از دمشق تا کابل؛

پیوندهای «احمد الشرع» با طالبان و پیامدهای آن بر مردم افغانستان

پس از سقوط حکومت بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴، گروه هیئت تحریر الشام با رهبری احمد الشرع، که پیش‌تر با نام ابومحمد جولانی شناخته می‌شد، قدرت را در دمشق به‌دست گرفت. این تحول نه از مسیر انتخابات یا سازوکارهای دموکراتیک، بلکه از طریق یک حمله نظامی سریع و سازمان‌یافته صورت گرفت. بنابراین، اطلاق عنوان «رئیس‌جمهور» […]

پس از سقوط حکومت بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴، گروه هیئت تحریر الشام با رهبری احمد الشرع، که پیش‌تر با نام ابومحمد جولانی شناخته می‌شد، قدرت را در دمشق به‌دست گرفت.

این تحول نه از مسیر انتخابات یا سازوکارهای دموکراتیک، بلکه از طریق یک حمله نظامی سریع و سازمان‌یافته صورت گرفت. بنابراین، اطلاق عنوان «رئیس‌جمهور» به احمد الشرع نادرست است؛ او را باید حاکم غیرمنتخب یا رهبر نظامی یک گروه اسلام‌گرا دانست که با زور اسلحه و حمایت برخی بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی به قدرت رسیده است. ساختار قدرت در سوریه پس از سقوط اسد، نه بر پایه قانون اساسی یا مشارکت عمومی، بلکه بر اساس کنترل نظامی و ائتلاف‌های ایدئولوژیک شکل گرفته است.

در پی این تحول، گروه طالبان در افغانستان با صدور بیانیه‌ای رسمی، پیروزی هیئت تحریر شام را تبریک گفت و از تشکیل «حکومت اسلامی مستقل و خدمت‌محور» در سوریه حمایت کرد.

این بیانیه که در تاریخ ۸ دسامبر ۲۰۲۴ منتشر شد، از سوی وزارت خارجه طالبان صادر گردید و در آن تأکید شده بود که «امیدواریم انتقال قدرت در سوریه مطابق با آرمان‌های مردم و ارزش‌های اسلامی صورت گیرد» طالبان خواستار پایان دخالت‌های خارجی در امور سوریه شدند. این هم‌سویی آشکار میان طالبان و تحریر شام، نشان‌دهنده نزدیکی ایدئولوژیک و سیاسی میان دو گروه اسلام‌گراست که هر دو سابقه افراط‌گرایی و خشونت دارند. طالبان در سخنرانی‌هایی، احمد الشرع را «نماد مقاومت اسلامی» خواندند.

روابط تاریخی میان سوریه و افغانستان هرچند در سطح دیپلماتیک از سال ۱۹۴۸ برقرار بوده، اما در دهه‌های اخیر بیشتر در قالب تعاملات غیررسمی و از طریق گروه‌های شبه‌نظامی و جهادی شکل گرفته است. در دوران حکومت بشار اسد، سوریه روابط نزدیکی با ایران و روسیه داشت، در حالی که افغانستان تحت نفوذ آمریکا و ناتو قرار داشت.

با سقوط هر دو دولت و قدرت‌گیری گروه‌های اسلام‌گرا، این روابط وارد مرحله‌ای تازه شده‌ است که بیشتر بر پایه هم‌سویی ایدئولوژیک و منافع مشترک در منطقه استوار است. اکنون نه سوریه و نه افغانستان را نمی‌توان کشورهایی با ساختارهای مشروع حکومتی دانست؛ بلکه باید از طالبان و تحریرالشام به‌عنوان دو گروه حاکم غیرمنتخب یاد کرد که با تکیه بر قدرت نظامی و حمایت‌های خارجی، بر سرنوشت مردم خود مسلط شده‌اند.

احمد الشرع، که پیش‌تر عضو القاعده و فرمانده جبهه النصره بود، پس از جدایی از القاعده در سال ۲۰۱۶، تلاش کرد چهره‌ای معتدل‌تر از خود نشان دهد. او در سال‌های اخیر با پوشیدن لباس‌های غربی، گفت‌وگو با رسانه‌ها، و وعده‌هایی درباره حقوق زنان و اقلیت‌ها، سعی کرده است مشروعیت بین‌المللی کسب کند.

در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی در دسامبر ۲۰۲۴، الشرع اعلام کرد که «سوریه کشوری برای همه است» و وعده داد که زنان اجازه تحصیل خواهند داشت و اقلیت‌های مذهبی تحت حفاظت قرار خواهند گرفت. این مواضع، هرچند با سیاست‌های طالبان در افغانستان تفاوت دارد، اما در عمل هنوز با چالش‌های جدی مواجه است و گزارش‌هایی از سرکوب اقلیت‌ها و اعتراضات داخلی منتشر شده است.

در ادلب، برخی نهادهای وابسته به تحریر شام مدعی‌اند که بیش از ۶۰ درصد دانشجویان دانشگاه‌ها را زنان تشکیل می‌دهند، اما نهادهای حقوق بشری این آمار را تبلیغاتی و فاقد اعتبار می‌دانند.

در همین حال، دیدارهایی میان مقامات کنونی سوریه یا تحریر شام و طالبان نیز صورت گرفته است. در کنفرانس «الگوی طالبان» که در ادلب برگزار شد، مقامات سوریه (تحریر شام) به‌صراحت از تجربه طالبان در افغانستان به‌عنوان الگویی برای حکومت‌سازی یاد کردند. همچنین، در دیدارهایی با نمایندگان طالبان در دوحه و استانبول، آن‌ها خواستار تبادل تجربیات در زمینه اداره مناطق تحت کنترل، تعامل با جامعه جهانی، و مقابله با گروه‌های رقیب شدند.

در دیدار استانبول که در ژوئن ۲۰۲۵ برگزار شد، هیئت تحریر شام از طالبان خواست تا در زمینه آموزش کادرهای اداری و امنیتی، مشاوره‌هایی ارائه دهند. این دیدارها نشان‌دهنده تلاش دو گروه برای ایجاد نوعی اتحاد استراتژیک در برابر فشارهای بین‌المللی و منطقه‌ای است.

پیامدهای این روابط برای افغانستان می‌تواند بسیار نگران‌کننده باشد. نخست آن‌که مشروعیت‌بخشی به گروه‌هایی با سابقه افراط‌گرایی، بدون اصلاحات واقعی، می‌تواند الگوی خطرناکی برای منطقه باشد. دوم آن‌که نزدیکی طالبان به تحریر شام ممکن است به تقویت گفتمان‌های ضدحقوق بشری و سرکوب بیشتر زنان، اقلیت‌ها و مخالفان سیاسی در افغانستان بینجامد.

سوم آن‌که انتقال تجربیات امنیتی و نظامی میان دو گروه، از جمله در زمینه کنترل رسانه‌ها، سرکوب اعتراضات و مدیریت بحران، می‌تواند به تثبیت اقتدارگرایی در افغانستان کمک کند. همچنین، احتمال جابه‌جایی نیروهای خارجی از سوریه به افغانستان، به‌ویژه در مناطق مرزی با آسیای مرکزی، تهدیدی برای امنیت منطقه خواهد بود.

از سوی دیگر، اگر تحریر شام موفق شود با حفظ ظاهر معتدل، حمایت کشورهای غربی را جلب کند، طالبان نیز ممکن است با الگوبرداری از این روند، تلاش بیشتری برای کسب مشروعیت بین‌المللی انجام دهد، بی‌آنکه تغییرات واقعی در سیاست‌های خود ایجاد کند.

این روند، اگر بدون نظارت و فشار جامعه جهانی ادامه یابد، می‌تواند افغانستان را به بستری برای بازتولید دوباره افراط‌گرایی و بی‌ثباتی منطقه‌ای تبدیل کند. در چنین شرایطی، مردم افغانستان نه‌تنها از این روابط سودی نخواهند برد، بلکه ممکن است بار دیگر قربانی بازی‌های ژئوپلیتیکی شوند که در آن، منافع گروه‌های مسلح بر حقوق انسانی و کرامت فردی ترجیح داده می‌شود.

در نهایت، سهم مردم افغانستان از این روابط، در بهترین حالت، تکرار تجربه‌ای است که پیش‌تر در سوریه رخ داده: وعده‌های اصلاح‌طلبانه‌ای که در عمل به تثبیت اقتدارگرایی و حذف مخالفان منجر شده‌اند.

اگر جامعه جهانی نتواند میان اصلاح‌طلبی واقعی و تاکتیکی تفاوت قائل شود، طالبان بار دیگر قربانی اشتباهات راهبردی خواهد شد. بیداری سیاسی و آگاهی اجتماعی، تنها راه مقابله با این روند است؛ زیرا در غیاب آن، تاریخ بار دیگر تکرار خواهد شد، این‌بار با چهره‌هایی تازه اما با همان ماهیت سرکوب‌گر.