نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
مسایل جامعه ما عامل، معلول و همچنین حاصل توسعهنیافتگی است. «نقد فرهنگ توسعهنیافتگی» عنوان جدیدترین اثر دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوف معاصر ایرانی، بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه تهران و رئیس فرهنگستان علوم ایران است. او با بیش از چهل سال تدریس فلسفه، معروف به طرفداری از هایدیگر است. اردکانی دلیل طرفداری خود را اینگونه بیان […]
سید محمدتقی حسینی، دکترای روابط بینالملل
مسایل جامعه ما عامل، معلول و همچنین حاصل توسعهنیافتگی است. «نقد فرهنگ توسعهنیافتگی» عنوان جدیدترین اثر دکتر رضا داوری اردکانی، فیلسوف معاصر ایرانی، بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه تهران و رئیس فرهنگستان علوم ایران است.
او با بیش از چهل سال تدریس فلسفه، معروف به طرفداری از هایدیگر است. اردکانی دلیل طرفداری خود را اینگونه بیان میکند: «من اگر به هایدیگر اهمیت میدهم، از آن جهت است که او ما را با عالمی که در آن بسر میبریم و به تحولی که در وجود آدمی در دوران جدید پدید آمده، کموبیش آگاه کرده است.»
بیشتر آثار او پرسشمحور است و مجموعه «نقد توسعهنیافتگی» نیز با این محوریت نوشته شده است؛ درواقع وجه مشترک در این سه جلد به این پرسش میپردازد که «ایران در کجای تاریخ قرار دارد؟ به کدام سمت میرود و رو به چه آیندهای دارد؟»
جلد اول این مجموعه با عنوان «علم، فلسفه و عقلانیت» به ضرورت طرح پرسش از وضعت اکنون و اهمیت آن میپردازد. او در این کتاب، عقل عملی و فضیلت عقلی را میستاید و جامعه بدون تفکر را بیآینده میخواند. دکتر اردکانی، علمی که صرفاً در کتاب، مقاله و کتابخانه باشد را علم حقیقی نمیداند و معتقد است باید فکری کرد که این علم در نظم زندگی، ظهور و تحقق یابد.
او معتقد است که علوم انسانی تا در تاریخ رشد نکند، در ساختن و ویران کردن هم اثر قابلاعتنایی نخواهد داشت. به اعتقاد دکتر اردکانی، علم مجموعه پژوهشهای پراکنده نیست، بلکه یک نظم و سیستم است و جهان منحصربهفرد خود را دارد که مبدأ و منشأ طراحی و قوام آن در فلسفه موردبحث و تحقیق قرار میگیرد.
از نظر او دانشمندان علوم اجتماعی باید فلسفه بدانند و اگر ندانند دانش آنها در جایی – یعنی در حد اطلاعات پراکنده، ناکارآمد و – متوقف میشود. از نظر او علم در جهان توسعهنیافته در جای درست قرار نگرفته و جایگاه خود را نیافته است و مطالب علوم با فهم بالقوه و با زبانی که هنوز با علم آشنا نبوده و نیست دریافت شده است.
از سوی دیگر، موانع، محدودیتها، مقتضیات و شرایط فهم را به صورت بسیار کلی «موانع طبعی و مزاجی»، «موانع اجتماعی و فرهنگی» و «موانع تاریخی» میداند.
نویسنده در ادامه کتاب، عقل را به معنای قوهای نفسانی نمیداند، بلکه مراد از آن را استعداد درک تاریخی هستی و زمان و زبان و شرایط امکان دانستن و عمل کردن میداند. این عقل جزئی از روانشناسی اشخاص و افراد نیست، بلکه در زمان و تاریخ پدید آمده و تحول مییابد و گاهی دستخوش ضعف و زوال میشود. او با این بیان با برجسته کردن تفاوت هوش و عقل، رسیدن به این نوع عقلانیت را از طریق فلسفه ممکن میداند.
عنوان جلد دوم این مجموعه «علم، سیاست و تاریخ» است. پرسشهای اصلی بحث این کتاب این است که «آیا در جهان توسعهنیافته بهدرستی درمورد وضعیت علم اندیشه شده است؟»، «فعالیتهای علمی و پژوهشی دانشجویان چه هنگام به بار مینشیند و چه هنگام علم، مولد قدرت و توسعه خواهد شد؟»
نویسنده در ادامه کتاب یادرآور میشود که میان علم و سیاست پیوند وجود دارد و این پیوند زمانی درک میشود که تاریخ و زمان را درک شود؛ زیرا ارتباط و نسبت علم و سیاست در ظهور تاریخی آن دو معلوم میشود و در قوام خود بههمپیوستهاند؛ یعنی در بستگی به یکدیگر هستند که قوام مییابند.
این کار مستلزم پژوهش است و از سوی دیگر به اعتقاد دکتر اردکانی، اگر شرایط اخلاقی و تاریخی پژوهش فراهم نباشد، پژوهشها کارساز نخواهد شد. نباید تردید کنیم که اگر در جایی مسئله در درون جامعه علمی طرح نشده باشد یا از بیرون آمده و جای خود را پیدا نکرده است، پژوهش پراکنده، اتفاقی و تفننی میشود و همبستگی سازوار را نمیتوان در میانشان یافت. این کار از نظر او نیازمند درک تاریخی است.
این درک نیازمند خرد است؛ درمورد خرد بیخردی سخن دکتر داوری این است که بیهوده به دنبال ملاک برای تشخیص خرد و بیخردی نباید گشت. به کارهای هرروزیمان نگاه کنیم و ببینیم معنی حرفهایمان چیست و چه میکنیم و از کرده خود چه حاصل برمیداریم و یا از آنچه گفته و کردهایم رضایت داریم و مردم نیز از آن راضیاند.
تکرار حرفهای هر روزی بیهوده فقط آلودگی صوتی جهان را افزایش میدهد و مردمان را با ابتذال دمساز میکند. او در این جلد مسئله جهان توسعهنیافته را ناهماهنگی، پریشانی و بیگانگی با زمان و تاریخ میداند. جهان توسعهنیافته نه تاریخ خود را میداند و نه تاریخ تجدد را، اگر از تاریخ هم بگوید مرادش کارهایی است که اشخاص صاحبنام در گذشته آن را انجام دادهاند.
نویسنده در این جلد نسبتِ زبان به گویش و یا به نوشتن و فکر کردن را نیز مطرح میکند و معتقد است که فهم در زبان و با زبان میآید و زبان را باید چیزی بیش از صورت گفته و نوشته و وسیله تفهیم و تفاهم دانست و باید به یاد داشت که اینها همه صورتهایی از زباناند و هیچیک از جلوهها و مراتب زبان و تمام آن را نمیتوان دانست.
زبان از لوازم قوام یک جهان است و شئون متفاوت جهان بدون زبان استوار نمیشود. بهعبارتدیگر زبان ضامن همراهی مردم و بذل همت و همدلی آنها است.
این زبان با زبان افهام و تفهیم متفاوت است و مراد دکتر اردکانی، زبان تکلم نیست بلکه عقلانیت برساختهشدهای است که در طول تاریخ اتفاق افتاده است؛ اما در جلد سوم این مجموعه با عنوان «پژوهش علمی و سیاست علم» مقالهنویسی و جایگاه علم، موضوع اساسی آن است. به تعبیر اردکانی، علم مهمان محترم، اما بیگانه در کشورهای توسعهنیافته است. از نظر او تا زمینی به جهان علم اختصاص نیافته باشد، مسئلهای که منجر به رشد علم میشود از کجا میتواند بروید.
نویسنده با طرح پرسشهایی چون «چگونه میتوان جامعه را علمی کرد؟»، «چگونه میتوان علم را به داخل جامعه برد و میان علم و جامعه پیوند برقرار کرد؟» و «برای اینکه علم از وضعیتی که الان دارد بهتر شود و جامعه علمیتر شود و گردش کارها نظم و دقت معقول پیدا کند، چه باید بکنیم؟» بحث را ادامه میدهد و اعتقاد دارد که توجه و تدوین سیاست علمی از ضروریات اساسی در کشورهای توسعهنیافته است؛ یعنی برنامه علمی راهی است که میتواند جایگاه اصلی علم را در کشورهای توسعهنیافته به علم بدهد.
از نظر او مسایل آموزشی بدون پژوهش حل نمیشود. آموزش خوب مسبوق به پژوهش است. دکتر اردکانی معتقد است که برای تدوین سیاست علم باید:
در آخر این جلد، او با برجسته کردن نقش دانشگاه، معتقد است که دانشگاه افزون بر آموزش و پرورش در مسایل تخصصی، باید ناظر زندگی مردم و شئون جامعه و سیاست کشور باشد و به وضع زمان و جهان و مخصوصاً به اینکه آموزش و پروش، مدیریت، صنعت، کشاورزی و فرهنگ چگونه باید باشد بیندیشد و همواره فکر کند کشور به کجا میرود و از علم چه بهرهای میتوان برد و علوم با یکدیگر و با جامعه چه ارتباطی دارند.
در مجموع، اثر سه جلدی دکتر اردکانی با طرح پرسش از وضعیت اکنون به کلیدیترین معضلات جامعه توسعهنیافته اشاره میکند و با چالش کشیدن روند فعلی تاریخی سعی بر آن دارد ما را از وضعیتی که در آن قرار داریم آگاه و با توسل به علوم انسانی و خصوصاً فلسفه، راه تاریخ و امکان به وجود آمدن توسعه در این تاریخ را بازیابیم.
یکی از پرسشهای مهم در نوسازی و توسعه کشورها این است که «چرا برخی کشورها توسعه مییابند و برخی نه؟» و گاهی حتی اگر بهزور هم کمی به جلو برده شوند، باز بهراحتی به عقب بازمیگردند؟ چه چیزی است که تفاوت کشورها را رقم میزند؟ چه چیزی است که کشوری را میکند «ژاپن» یا «آلمان» […]
او در پیشگفتار کتاب خود بیان میکند که «ما اکنون گرفته سوفیسمی هستیم که به خود نام فلسفه داده، اذهان ساده را فریفته است. در این سوفیسم و ظاهربینی، دین و علم و سیاست و تکنولوژی و فرهنگ و عرفان و فلسفه همه از هم جدا هستند و با یکدیگر هیچ نسبتی جز آنچه ما […]
کنفرانس دوروزه «توانمندسازی زنان از طریق آموزش» به مناسبت بیستوهشتمین سالگرد تاسیس «کانون فرهنگ افغانستان» در شهر وین اتریش برگزار شد و همچنین از بیستوچهارمین سالگرد فصلنامه بانو، ناشر اندیشههای زنان افغانستان در اروپا و دومین سالگرد جشنواره اهدای تندیس رابعه بلخی در دو مراسم جداگانه در این شهر گرامیداشت شد.
زمانی که قدرتی بزرگ، وارد حوزۀ نفوذ سنتیِ قدرتی متوسط میشود، یک شیوۀ رویارویی برای طرفِ ضعیفتر آن است که از درگیری مستقیم با قدرت نیرومندتر پرهیز کرده و هزینۀ حضورش را زیاد کند. وضعیتی که به مداخلهگرِ خارجی، ضربه زده و هزینه تحمیل کند؛ وضعیتی مبهم و خاکستری!
دیدگاه بسته شده است.