طالبان و میراثی که خود ساختند؛ وارث بحران یا بانی آن؟

ملا عبدالواسع، رییس دفتر نخست‌وزیر طالبان، می‌گوید که همه‌‌ مشکلات و چالش‌های حکومت پیشین، به ‌گونه‌‌ ناخواسته به این گروه به ارث رسیده و مقام‌های طالبان را با آزمون بزرگ و دشواری روبه‌رو ساخته است. رییس دفتر نخست‌وزیر طالبان روز چهارشنبه، ۱۶ جولای، در مراسم ارایه‌ دستاوردهای یک‌ساله‌‌ اداره‌های دولتی در مرکز رسانه‌های حکومت در […]

ملا عبدالواسع، رییس دفتر نخست‌وزیر طالبان، می‌گوید که همه‌‌ مشکلات و چالش‌های حکومت پیشین، به ‌گونه‌‌ ناخواسته به این گروه به ارث رسیده و مقام‌های طالبان را با آزمون بزرگ و دشواری روبه‌رو ساخته است. رییس دفتر نخست‌وزیر طالبان روز چهارشنبه، ۱۶ جولای، در مراسم ارایه‌ دستاوردهای یک‌ساله‌‌ اداره‌های دولتی در مرکز رسانه‌های حکومت در کابل این موضوع را مطرح کرده است.

ملا عبدالواسع افزوده است که مشکلات به ‌جامانده از نظام جمهوری، موانع داخلی و تحریم‌های بین‌المللی، سه چالش عمده‌ای بودند که طالبان را از آغاز کار با فشار و آزمایش بزرگی مواجه ساختند. این سخنان در حالی بیان می‌شود که بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند بخش عمده‌ای از همین مشکلات، نتیجه مستقیم اقدامات تخریبی طالبان در دوران جمهوریت است.

طالبان نه‌تنها به‌عنوان یک گروه مخالف مسلح، بلکه به‌عنوان نیرویی سازمان‌یافته با هدف بی‌ثبات‌سازی نظام، طی دو دهه گذشته ضربات دامنه‌داری بر پیکر افغانستان وارد کرده‌اند. آن‌ها با استفاده از خشونت، ترور، تخریب زیرساخت‌ها و ایجاد فضای وحشت، مانع شکل‌گیری یک نظام باثبات شدند.

این اقدامات نه‌تنها در عرصه امنیتی بلکه در حوزه‌های فرهنگی، آموزشی، اقتصادی و اجتماعی نیز آثار مخربی بر جای گذاشتند. طالبان در تمام این سال‌ها تلاش کردند تا روند نهادسازی، توسعه و تثبیت حکومت مرکزی را مختل کنند و فضای بی‌اعتمادی و ترس را در جامعه گسترش دهند.

یکی از دلایل مهمی که طالبان هیچ‌گاه به‌طور کامل از صحنه خارج نشدند، وجود حامیان درون‌نظام جمهوری بود. برخی چهره‌های سیاسی، به‌ویژه حامد کرزی، رییس‌جمهور پیشین، بارها در اظهارات خود از گفت‌وگو با طالبان حمایت کرده و حتی پس از سقوط کابل در سال ۱۴۰۰، در کنار طالبان باقی ماند.

همچنین برخی مقام‌های ارشد مانند وزیر قبایل و سرحدات در دولت پیشین، ارتباط نزدیکی با طالبان داشتند و در مواردی نقش تسهیل‌گر برای نفوذ آنان در مناطق قبایلی ایفا کردند. این حمایت‌های پنهان و آشکار، زمینه را برای بقای طالبان و گسترش نفوذشان فراهم ساخت.

طالبان با بهره‌گیری از تاکتیک‌های تروریستی، حملات خونینی را در سراسر کشور اجرا کردند که نه‌تنها جان هزاران شهروند را گرفت بلکه اعتماد عمومی به امنیت و دولت را از بین برد. برخی از مهم‌ترین حملات تروریستی این گروه عبارت‌اند از: حمله به دانشگاه کابل در تاریخ ۲۴ عقرب ۱۳۹۹ که منجر به کشته شدن ۲۲ دانشجو و زخمی شدن ده‌ها تن دیگر شد؛ حمله به مسجد الزهرا در کابل در ۱۷ جوزا ۱۳۹۶ با ۴ کشته و ۸ زخمی؛ انفجار انتحاری در مرکز ثبت‌نام رأی‌دهندگان در ۱۰ ثور ۱۳۹۷ که ۵۷ کشته و بیش از ۱۰۰ زخمی برجای گذاشت؛ حمله به مراسم بزرگداشت عبدالعلی مزاری در ۲۹ دلو ۱۳۹۸ با ۳۲ کشته؛ و انفجار در آموزشگاه کوثر دانش در منطقه دشت برچی کابل در ۲۲ میزان ۱۳۹۹ که ۳۰ دانش‌آموز جان باختند و بیش از ۷۰ تن زخمی شدند.

این حملات، نمونه‌هایی مستند از راهبرد خشونت‌بار طالبان برای ایجاد ترس و بی‌ثباتی هستند. هدف‌گیری مراکز آموزشی، مذهبی و مدنی نشان می‌دهد که طالبان نه‌تنها با دولت بلکه با بنیان‌های اجتماعی و فرهنگی کشور نیز در تقابل بودند.

در حوزه فرهنگی نیز طالبان جنایات بزرگی مرتکب شدند. یکی از بارزترین نمونه‌ها، انفجار مجسمه‌های بودا در بامیان در سال ۱۳۷۹ بود. این مجسمه‌ها به گواهی تاریخ از مهم‌ترین آثار تاریخی و نمادهای تمدن بودایی در منطقه و جهان هستند.

نابودی این آثار نه‌تنها خشم جامعه جهانی را برانگیخت، بلکه ضربه‌ای جبران‌ناپذیر به میراث فرهنگی افغانستان وارد کرد. این اقدام طالبان نشان‌دهنده‌ دیدگاه افراطی آنان نسبت به فرهنگ، هنر و تاریخ بود؛ دیدگاهی که در دوره دوم حکومت‌شان نیز با محدودیت‌های شدید بر موسیقی، نقاشی، سینما و حتی آموزش دختران ادامه یافته است.

در کنار این، طالبان با ممنوعیت تحصیل دختران، اخراج معلمان زن، و تعطیلی مکاتب دخترانه در بسیاری از مناطق، آینده نسل جوان را به خطر انداختند. این اقدامات تبعیض‌آمیز نه‌تنها ناقض حقوق بشر هستند بلکه مانع توسعه علمی و فکری کشور شده‌اند.

همچنین مهاجرت گسترده نخبگان، دانشگاهیان، پزشکان و روزنامه‌نگاران به خارج از کشور، باعث فرار مغزها و تضعیف ظرفیت‌های انسانی افغانستان شد. این روند، کشور را از سرمایه انسانی تهی کرد و مسیر توسعه را با مانع‌های جدی مواجه ساخت.

در حوزه اقتصادی نیز با قطع کمک‌های بین‌المللی پس از تسلط طالبان، نظام بانکی کشور فروپاشید، بیکاری افزایش یافت، فقر گسترش پیدا کرد و میلیون‌ها نفر به کمک‌های بشردوستانه وابسته شدند. طالبان با اعمال مالیات‌های سنگین بر کسب‌وکارهای محلی و کنترل بازارها، فضای اقتصادی را برای رشد و توسعه مسدود کردند.

قاچاق مواد مخدر، به‌ویژه تریاک، نیز تحت کنترل طالبان افزایش یافت و به منبع درآمد اصلی آن‌ها تبدیل شد. این وضعیت، نه‌تنها اقتصاد رسمی را تضعیف کرد بلکه افغانستان را به یکی از مراکز اصلی تولید و صادرات مواد مخدر در جهان تبدیل ساخت.

در مجموع، طالبان طی بیست سال گذشته با اعمال خشونت، سرکوب فرهنگی، تبعیض جنسیتی، تخریب زیرساخت‌های آموزشی و اقتصادی، و نقض گسترده حقوق بشر، ضربات جبران‌ناپذیری بر پیکر افغانستان وارد کرده‌اند. این گروه نه‌تنها مانع توسعه کشور شده بلکه با ایجاد فضای ترس و ناامیدی، آینده‌ای تاریک برای نسل‌های بعدی رقم زده است.

اظهارات اخیر ملا عبدالواسع،رئیس دفتر نخست وزیر طالبان، اگرچه تلاش دارد مسئولیت بحران‌ها را از دوش طالبان بردارد، اما واقعیت تاریخی نشان می‌دهد که بخش عمده‌ای از این بحران‌ها، محصول مستقیم اقدامات همین گروه در دوران جمهوریت است. نادیده گرفتن این نقش، نه‌تنها تحریف تاریخ است بلکه مانعی برای درک درست از ریشه‌های بحران افغانستان خواهد بود.

  • بهاره احمدی