش چگونه راه را برای امروز هموار کرد.
تا زمانی که او و دیگر رهبران سیاسی آن دوران مسئولیت تاریخی خود را نپذیرند، هیچ بیانیه و مصاحبهای نمیتواند معنای واقعی صداقت را داشته باشد. آموزش تنها در سایه حقیقت و پاسخگویی معنا مییابد؛ و کسی که در ویرانی آن نقش داشته، نمیتواند پرچمدارش باشد.
افغانستان امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند صداقت است، نه نمایشهای رسانهای. اگر قرار است درهای مکتب باز شود، نخست باید درهای وجدان کسانی باز شود که سالها پیش آن را به روی مردم خود بستند.
با بازگشت طالبان و سکوت جهانی، زنان افغانستان از آموزش، اشتغال، درمان و حضور اجتماعی محروم شدند. اجباری شدن برقع در هرات، نماد تازهای از حذف نظاممند زنان است. در حکومت پیشین، زنان در سیاست، دادگستری و رسانه نقش فعال داشتند؛ اکنون قربانیان خاموش معاملههای سیاسی بیپاسخاند.
در جهانی که طالبان دختران را از آموزش محروم کردهاند، تیم رباتیک دختران افغانستان با دانش، خلاقیت و همبستگی، پرچم امید را در پاناما برافراشتند. آنان از دل مهاجرت و محدودیت برخاستند تا ثابت کنند که اراده، مرز نمیشناسد. این حضور، نهفقط رقابت علمی، بلکه اعتراض خاموشی است علیه حذف زنان و سرکوب استعدادها.
خیابانهای کابل، پس از چهار سال سلطه طالبان و سرکوب مداوم زنان، شاهد یک «انقلاب شادمانی» بود. هزاران زن و مرد در استقبال از قهرمانان فوتسال، قوانین سختگیرانه تفکیک جنسیتی را به چالش کشیدند و با حضور مختلط و پایکوبی، اراده جمعی برای آزادیهای سلبشده را فریاد زدند.
یازدهم اکتوبر، روز جهانی دختر است؛ روزی برای تجلیل از امید، آموزش و توانمندی. اما در افغانستان، این روز به نمادی از محرومیت، سکوت و مقاومت بدل شده است. میلیونها دختر پشت درهای بستهی مکاتب و دانشگاهها، از ابتداییترین حقوق انسانی خود محروماند نه بهدلیل جنگ، بلکه بهدلیل سیاستی که از آگاهی میترسد. در سرزمینی […]