میانه‎‌روی؛ فضیلتی اخلاقی یا محافظه‌کاریِ مصلحتی؟

این نوشتار با واکاوی مفهوم «حدّ وسط» در کلام حضرت علی، میانه‌روی را نه یک الگوی ثابت، بلکه واکنشی عقلانی به دو لبه‌ افراط و تفریط در جامعه می‌داند. نویسنده معتقد است تشخیص تعادل در عمل اجتماعی، مستلزم نقد مداوم باورها، پذیرش مسئولیت و پرهیز از حذف‌گرایی است تا کرامت انسانی و امکان هم‌زیستی در سایه‌ عقلانیت فراهم گردد.
استاد سعید موسوی در یادداشتی تامل‌برانگیز، با خوانشی نو از حدیث نبوی «خیر الامور اوسطها»، میانه‌روی را نه یک نقطه ثابت و محافظه‌کارانه، بلکه کنشی پویا و سخت‌گیرانه در برابر دو لبه‌ تیز افراط و تفریط می‌داند. وی با واکاوی نقش اعتقادات و ساختارهای اجتماعی، هشدار می‌دهد که بزرگ‌ترین چالش امروز، تشخیص تعادل در زمانی است که تعصبات قومی و زبانی در پوشش ایمان، مرز میان حقیقت و حذف‌گرایی را مخدوش کرده‌اند.

«خَیرُ الأُمورِ أوسَطُها»

امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب (ع)

این کلام کوتاه و ژرفِ امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (ع)، در نگاه نخست دعوتی ساده به «راه میانه» به نظر می‌رسد؛ اما همین سادگی ظاهری، اغلب ما را از ژرفای معنای آن دور کرده است. «اوسط» (میانه)، نه نقطه‌ای ثابت است، نه حدّی ریاضی و نه نسخه‌ای آماده که بتوان آن را بی‌توجه به مقتضیات زمان و جامعه به کار بست. حدّ وسط تنها زمانی معنا می‌یابد که در نسبت با دو لبه‌ی افراط و تفریط فهمیده شود.

افراط و تفریط صرفاً دو خطای اخلاقیِ فردی نیستند، بلکه دو لبه‌ای هستند که «میدان معنا» را شکل می‌دهند. جامعه همواره میان دو فشار متضاد در حرکت است: از یک‌سو میل به سخت‌گیری، تحمیل و حذف؛ و از سوی دیگر گرایش به رهاشدگی، بی‌مسئولیتی و فروکاستن معنا. در چنین میدانی، اوسط نه عقب‌نشینی از مسئولیت است و نه پیش‌رویِ بی‌محابا؛ بلکه واکنش عقلانی به این دو کشش متقابل است. از این‌رو، شناخت حدّ وسط بدون دیدن هر دو سوی افراط و تفریط ممکن نیست.

افراط، تفریط و اوسط در خلأ تعریف نمی‌شوند. معیارهای آن‌ها به‌شدت به زمان، شرایط اجتماعی، ساختارهای فکری، عرف‌ها و حتی سلیقه‌های فردی و جمعی وابسته‌اند. رفتاری که در دوره‌ای افراطی شمرده می‌شود، ممکن است در دوره‌ای دیگر ضرورتی اخلاقی یا اجتماعی تلقی گردد؛ و آنچه زمانی تعادل به حساب می‌آمده، در شرایطی دیگر به تفریطی خطرناک بدل شود. از این‌رو، اوسط مفهومی پویا و زنده است، نه ثابت و جهان‌شمول؛ پویایی‌ای که به معنای بی‌معیاری نیست، بلکه نشانه زنده بودن عقل در مواجهه با واقعیت است.

در این میان، «اعتقاد» نقشی محوری در تشخیص اوسط ایفا می‌کند. اعتقادی که جهت‌دهنده و معنا‌بخش باشد و خود را در برابر عقل، اخلاق و نقد مسئول بداند، می‌تواند تعادل ایجاد کند. اما همان اعتقاد، اگر خود را بی‌نیاز از نقد بپندارد و از پاسخ‌گویی بگریزد، به‌سرعت به افراط می‌انجامد. پیچیدگی مسئله آن‌جا دوچندان می‌شود که برخی باورهای غیردینی، مانند قوم‌گرایی یا تعصبات زبانی، در طول زمان جامه تقدس به تن می‌کنند و در کنار اعتقادات دینی قرار می‌گیرند. در چنین وضعیتی، افراط در پوشش ایمان ظاهر می‌شود و تشخیص آن دشوارتر می‌گردد.

سخن از «خَیرُالأُمورِ أوسَطُها» تنها توصیه‌ای برای زندگی فردی نیست؛ مسئله اصلی، تجلی اعتقاد در عمل اجتماعی است؛ آن‌جا که باور از ذهن فراتر می‌رود و به هنجار، قانون و مطالبه عمومی تبدیل می‌شود. در این میدان، نیت‌ها معیار نهایی نیستند، بلکه پیامدها تعیین‌کننده‌اند: آیا کرامت انسان حفظ می‌شود؟ آیا امکان هم‌زیستی مسالمت‌آمیز وجود دارد؟ آیا نقد و گفت‌وگو ممکن است یا ممنوع؟ آیا اخلاق تقویت می‌شود یا تنها اطاعتِ صِرف مطالبه می‌گردد؟ باوری که «حذف‌گر» باشد، افراط است و باوری که به بی‌تفاوتی و مسئولیت‌گریزی بینجامد، تفریط. اوسط آن‌جاست که اعتقاد، «معنا» بیافریند، بی‌آن‌که «تحمیل» کند.

در نهایت، روایت امیرالمؤمنین (ع) دعوت به بی‌طرفی یا محافظه‌کاری نیست، بلکه فراخوانی است به بلوغ عقلانی و اخلاقی. اوسط آسان‌ترین راه نیست، بلکه دشوارترین انتخاب است؛ زیرا انسان را ناگزیر می‌کند افراط و تفریط را بشناسد، خود و باورهایش را نقد کند و مسئولیت عمل خویش را بپذیرد. اوسط، جایگاه ایستادن عقل است؛ نه در حاشیه‌ی ترس و نه در مرکز هیجان.