نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
مقدمه
هر کشوری که میخواهد در جهان امروز حرفی برای گفتن داشته باشد و بهعنوان یک قدرت مستقل شناخته شود، نیازمند هویت ملی مشترک است. این هویت، پیوندی ناپیدا اما بنیادین است که افراد را فراتر از مرزهای قومیت، زبان و مذهب در کنار یکدیگر قرار میدهد و سرزمینی را زیر پرچمی واحد حفظ میکند. تجربه تاریخی نشان داده است که اگر قدرتهای بیگانه بخواهند کشوری را از درون متلاشی کنند، نخستین هدفشان تضعیف و نابودی همین هویت ملی و تعصب مثبت مردم نسبت به آن خواهد بود.
افغانستان و بحران هویت
افغانستان با وجود برخورداری از ظرفیتهای بالفعل و بالقوه فراوان – چه در زمینه منابع طبیعی و چه در سرمایه انسانی – با بحرانی جدی به نام سردرگمی هویتی مواجه است. در اینجا بحث بر سر «خوب» یا «بد» بودن یک عنوان قومی یا نژادی نیست؛ مسئله اصلی آن است که مردم این سرزمین هنوز نتوانستهاند به یک هویت مشترک و فراگیر دست یابند.
تا زمانی که نتوانیم نام و نشانی واحد برای خود برگزینیم و پیش از هر پیشوند قومی یا مذهبی، به یک ملت واحد باور پیدا نکنیم، فرآیند کشورسازی در معنای واقعی آن شکل نخواهد گرفت.
مقایسه با دیگر کشورها
تجربه کشورهایی چون کانادا و ایالات متحده نشان میدهد که چگونه هویت ملی میتواند بر هویتهای محلی غلبه کند. یک کانادایی پیش از آنکه کبکی یا آلبرتایی باشد، خود را کانادایی میداند. یک آمریکایی نیز پیش از آنکه اهل فلوریدا یا کالیفرنیا باشد، خود را آمریکایی معرفی میکند.
همین باور مشترک به یک هویت ملی است که امکان همزیستی اقوام، زبانها و مذاهب گوناگون را در چارچوب یک نظام سیاسی واحد فراهم میسازد.
نیاز افغانستان به هویت ملی
افغانستان ظرفیت آن را ندارد که به چند کشور مستقل تجزیه شود. حتی اگر نظام فدرالی بتواند بخشی از مشکلات اداره محلی را حل کند، در نهایت برای انسجام ملی، وجود یک هویت مشترک ضروری است. بدون این عنصر اساسی، کشور همواره در معرض نفوذ بیگانگان و سوءاستفاده قدرتهای خارجی باقی خواهد ماند.
نتیجهگیری
هویت ملی نه یک شعار سیاسی، بلکه ضرورتی حیاتی برای بقا و پیشرفت افغانستان است. تا زمانی که این هویت مشترک شکل نگیرد، این سرزمین گرفتار کشمکشهای داخلی و بازیچه قدرتهای بیرونی خواهد بود. اما اگر روزی مردم افغانستان فراتر از قومیت و زبان، بر سر یک هویت واحد به توافق برسند، آنگاه این کشور میتواند روی پای خود بایستد و جایگاه شایستهاش را در جهان بازیابد.
هدف اصلی سیاست خارجی، حفظ و تقویت منافع ملی کشور و تعزیز رفاه اجتماعی و امنیت در سطح بینالمللی است. عواملی مانند قدرت نرم، تأثیرگذاری فرهنگی، رقابتهای منطقهای و جهانی، تغییرات جغرافیایی و اقتصادی، تهدیدات امنیتی و موضوعات محیطزیست نیست میتواند بر تعیین سیاست خارجی یک کشور تأثیرگذار باشند. همچنین، عوامل داخلی مانند سیاستهای داخلی، نظام سیاسی، ارزشها و اعتقادات جامعه، نیازها و نیازمندیهای اقتصادی و اجتماعی نیز بر سیاست خارجی تأثیر میگذارند.
در سالهای اخیر، مطالعات بسیاری در حوزه روابط بینالملل و سیاست خارجی نشان داده است که فرهنگ با تأثیر قابلتوجهی در تصمیمگیریهای خارجی کشورها همراه است. فرهنگ میتواند عواملی مانند اعتقادات، ارزشها، هویت ملی، زبان، مذهب و سنتها را شامل شود
میتوان غیریت و ضدیت را دوسویه دانست؛ از یک سو مانع عینیت و تثبیت هویت میشود و از سوی دیگر، سازنده هویت و عمل انسجامی و گفتمانی است؛ بنابراین ظهور، تکامل و بسط گفتمانها را میتوان در سایه سنگین «غیر» یا «خصم» دانست.