نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در ظاهر، جنگ افغانستان {طالبان} و پاکستان مناقشهای قومی و مرزی به نظر میرسد، اما در عمق، میتوان آن را بخشی از نمایش سلطهگران جهانی دانست؛ نمایشی که هدفش بازچینی موازنهٔ قدرت در منطقه و مشروعیتبخشی به طالبان در قامت «دولت ملی» است. این رخداد نه صرفاً در میدان جنگ، بلکه در اتاقهای فکر سیاسی شرق و غرب طراحی میشود، جایی که انسانها کماهمیتترین مهرهٔ بازیاند.
در تاریخ سیاسی جهان، یکی از کهنترین شیوههای تثبیت قدرت، ساختن دشمن بیرونی برای ایجاد انسجام درونی است. این روش که در علوم سیاسی با عنوان «ملتسازی از راه دشمنتراشی خارجی» شناخته میشود، زمانی به کار میرود که حکومت دچار بحران مشروعیت یا تفرقهٔ اجتماعی باشد.
امروز نیز طالبان، پس از دو دهه بحران مشروعیت و مخالفتهای گسترده داخلی، در حال استفاده از همین روش است. تنش با پاکستان میتواند احساس وطندوستی را در میان مردم بیدار کرده و حتی منتقدان طالبان را زیر پرچم «دفاع از وطن» گرد آورد. در چنین فضایی، حکومت خود را در مقام «مدافع مرزها» نشان میدهد و بدینگونه چهرهای ملی از خود میسازد.
این همان جابهجایی روانی است که قدرتهای بزرگ در بسیاری از نقاط جهان آزمودهاند: به جای آنکه مردم از فقر، بیکاری یا آزادی سخن بگویند، دربارهٔ دشمن خارجی و غرور ملی حرف میزنند.
طالبان که زمانی بهعنوان ابزاری امریکایی برای مهار منطقه پدید آمد، اکنون در مرحله تازهای از بازی قرار گرفته است. با تغییر موازنه جهانی، روسیه و کشورهای نزدیک به محور آن (از جمله هند) کوشیدهاند طالبان را به عنوان نیرویی قابل مذاکره و حتی «پذیرفتنی» در منطقه بازتعریف کنند.
از دید تحلیلگران، این رویکرد دو هدف دارد: نخست، کاستن از نفوذ تاریخی امریکا در افغانستان؛ و دوم، حفظ نقش روسیه در مرزهای سنتیاش در جنوب. به همین سبب، حمایت غیرمستقیم محور روسیه از طالبان، بهویژه در عرصه نظامی و اطلاعاتی، برای جلوگیری از گسترش نفوذ غرب در آسیای مرکزی حیاتی است. هند نیز از این وضع سود میبرد، زیرا تضعیف پاکستان، رقیب دیرینهاش، به سود دهلی تمام میشود.
در این میان، قوم پشتون جایگاه ویژهای دارد. پشتونها نزدیک به نیمی از جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند و تعصب قومی و مذهبی بالایی دارند. همین پیوند عاطفی و مذهبی، طالبان را قادر ساخته تا در میان اقوام افغانستان نفوذی گسترده بیابد.
پشتونها در تاریخ معاصر افغانستان همواره توانستهاند میان قدرتهای بزرگ توازن برقرار کنند. نمونه تاریخی آن ظاهرشاه است که به تعبیر نمادین «سیگار امریکاییاش را با کبریت روسی روشن میکرد» نشانه همان مهارت دیرینه در بازی دوگانه شرق و غرب.
از همین منظر، طالبان نیز میتواند امتداد همین سیاست باشد: گروهی که در ظاهر ایدئولوژیک است، اما در باطن، بهخوبی میداند چگونه میان قدرتها معامله کند تا جایگاهش محفوظ بماند. چنین قوم و ساختاری برای جهان سلطهگر، مهرهای ایدهآل است: هم مذهبی و مردمی مینماید و هم انعطافپذیر و معاملهگر است.
تحلیل سیاسی نشان میدهد که بخشی از تنش کنونی میان افغانستان {طالبان} و پاکستان، بیش از آنکه جنگ واقعی باشد، نمایشی برای وجاهتبخشی به طالبان است. هدف این نمایش آن است که طالبان از تصویر یک گروه افراطی و بسته، به چهره «مدافع وطن» و «حکومت ملی» تبدیل شود.
در این میان، رسانههای وابسته نیز با برجسته کردن شعارهای وطنپرستانه، از طالبان چهرهای جدید میسازند.
این بازی، از نظر قدرتهای جهانی، هزینهبر است اما سود فراوان دارد: با حفظ ظاهری از ثبات و وحدت ملی، طالبان در داخل مشروعیت مییابد و در سطح بینالمللی بهعنوان نیرویی قابل مذاکره شناخته میشود.
آنچه امروز در قالب «جنگ افغانستان {طالبان} و پاکستان» مشاهده میشود، بیش از هرچیز یک نمایش قدرت است؛ نمایشی که صحنهگردانانش از واشنگتن تا مسکو و از دهلی تا اسلامآباد گستردهاند. طالبان در این میان نقش دوگانه دارد: هم بازیگر صحنه است و هم ابزار کارگردانان پشتپرده.
این نمایش، اگرچه به ظاهر بر محور دفاع از وطن و وحدت قومی میچرخد، در باطن چیزی جز استمرار سلطه و تقسیم منافع نیست. نتیجه آن، نه صلح پایدار است و نه استقلال واقعی، بلکه تداوم همان چرخهای است که قرنهاست بر سرنوشت مردم این سرزمین سایه انداخته است؛ چرخهای که در آن قدرتهای بزرگ، از خون و خاک مردم، برای ساختن چهرهٔ نوین سلطهٔ خود بهره میبرند.
رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، در دیدار با شهباز شریف، نخستوزیر پاکستان، در باکو بر لزوم حفظ آتشبس میان پاکستان و گروه طالبان تأکید کرد. این دیدار در پی شکست دور سوم مذاکرات میان دو طرف در استانبول و ابراز اتهامات متقابل برگزار شد. ترکیه خواستار ثبات دائمی در منطقه شده، در حالی که کارشناسان تنشها را نتیجه سیاستهای گذشته اسلامآباد میدانند.
مواضع رسمی طالبان مبنی بر نفی خط دیورند و احیای ایده «پشتونستان بزرگ»، یک چالش ژئوپلیتیکی و تهدیدی مستقیم علیه تمامیت ارضی پاکستان است. این رویکرد، در شرایط فشار TTP و بحران داخلی، خطر فروپاشی ژئوپلیتیکی را افزایش داده و اسلامآباد را ملزم به اتخاذ یک سیاست بازدارندگی قاطع و هوشمندانه میکند.
تنش میان طالبان و پاکستان، حاصل افزایش حملات تحریک طالبان پاکستان پس از قدرتگیری طالبان در کابل است؛ بحرانی امنیتی با ابعاد منطقهای، سیاسی و ایدئولوژیک. درخواست ده میلیارد روپیه از سوی طالبان برای انتقال اعضای تیتیپی، نشانهای از معاملهگری امنیتی آنان است. این بحران، بیش از یک مناقشه مرزی، بخشی از بازی قدرتهای جهانی است.
دکتر خالدین ضیایی، رئیس اندیشکده تعلیمی ملت افغانستان، در یادداشتی تازه هشدار داده که تنش میان طالبان و پاکستان به مرز جنگی برای بقا رسیده است.
https://shorturl.fm/jZkod
https://shorturl.fm/8EGKs
https://shorturl.fm/9CyeX
https://shorturl.fm/YxkLr
https://shorturl.fm/NeoW5