در مرزهای بحران؛ طالبان، پاکستان و بازی قدرت‌ها

تنش میان طالبان و پاکستان، حاصل افزایش حملات تحریک طالبان پاکستان پس از قدرت‌گیری طالبان در کابل است؛ بحرانی امنیتی با ابعاد منطقه‌ای، سیاسی و ایدئولوژیک. درخواست ده میلیارد روپیه از سوی طالبان برای انتقال اعضای تی‌تی‌پی، نشانه‌ای از معامله‌گری امنیتی آنان است. این بحران، بیش از یک مناقشه مرزی، بخشی از بازی قدرت‌های جهانی است.

در هفته‌های اخیر، تنش میان طالبان و پاکستان وارد مرحله‌ای تازه شده است؛ مرحله‌ای که دیگر نمی‌توان آن را صرفاً اختلافی مرزی دانست. اظهارات صریح خواجه محمد آصف، وزیر دفاع پاکستان مبنی بر اینکه «طالبان باید امنیت پاکستان را تضمین کند یا با پیامدهای آن روبرو شود»، نشان‌دهنده تغییر لحن اسلام‌آباد و ورود به فاز تهدید مستقیم است.

این هشدار، نه خطاب به افغانستان، بلکه مستقیماً متوجه طالبان است؛ گروهی که از منظر حقوق بین‌الملل، فاقد مشروعیت رسمی است اما در عمل کنترل این کشور را در دست دارد.

بسیاری از رسانه‌ها و تحلیل‌گران، این تنش را به‌اشتباه «اختلاف میان افغانستان و پاکستان» می‌نامند؛ در حالی‌که واقعیت، چیزی فراتر از یک مناقشه دوجانبه است. این اشتباه، از آن‌جا ناشی می‌شود که طالبان با استفاده از نمادهای ملی افغانستان، خود را در قامت دولت معرفی می‌کند، در حالی‌که نه از سوی مردم انتخاب شده و نه از سوی جامعه جهانی به رسمیت شناخته شده است. بنابراین، آنچه امروز در مرزهای مشترک جریان دارد، نه جنگ میان دو کشور، بلکه بحران میان یک دولت رسمی و یک گروه شبه‌نظامی است که در پی تثبیت جایگاه خود در منطقه است.

در همین چارچوب، موضوع درخواست ده میلیارد روپیه پاکستانی از سوی طالبان برای انتقال اعضای تحریک طالبان پاکستان (TTP) از خاک افغانستان، ابعاد تازه‌ای از این بحران را آشکار می‌کند.

این مبلغ، نه به‌عنوان کمک مالی، بلکه به‌عنوان هزینه عملیاتی برای جابه‌جایی نیروهای TTP مطرح شده است؛ اقدامی که از دید اسلام‌آباد، نه‌تنها غیرقابل قبول، بلکه نشانه‌ای از معامله‌گری طالبان با گروه‌های مسلح است. خواجه آصف در واکنش به این درخواست گفته است که ما حاضر به پرداخت بیشتر هستیم، اما طالبان هیچ تضمینی برای توقف حملات ارائه نمی‌دهد.

از زمان قدرت‌گیری طالبان در افغانستان، حملات تحریک طالبان پاکستان به‌طور چشمگیری افزایش یافته است. بر اساس آمارهای رسمی، میزان خشونت‌ها در مناطق مرزی پاکستان، به‌ویژه در ایالت خیبر پختونخوا، بیش از دو برابر شده است.  این حملات، نه‌تنها نیروهای امنیتی پاکستان را هدف قرار داده، بلکه موجب بی‌ثباتی در مناطق قبایلی و افزایش نارضایتی عمومی شده است.

مذاکرات میان طالبان و پاکستان که با میانجی‌گری ترکیه و قطر در استانبول آغاز شده بود، در دور نخست به شکست انجامید. منابع نزدیک به هیئت پاکستانی اعلام کردند که طالبان حاضر به پذیرش هیچ‌یک از شروط امنیتی اسلام‌آباد نشدند و گفت‌وگوها بدون صدور بیانیه مشترک پایان یافت.

این شکست، وضعیت را به‌سمت افزایش تنش‌های لفظی و احتمال آغاز دوباره درگیری‌های مرزی سوق داد. با این حال، به درخواست کشورهای میانجی، دور دوم مذاکرات از سر گرفته شد و هیئت‌های دو طرف بار دیگر در استانبول گرد هم آمدند تا درباره ایجاد سازوکار مشترک برای کنترل فعالیت‌های فرامرزی گفت‌وگو کنند.

در سطحی عمیق‌تر، آن‌چه میان طالبان و پاکستان جریان دارد، بخشی از یک بازی بزرگ‌تر است؛ بازی‌ای که قدرت‌های جهانی در طراحی آن نقش دارند. همان‌طور که سعید موسوی، تحلیلگر سیاسی در تحلیل خود اشاره می‌کند، این تنش‌ها می‌توانند بخشی از نمایش مشروعیت‌بخشی به طالبان باشند؛ نمایشی که هدفش تبدیل طالبان از یک گروه افراطی به چهره‌ای «ملی» و «مدافع وطن» است.

در چنین فضایی، طالبان با برجسته کردن شعارهای وطن‌پرستانه، تلاش می‌کند منتقدان داخلی را زیر پرچم «دفاع از مرزها» گرد آورد و چهره‌ای تازه از خود بسازد. این تاکتیک، در علوم سیاسی با عنوان «ملت‌سازی از راه دشمن‌تراشی خارجی» شناخته می‌شود؛ روشی که حکومت‌ها در شرایط بحران مشروعیت از آن بهره می‌برند. طالبان نیز، پس از دو دهه مخالفت‌های داخلی و انزوای بین‌المللی، اکنون در تلاش است با ایجاد تنش با پاکستان، انسجام داخلی را تقویت کرده و خود را در مقام «حکومت ملی» معرفی کند.

در این میان، نقش قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی نیز قابل توجه است. روسیه، هند و کشورهای هم‌پیمان آن‌ها، با حمایت غیرمستقیم از طالبان، در پی کاهش نفوذ تاریخی امریکا در افغانستان هستند.

هند، به‌ویژه، از تضعیف پاکستان سود می‌برد و طالبان را به‌عنوان ابزاری برای فشار بر اسلام‌آباد تلقی می‌کند. پشتون‌ها در این بازی نقش کلیدی دارند؛ قومی با پیوندهای عاطفی و مذهبی که طالبان را قادر کرده تا در میان اقوام نفوذ گسترده‌ای بیابد.

در نهایت، آن‌چه امروز در قالب «بحران طالبان و پاکستان» مشاهده می‌شود، بیش از آن‌که یک مناقشه امنیتی باشد، بخشی از بازچینی موازنه قدرت در منطقه است.

طالبان در این میان، هم بازیگر صحنه است و هم ابزار کارگردانان پشت‌پرده. نتیجه این بازی، نه صلح پایدار است و نه استقلال واقعی، بلکه استمرار همان چرخه‌ای است که قرن‌هاست بر سرنوشت مردم این سرزمین سایه انداخته است. تا زمانی که تضمین‌های عملی جایگزین شعارهای سیاسی نشوند، مرزهای جنوب آسیا در وضعیت بی‌اعتمادی باقی خواهند ماند.