نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نفیسه غضنفر خوشنصیب، شاعر، نویسنده و سرودسرا، با آثار هنری خود، روایتگر اندیشه، عشق و فرهنگ است. او که در افغانستان زاده شده، اکنون با اشعار و نثر ماندگارش، یکی از صدای برجسته ادبیات فارسیزبانان است. نفیسه غضنفر خوشنصیب در افغانستان متولد شد و از همان دوران کودکی علاقه عمیقی به زبان و ادبیات نشان […]
نفیسه غضنفر خوشنصیب، شاعر، نویسنده و سرودسرا، با آثار هنری خود، روایتگر اندیشه، عشق و فرهنگ است. او که در افغانستان زاده شده، اکنون با اشعار و نثر ماندگارش، یکی از صدای برجسته ادبیات فارسیزبانان است.
نفیسه غضنفر خوشنصیب در افغانستان متولد شد و از همان دوران کودکی علاقه عمیقی به زبان و ادبیات نشان داد. او با سرودن اشعار الهامبخش و خلق ترانههایی زیبا توانسته است جایگاه ویژهای در میان هنرمندان ادبیات معاصر فارسی پیدا کند. آثار او ترکیبی است از عواطف انسانی، دغدغههای اجتماعی و عشق به فرهنگ و زبان مادری.
نفیسه خوشنصیب آثار متعددی از جمله اشعار عاشقانه، منظومههای بلند و ترانههای ادبی دارد که هر کدام بیانگر نگاه هنرمندانه و اندیشه عمیق اوست. او در یکی از اشعار نوروزی خود چنین سروده است: «نسیم باد نوروزم به نرمی تا به پا خیزم ز سبزه بر تن هر عاشقی یک پیرهن سازم.»
یکی از آثار درخشان او، شعری است به مناسبت روز زبان مادری که عشق و اهمیت زبان دری را در قالبی هنری به تصویر کشیده است. او در بخشی از این شعر گفته است: «ای زبان دری، ای چو زر، ای تو موج خروشان گهر.»
نفیسه خوشنصیب همچنین در منظومههای خود به تأثیرات معنوی هنر بر زندگی انسانها پرداخته است. در بخشی از منظومه «هنر را بجو»، او چنین میسراید: «هنر آدمی را چو زیور بود، هنر با هنرمند چون زر بود.»
آثار نفیسه خوشنصیب با الهام از عشق، هنر و فرهنگ، پیوندی جاودانه میان ادبیات و احساسات انسانی ایجاد میکند. او همچنان با اشعارش پیامآور زیبایی و روح زندگی است. اگر به شعر و ادبیات علاقهمند باشید، آثار او را گنجینهای الهامبخش خواهید یافت.
نسیم باد نوروزم به نرمی تا به پا خیزم ز سبزه بر تن هر عاشقی یک پیرهن سازم
هزاران بوسه از برگ هزاران گل چو بر گیرم به صحرا می روم تا مست آهوی ختن سازم
به گلزار دل دلبر هوای شاعری برده چو بلبل از گلوی عشق تا شعر “خفن”* سازم
نسیم مهر نوروزی دمانم بر رخ دلها بهاران را شگوفا بر سر هر انجمن سازم
شراب تلخ مرد افگن که داغ دل رباید را برای لاله صحرا ز اشک خویشتن سازم
هزاران دسته از لطف شقایق های احساسم فدای جلوه آن دلبر سنت شکن سازم
ز ابر کوه عصیانی شرار آتشی آرم ! اگر نوروز را دشمن بود بهرش کفن سازم
*خفن یک اصطلاح محاوره ای است که به معنی عالی و فوق العاده ، به صورت غیر رسمی ، بیشتر در فضای مجازی و در بین فارسی زبانان ایران ، به کار برده میشود.
شعر و تصویر از بانو نفیسه غضنفر خوشنصیب
در دریایِ دری یی ، ای زبان مادرم ! ای فرّه از فر و از فرهنگ* تو دانشورم
گوهرانت در دل دریای شعرم موج زن تا تو زر باشی چه ام من؟ پای تا سر گوهرم
سرخ رو شد دشت دل از لاله های مهر تو از شراب ناب شعرت پر نمودی ساغرم
گر نبودی، گنگ مادر زاد بودم، بی زبان باتو من اندیشه ام، بر هفت گنبد می پرم
گوهرانت تا که بال نامه ها رقصان کند خوش خبر گردم، کبوتر میشوم، پیغمبرم
شوق و شادی اشتیاق و هم شفای جان تویی از کلام و قدرت ات شاهین شوق و شهپرم
با تو نجوا میکند دلبر به گوشم عشق راتا رباید بوسه های فارسی از پیکرم
////////////////////// دُر بروید ز دری در دهنم تا سخن با دُرِ دری بزنم صد گُهر از سخنم سر بزند سر بر آ رد تا درى از یخنم رابعه شاعرشیرین سخنى گُل زند او ، چو گُلى در دمنم رودکى را که چو عاشق بکند بر من آ تش بزند در کفنم با غزل هاى پر از ساز و سرود رقص دارد به تنم پیرهنم فارسى دُرو گهر ، در جان من هم درى مثل گُلى یا سمنم
من این ترانه را از کودکی و نوجوانی خیلی دوست دارم، . به مناسبت روز زبان مادری ۲۱ فبروری ، تصنیف این ترانه را ساختم و به شما دوستان و همه سرود سرایان و سرود خوانان تقدیم می کنم
ای زبان دری ای چو زر ای تو موج خروشان گهر ای که چون گل شگفتی ز جان ای تو شام ادب را سحر
واژه هایت بهاران بود وز تو اذهان گلستان شود تا زتو شورو شعر بر دمد عاشق ات کی ز تو دل کَند
ا ی تو حرف د ل مادرم ای تو زیب و فَِر دفترم ای دری ای دری ای دری با تو تا آسمان می پرم
///////////////////////
چند بیت از منظومه بلند
هنر را بجو و هنرمند باش به لطف هنر بیش خرسند باش
هنرها انرژى هدر کى دهد ترا قوت جان، پیاپی دهد
برو با هنر تا به رامش رسى که زیبا شود ذهن تو هم بسى
گذر کن ز سیلاب از روى موج گرهى بزن خویش بر موی موج
مقیم دلت باش، ساکن بشو صداى دلت را ز باطن شنو
که باطن ترا مىدهد گرهنر ز عشق درونت دهد هم خبر
هنرها بیاید ز سوی سما ترا تا کشاند بهسوى خدا
هنر آدمى را چو زیور بود هنر با هنرمند چون زر بود
شمایل به صورت نباشد جوان ترا سیرتت نیک باید، بدان!
شیما مهجور، شاعر و نویسنده برجسته افغانستان، با آثار هنری خود، روایتگر زیباییهای زبان، احساسات ناب انسانی و چالشهای زندگی در میان تحولات تاریخی است. او با پنج کتاب منتشرشده، جایگاهی ویژه در ادبیات معاصر دری کسب کرده است. شیما مهجور، زاده ولایت جوزجان، تحصیلات خود را در رشته ادبیات دری در دارالمعلمین این ولایت […]
راحله یار، شاعر پرآوازهای که سالهاست در آلمان زندگی میکند، با سرودههایی که محتوای اجتماعی دارند، صدای اعتراض، عشق و حقیقت را به گوش جهانیان میرساند. شعر «یکباره شب دمید و سحر ناپدید شد» تصویری از تاریکی، سکوت و مبارزه با نابرابریها است که هنر و انسانیت را به چالش میکشد. یکباره شب دمید و […]
لیلی غزل، شاعر برجسته افغانستان، با آثار متنوع خود از جمله «در باروت رقصیدم»، «دستنبو»، «ردِ پای درخت» و دیگر آثار، به صدایی برای بازتاب امید و مقاومت تبدیل شده است. لیلی غزل، یکی از شاعران مطرح معاصر افغانستان، با آثار خود توانسته است جایگاه ویژهای در ادبیات فارسی به دست آورد. او با انتشار […]
بانو صفیه میلاد، شاعر معاصر افغانستانی، در شعر «بهار آمد ولی از باغ، حرفی جز خزان نشنید» با زبانی نمادین، تصویری از ناامیدی را در دل بهار به نمایش میگذارد. او با نمادهای طبیعت، احساسات عمیق انسانی را واکاوی میکند. صفیه میلاد، شاعری با دغدغههای انسانی، در شعر خود به بررسی تقابل ظاهر و باطن […]