افغانستانامنیتتحلیلحقوق بشر

نقض حقوق بشر همزمان با مذاکرات صلح

تجربۀ جوامع بشری نشان داده است و عقل سلیم این‌گونه حکم می‌کند که همزمانی جنگ و صلح در عین زمان با هیچ منطق و معیارهای انسانی و گفتمان‌های تحقق صلح دایمی قابل پذیرش، تحلیل و ارزیابی نیستند و در جدیدترین تفسیر از استقرار صلح با این رویکرد خونین و تشدید مرگبارترین حملات ترویستی از طرف مقابل، یعنی نقض فاحش حقوق بشر(کشتار افراد ملکی، کشتار اسیران جنگی، حمله بر اماکن عمومی) را می توان استنتاج کرد.

تجربۀ جوامع بشری نشان داده است و عقل سلیم این‌گونه حکم می‌کند که همزمانی جنگ و صلح در عین زمان با هیچ منطق و معیارهای انسانی و گفتمان‌های تحقق صلح دایمی قابل پذیرش، تحلیل و ارزیابی نیستند و در جدیدترین تفسیر از استقرار صلح با این رویکرد خونین و تشدید مرگبارترین حملات ترویستی از طرف مقابل، یعنی نقض فاحش حقوق بشر(کشتار افراد ملکی، کشتار اسیران جنگی، حمله بر اماکن عمومی) را می توان استنتاج کرد؛ بنابراین در آستانۀ گفتگوهای صلح بین‌الافغانی با گروه تروریستی طالبان و نشست‌های رودررو در میز مذاکرات صلح با حضور سازمان‌های بین‌المللی و کشورهای حافظ منافع صلح به صورت مستقیم، افزایش حملات انتحاری و تروریستی از سوی گروه طالبان در مراکز آموزشی، نیروهای امنیتی و دفاعی، شهروندان ملکی در نقاط مختلف کشور، نقض فاحش حقوق بشر، حقوق بشردوستانه و گفتمان استقرارصلح است.

این نشان می‌دهد که طالبان با هیچ ارزشی از ارزش‌های حقوق بشری سازش ندارد و از سوی دیگر، بدون تردید، تحقق صلح یک ضرورت انکارناپذیر و نیاز جدی و مبرم جامعۀ افغانی است؛ اما با توجه به روندهای جاری در عرصۀ سیاست داخلی و روابط خارجی کشور و با عنایت به رویکرد شرکای بین‌المللی افغانستان در سال‌های پسین و به خصوص یک سال اخیر، روند جاری معطوف به گفتگوهای صلح، امیدوارکننده به نظر نمی‌رسد؛ زیرا ماشین کشتارهای مکرر و سیستماتیک گروه تروریستی طالبان، روزبروز افزایش پیدا کرده است و مخصوصاً در روزهای اخیر چنان شدت گرفته است که هیچ نقطۀ کشور از حملات مرگبار انتحاری گروه طالبان در امان نیست.

در برابر این رویکردها و عملکردهای خشونت‌بار و رفتارهای ضدانسانی و نقض آشکار حقوق بشری گروه تروریستی طالبان، منطق سیاست و رویکرد دولت و مردم افغانستان ایجاب می‌کند که هیئت مذاکره‌کنندۀ دولت را از دوحه قطر بخواهد و سیاست اتخاذ استقرارصلح با گروه طالبان را تبدیل به سیاست صیانت از جان و مال شهروندان در برابر جنایت‌های مکرر جنگی گروه تروریستی طالبان در اولویت اصلی ‌کار خویش قرار دهد تا بتواند مانع جدی بر سر راه این ماشین کشتار رو به افزایش گروه طالبان در سایۀ تحقق صلح قرار داده و از میزان تلفات روزانه شهروندان کاسته شود.

باید توجه داشت که گاهی غفلت از عوامل بحران‌زای داخلی و بیرونی، چنان افغان‌ها را گرفتار خیال‌های خام می‌کند که پرندۀ صلح را در چند قدمی یا بر فراز آسمان زندگی خویش احساس می کنند؛ اما ناگاه متوجه می‌شوند که همه سرابی بیش نبوده است. چنان که می دانیم، بحران فراگیر و مزمن افغانستان دو عامل بنیادین داخلی و خارجی دارد: از یک سو عوامل جامعه شناختی و مسائل بحران‌زای فرهنگی و سیاسی جامعۀ ما و از سوی دیگر، رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، افغانستان را به جهنم تیره‌بختان و آتشکدۀ همیشه روشن تبدیل کرده است.

گفتگوهای جاری صلح، موفقیت‌آمیز به نظر نمی‌رسد و حتی در خوش‌بینانه‌ترین وضعیت، ممکن است به یک آرامش قبل از توفان منتهی شود؛ اما بحران افغانستان همچنان تداوم خواهد یافت و فصل دیگری از منازعات متداوم آغاز خواهد شد؛ زیرا تلاش‌های صورت گرفته در طول دو دهۀ گذشته و قبل از آن و از جمله گفتگوهای جاری صلح با محوریت زلمی خلیلزاد، هرگز به ریشه‌های بحران به صورت جدی نپرداخته‌اند.

آمریکای ترامپی، خود را در یک درماندگی نسبت به بحران افغانستان می‌بیند و عجلۀ فراوانی برای رهایی از مصارف گزاف در افغانستان و پاکستان دارد که ممکن است به نتایج نامیمونی برای افغانستان منجر شود؛ اما مسئله تنها درماندگی و رویکرد شتاب‌زدۀ ایالات متحدۀ آمریکا در روند جاری صلح نیست. پرندۀ صلح افغانستان با چالش‌های جدی مواجه شده است که هرکدام عاملی در بحران و منازعۀ مزمن افغانستان به شمار می‌رود(شفق خواتی،۱۳۹۸، ۴۵). بنابراین گفتگوهای جاری استقرارصلح با گروه تروریستی طالبان، در دوحه قطر عملاً به بن‌بست و انسداد قطعی سیاسی رسیده است و از سوی دیگر، چون گروه طالبان، بقا و استمرارخویش را هم تداوم بحران‌های مزمن و حملات مرگبار تروریستی و انتحاری می‌داند و همۀ جنایات جنگی خویش را علیه دولت، مردم افغانستان، نیروهای امنیتی و دفاعی و شهروندان ملکی این سرزمین توجیه شرعی و مشروعیت دینی و جهادی می‌دهند. باید اذعان کرد که استقرارصلح، نیازمند به رسمیت شناختن بسترها و زمینه‌های صلح‌سازی، امنیت‌سازی و ثبات سیاسی را به مثابۀ اصل انکارناپذیر در گفتگوهای صلح دانسته، جنگ، منازعه و رفتارهای خشونت‌آمیز را به عنوان نقض فاحش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه به مثابۀ مانع اصل تهدید و خطر جدی تحقق استقرارصلح دانسته و با عنایت به قوانین بین‌الملل و مقررات الزام‌آور میثاق حقوقی مدنی و سیاسی برای ختم جنگ و تحقق صلح در همۀ کشورها جزو الزمات استقرارصلح پایدار است.

  • امیرمحمد احساس
    فعال حقوق بشر و تحلیلگر سیاسی
دکمه بازگشت به بالا