راحله یار؛ صدای اعتراض و امید در تاریکی‌ها

راحله یار، شاعر پرآوازه‌ای که سال‌هاست در آلمان زندگی می‌کند، با سروده‌هایی که محتوای اجتماعی دارند، صدای اعتراض، عشق و حقیقت را به گوش جهانیان می‌رساند. شعر «یکباره شب دمید و سحر ناپدید شد» تصویری از تاریکی، سکوت و مبارزه با نابرابری‌ها است که هنر و انسانیت را به چالش می‌کشد. یکباره شب دمید و […]

راحله یار، شاعر پرآوازه‌ای که سال‌هاست در آلمان زندگی می‌کند، با سروده‌هایی که محتوای اجتماعی دارند، صدای اعتراض، عشق و حقیقت را به گوش جهانیان می‌رساند. شعر «یکباره شب دمید و سحر ناپدید شد» تصویری از تاریکی، سکوت و مبارزه با نابرابری‌ها است که هنر و انسانیت را به چالش می‌کشد.

یکباره شب دمید و سحر ناپدید شد
دست قلم شکسـت و خبر ناپدید شد

بیچارگی ز هر طرفی رو به باغ کرد
برگ و بهار و شاخه و بر ناپدید شد

وقتی که شحنه نعره به امر سکوت کرد
ساز و نوا شکست و هنر ناپدید شد

تا ریشه زد به قلب زمین دانه ستم
از عشق پرشکوفه اثر ناپدید شد

مس بود و جارچی و هیاهوی مسگران
در گیر و دار همهمه زر ناپدید شد

خرمهره تا سراسر بازار را گرفت
قلب صدف گرفت و گهر ناپدید شد