گذشته؛ ویترین افتخار یا بستر رنج؟

آیا گذشته واقعاً بهتر بود یا ما رنج‌های تلخ پیشین را رمانتیک می‌کنیم؟ شکوهِ بناهای باستانی، بیش از فضیلت اخلاقی، سندی بر تمرکز قدرت و کار اجباری توده‌هاست. پیشرفت اگرچه ظلم را ریشه‌کن نکرده، اما با انسانی‌تر کردن زیستِ بشر و افزایش امید به زندگی، مجالی فراهم آورده تا انسانِ امروز برخلاف اسلافِ خویش، توان و فرصتِ ایستادگی در برابر بی‌عدالتی را داشته باشد.
آیا «قدیما همه‌چیز بهتر بود» یک حقیقت تاریخی است یا یک فرار عاطفی؟
استاد سعید موسوی در این جستار صریح، با نقد نوستالژی کور، به بازخوانی اخلاقی تاریخ می‌پردازد. او استدلال می‌کند که شکوه بناهای باستانی اغلب بر ستون‌های رنج و بی‌عدالتی استوار بوده و تقدیس گذشته، چیزی جز رمانتیک‌سازی فقر و جهل نیست. این نوشته، دعوتی است برای درک ارزش پیشرفت؛ نه به مثابه کمال اخلاقی، بلکه به عنوان ابزاری که زندگی را انسانی‌تر کرده تا قدرت اعتراض زنده بماند.

گذشته: افتخار یا بستر؟

(نقدی اجتماعی بر نوستالژی، پیشرفت و اخلاق در تاریخ بشر)

در گفت‌وگوهای روزمره، جمله‌ای آشنا بارها تکرار می‌شود: «قدیما همه‌چیز بهتر بود.» این جمله بیش از آن‌که یک گزارش تاریخی دقیق باشد، بازتاب احساسی عمیق است؛ احساسی آمیخته با نوستالژی، خستگی از حال حاضر و گاهی بی‌انصافی نسبت به رنج واقعی گذشتگان. اما آیا واقعاً گذشته بهتر بود؟ یا این نوستالژی، پوششی برای فراموش کردن واقعیت‌های تلخ است؟

بخش بزرگی از تاریخ بشر، نه داستان شکوفایی و کرامت، بلکه روایتی از تحمل و زنده ماندن بوده است. زندگی در قرون‌وسطای اروپا را تصور کنید که طاعون سیاه میلیون‌ها نفر را به کام مرگ کشاند، یا دوران باستان مصر را که هزاران برده برای ساخت اهرام جان باختند؛ مردمانی که بدون نان کافی، داروهای پایه‌ای، امنیت اجتماعی یا حق انتخاب زندگی می‌کردند. اگر همین شرایط امروز پیش روی ما قرار گیرد، نه‌تنها قابل قبول نیست، بلکه غیرانسانی به نظر می‌رسد. این واقعیت، پرسش اخلاقی مهمی مطرح می‌کند: اگر گذشته واقعاً زیبا بود، چرا انسان قرن‌ها تلاش کرد از آن فراتر رود؟

هویت تاریخی ملت‌ها اغلب نه نشانه شکوفایی عمومی، بلکه بستری ناهموار برای پیشرفت نسل‌های بعد بوده است. ارزش گذشته، نه در «خوب‌بودن» ذاتی آن، بلکه در نقشی است که برای آینده ایفا کرده. گذشته مقصد نهایی نبود؛ بلکه زمین شخم‌خورده‌ای بود که نسل‌هایی بر آن رنج کشیدند تا امکان زیست بهتر برای آیندگان فراهم شود. رنج، فضیلت نیست؛ رنج، قیمتی بوده که پرداخته شده تا پیشرفت ممکن گردد.

نگاهی دقیق به آثار باستانی این واقعیت را آشکار می‌کند. بسیاری از کاخ‌ها و باروهایی که امروز به‌عنوان افتخار تمدنی معرفی می‌شوند – مانند کاخ ورسای یا دیوار بزرگ چین – بیش از آنکه نماد اخلاق باشند، اسناد سنگیِ تمرکز قدرت و ثروت‌اند. این بناها اغلب از دل مالیات‌های سنگین بر گرسنگان، کار اجباری و سکوت مردم ساخته شده‌اند. می‌توان مهارت فنی را ستود، اما نمی‌توان زمینه اخلاقی آن را نادیده گرفت. هنری که تمام‌قد در خدمت قدرت ناعادلانه بوده، برج اخلاقی نیست؛ بلکه آینه‌ای صادق از تناقض‌های تاریخی است.

مشکل از جایی آغاز می‌شود که انسان امروز در رفاه نسبی، رنجِ انسان دیروز را زیبا جلوه می‌دهد؛ فقر را «قناعت» می‌نامد، جهل را «سادگی» و بی‌قدرتی را «آرامش». این نوع گذشته‌ستایی، نه وفاداری به تاریخ، بلکه نوعی مصرفِ امنِ درد دیگران است. نوستالژی در اینجا از یک احساس شخصی به یک خطای اخلاقی تبدیل می‌شود که واقعیت‌های تلخ را رمانتیک کرده و از مسئولیت ما در برابر «حال» می‌کاهد.

این نگاه اغلب در نسل‌هایی دیده می‌شود که خود محصول همان نظم‌های سخت گذشته‌اند؛ کسانی که به زیست در شرایطی که اطاعت شرط بقا بوده، عادت کرده‌اند. در جهانی که پرسش، خطر محسوب می‌شد، سکوت فضیلت نام می‌گرفت. اما تجربه، اگر با آگاهی همراه نشود، تنها تداوم عادت است. سالخوردگی به‌خودی‌خود خرد نمی‌آورد، همان‌گونه که جوانی، خودبه‌خود فضیلت نمی‌سازد.

با این حال، نباید به ساده‌سازی معکوس افتاد. پیشرفت، بی‌اخلاقی را ریشه‌کن نکرده، بلکه آن را مدرن ساخته است. ظلم امروز کمتر عریان است اما هوشمندتر و قانونی‌تر شده؛ مانند نابرابری دیجیتال یا استثمار کارگران در زنجیره‌های تأمین جهانی. علم و تکنولوژی ابزارند، نه وجدان؛ می‌توانند آزادی بسازند یا سلطه را دقیق‌تر کنند.

اما یک تفاوت اساسی وجود دارد: زندگی زیر بار ظلم مدرن، از زندگی در سیاهچال‌های گذشته قابل‌تحمل‌تر است. تمدن و پیشرفت، سهمی هرچند اندک به فرودستان هم رسانده است: کاهش مرگ‌ومیر نوزادان، دسترسی به واکسن، گسترش سواد، افزایش امید به زندگی از ۳۰ سال به بیش از ۷۰ سال و امکانِ هرچند محدودِ اعتراض. در گذشته، ظلم بدن را می‌شکست و عمر را کوتاه می‌کرد؛ امروز اغلب روح را فرسوده می‌کند، اما انسان را پیشاپیش حذف نمی‌کند. درست به همین دلیل، اعتراض امروز ممکن شده است؛ کسی که هیچ‌چیز برای از دست دادن ندارد، مطالبه نمی‌کند.

گذشته محترم است، اما مقدس نیست. رنج گذشتگان قابل احترام است، اما قابل زیباسازی نیست. پیشرفت، انسان را ذاتاً بهتر نکرده، اما زندگی را انسانی‌تر کرده است. راه انسانی، مسئول بودن در زمانه خویش است.

پیشرفت، ظلم را از میان نبرد؛

اما زندگی را آن‌قدر انسانی کرد،

که انسان بتواند

علیه ظلم بایستد.