نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
از زمانی که چین شروع به جهش اقتصادی کرده، بسیاری از تحلیل گران، این کشور را یک «کشور آرام» که میخواهد رشد اقتصادی داشته باشد تصور کردهاند. از منظر این تحلیلگران، چین با «اتحاد جماهیر شوروی» تفاوت دارد، چرا که این دومی عمدتا قدرتی نظامی بود که آمریکا را به چالش میکشید. اما ظاهرا ورق برگشته و چین حالا قصد دارد با تمام قوا با آمریکا سرشاخ شود. چینیها از پوسته آرامشِ خود بیرون آمدهاند.
سال ۲۰۲۱ میلادی نقطهعطفی در توازن قدرت جهانی بود: آمریکا در این سال از افغانستان خارج شد؛ روسیه و ناتو بر سر «اوکراین» تا مرحله دست به ماشه شدن به پیش رفتند؛ آمریکا، استرالیا و بریتانیا در پیمان موسوم به AUKUS آماده ساخت زیردریاییهای هستهای و ارسال آنها به آبهای سرزمینی چین شدند و پرونده هستهای ایران هم تا مرحله توافق به پیش رفت.
اما ظاهرا باید انتظار تغییرات دیگری را هم داشته باشیم و از همه مهمتر اینکه سرعت تغییرات هم بالا رفته است. یکی از مهمترینِ این تغییرات، درونگرا شدن چین است و اینکه این کشور میخواهد با سرعت بیشتری نقطه ثقل اقتصاد و سیاست جهان را به سمت «شرق» بکشد. به عبارت ساده، چین حالا میخواهد با آمریکا سرشاخ شود.
این «چین»، آن چینِ سابق نیست
تا همین چند سال پیش، بسیاری از تحلیلگران در جهان غرب فکر میکردند که چین، دستکم از منظر روابط بینالملل، با آمریکا یا شوروی سابق متفاوت است. چین عمدتا یک قدرت اقتصادی قلمداد میشد، شاید چیزی شبیه به ژاپن، که در دهه ۱۹۹۰ میلادی دومین قدرت اقتصادی پس از آمریکا بود و البته، سودایی برای تاثیرگذاری بر سیاست جهانی نداشت.
شوروی، اما از منظر اقتصادی بسیار ضعیفتر از آمریکا بود و در دوران «جنگ سرد»، تلاش داشت با استفاده از مزیتهای ژئوپولتیک خود (جغرافیای بسیار وسیع) و نیز مزیت نظامی (در اختیار داشتن سلاح هستهای و رقابت شانه به شانه تسلیحاتی با آمریکا)، قدرت را از دست آمریکا برباید.
با این همه، بروز تنشهای سیاسی میان چین و آمریکا در سالهای اخیر و برخی رفتارهای چین در این سالها، نشان داده که احتمالا باید در این عقیده تجدیدنظر کرد. در واقع، چینیها مدتی است که با افزایش توان نظامی خود، دارند همان مسیری را میروند که اتحاد جماهیر شوروی در زمان «جنگ سرد» رفته بود: بدل شدن به یک وزنه مهم در روابط بینالملل و یک قطب قدرت، در کنار آمریکا.
خیزش اول: نبض اقتصاد جهانی در دست قدرت شرقی
اما چین چه کرده که به نظر میرسد این کشور حالا قصد دارد در مقابل قدرت آمریکا قد علم کند؟ محور نخست، خیزش اقتصادی چین است. در سال ۱۹۹۰ میلادی، تولید ناخالص داخلی (GDP) چین نزدیک به ۴۰۰ میلیارد دالر بود و حالا، همین شاخص برای چین به حدود ۱۴ تریلیون دالر رسیده و در واقع ۳۵ برابر شده است. به راحتی میتوان تصور کرد که چنین رشدی، چه اعتماد به نفسی به رهبران چینی میدهد.
مازاد اقتصادی و تولید سالانه چندین تریلیون دالر کالا و خدمات، چینیها را به این مرحله کشانده که بزرگترین طرح اقتصادی در جهان در دوران مدرن را کلید بزنند. طرح «کمربند-جاده» (Belt and Road Initiative)، یا همان «جاده ابریشم جدید» را شاید بتوان بزرگترین برنامهریزی در سدههای اخیر برای تاثیرگذاری بر اقتصاد جهانی دانست.
«جاده ابریشم جدید» به اندازه «جاده ابریشم باستانی» اهمیت نخواهد داشت، اما اگر تکمیل شود، میتواند سهمی دستکم ۵۰ درصدی از تمام مبادلات تجارت جهانی را به خود اختصاص بدهد. به عبارت ساده، چینیها میخواهند همان مسیری را احیا کنند که برای چندین قرن به اقتصاد جهانی شکل داده بود و کالاها را از شرق آسیا، به غرب آسیا و بعد هم به اروپا میرساند.
خیزش دوم: قدرت نظامی چین، به آمریکا نزدیک میشود
اما به موازات رشد اقتصادی، چین در این مدت یک تغییر دیگر هم داشته است: نظامیگریِ چینیها، برخلاف انتظارات در جهان غرب، به شدت افزایش پیدا کرده و این کشور حالا یک قدرت نظامی بزرگ هم هست.
بررسی شاخصهای مرتبط با قدرت نظامی کشورهای مختلف نشان میدهد که فاصله قدرت نظامی آمریکا با چین (و البته روسیه) حالا به شدت کمتر از ۲۰ سال پیش است. چین حالا هم زیردریاییهای هستهای دارد؛ هم ناوهای هواپیمابر دارد؛ هم بمبهای هستهای قابل نصب بر روی موشکهای قارهپیما؛ هم ماهوارههای نظامی و هم جنگندههای نظامی نسل پنجم و هم برنامههایی برای ساخت جنگندههای نظامی نسل ششم.
۲۰ سال پیش، قدرت نظامی چین به این اندازه نبود. چین حالا از نظر ادوات و نفرات نظامی هم بزرگترین ارتش جهان را دارد و در زمینه ساخت «موشکهای فراصوت» (هایپرسونیک) هم از آمریکا جلوتر است. این در حالی است که هزینههای نظامی چین همچنان از هزینههای نظامی آمریکا پایینتر است و این شکاف هزینهای میتواند به ضرر آمریکاییها باشد.
قدرتهای جانبیِ چین: از حق وتو تا طلبکاریِ اقتصادی
چینیها در «شورای امنیت سازمان ملل متحد» هم حضور دارند و دارای «حق وتو» هم هستند. بنابراین، چین لقمهای نیست که بشود آن را مانند ژاپنِ زمان جنگ جهانی دوم یا آلمان نازی به راحتی قورت داد. (چین و روسیه میتوانند هر طرحی به ضرر خودشان را در شورای امنیت وتو کنند.)
روابط اقتصادی چین و جهان غرب هم به شدت پیچیده شده است. چینیها نزدیک به ۱.۱ تریلیون دالر از اوراق قرضه دولتی آمریکا را خریده اند و به عبارت ساده، آمریکا همین میزان به چین بدهکار است.
روابط اقتصاد اروپا و چین هم همین قدر گسترده است. در سال ۲۰۲۰ میلادی، چین بزرگترین شریک تجاری آلمان بود و حجم تجارت دو طرف به حدود ۲۶۰ میلیارد دالر میرسید. (در مقام مقایسه، حجم تجارت ایران و چین، اکنون نزدیک به ۱۸ میلیارد دالر است.)
چین با «درونگرایی»، بقیه را مجازات میکند
اما چین یک تغییر دیگر هم داشته و آن هم اینکه قصد دارد «درونگرا» شود. چندی پیش، «کنگره ملی خلق چین»، چهاردهمین برنامه ۵ ساله توسعه این کشور را مصوب کرد و نکته جالب در این برنامه، تاکید بر توجه به «درون» در رشد اقتصادی چین بود.
در این برنامه اشارات جالبتوجهی به بومیسازیِ فناوریهای پیشرفته شده است. به عنوان نمونه، چین قرار است سرمایهگذاری گستردهای در حوزه فناوریهای خاص (در زمینه هوافضا، زیستفناوری، ساخت ابررایانهها/ ابرکامپیوترها و امثال اینها) صورت بدهد و وابستگی خود به «زنجیره تامین» جهانی در این حوزهها را کاهش بدهد.
این روند از این جهت حائز اهمیت است که وابستگی چین را از منظر اقتصادی به کشورهای دیگر کمتر میکند، اما بعید است به اقتصاد داخلی چین آسیب زیادی بزند. با اقتصادی که ۱.۴ میلیارد نفر جمعیت دارد و بازار داخلی اش به اندازه کافی بزرگ هست که با بستن مرزهایش دوام بیاورد، دشوار بتوان سرشاخ شد.
در واقع، چین میتواند از این وضعیت حتی نفع هم ببرد: ارزان بودن کالاها در جهان، به تولید ارزان این کالاها در چین وابسته است. به عنوان مثال، اینکه قیمت فلان مدل لپ تاپ «اپل» مثلا ۱۰۰۰ دالر است، به خاطر تولید این محصول در چین است. اگر این محصول در خود آمریکا تولید میشد، ممکن بود قیمتش (مثلا) ۱۵۰۰ دالر باشد.
به عبارت ساده، چین با درونگرا شدنش، به بقیه آسیب میزند، اما از آنجا که یک بازار مصرفکننده ۱.۴ میلیارد نفریِ داخلی دارد، وابستگیاش به اقتصاد جهانی از وابستگی کشورهایی مانند آلمان یا فرانسه به اقتصاد جهانی، کمتر است. به این ترتیب، چین جهان را مجازات میکند و برای سرشاخ شدن با آمریکا و متحدانش آماده میشود.
منبع: خلیجفارس نیوز
سفیر چین در کابل از دیدارش با نماینده اتحادیه اروپا برای افغانستان خبر داد.
سخنگوی این بانک روز جمعه گفت که سرپرست بانک مرکزی افغانستان در این هفته با سفیر چین دیدار کرد تا در مورد روابط بانکی و تجارت گفتگو کند.
عضو ارشد و رئیس دفتر سیاسی طالبان در قطر میگوید که این گروه امنیت سرمایهگذاران چینی را در افغانستان تامین خواهد کرد. به گفته وی، چین میخواهد منابع دستنخورده افغانستان را استخراج کند.
پیشتر «گنگ شوانگ» معاون نماینده دایم چین در سازمان ملل طی سخنانی در شورای امنیت در مورد افغانستان گفت: چین امیدوار است که گروه طالبان به تعهدات خود عمل کند، روابط خود را با تمام سازمانهای تروریستی بهطور کامل قطع و همراه با جامعه جهانی قاطعانه با داعش، جنبش اسلامی ترکستان شرقی و همچنین با […]
دیدگاه بسته شده است.