نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سید محمدتقی حسینی، دکترای روابط بینالملل
بوسه تاریخ بر پیشانی افغانستان زمانی اتفاق افتاد که ظاهراً گروهی تندرو، با حمله انتقامجویانه به یکی از امنترین نقاط جهان، برجهایی که نماد سرمایهداری را به رخ جهانیان میکشید با خاک و دود یکسان کرد. غبار برخاسته از شدت حمله تا کیلومترها دورتر در منطقهای که کمرههای مداربسته تمام آن را احاطه کرده بود پراکنده شد و آن را به سرخط رسانههای جهان تبدیل کرد.
اما مردم افغانستان نمیدانستند که صحنههای بازی تاریخ فقط در نخستین دقایق روشن میشود، یک خبر تازه، نه در طول تمام مدت اتفاق، بلکه فقط در زمانی کوتاه درست در شروع اتفاق، تازه است.
آیا هنوز کودکان، زنان و مردان افغانستانی که روزی میلیونها تن با شوق آنها را تماشا میکردند ناخواسته میزبان هیچ گروه تندرویی نیستند؟
آیا انسانهای این سرزمین با کمکهای بادآورده به درجهای از خودآگاهی رسیدهاند که بتوانند زندگی مسالمتآمیز داشته باشند؟
آیا غبار برخاسته از تخریب برجهای تجارت جهانی از سروروی مردمان این سرزمین زدوده شده است؟
اکنون خیلی از پناهجویان جان به لب رسیده و به اسارت درآمده در فضای خالی مرزهای ملی و جادههای اروپا و آسیا دربَدر و سرگردان هستند و این امر گویای بیسرپناهی مشقتبار آنها در سرزمین مادری است؛ جایی که میهن مادرانه، مادرانگی نمیکند و از مهیا کردن سرپناهی امن برای فرزندانش عاجز است!
افرادی که در شهرهای افغانستان بهخصوص کابل مانند گلادیاتورهای عهد باستان قبل از ورود به گودال مبارزه به مرگ سلام میدهند و یا گویی قرار است به مصاف ببرها و شیرهای گرسنه بروند که ماهها گرسنه ماندهاند. این گویایی چیست؟
وضعیت کنونی این پرسش اساسی را پیشروی ما مینهد که «حجم زیاد کمکهای آمریکایی و خارجی چرا نتوانست موجب ثبات نسبی در کشور شود؟»
پرسشی که با طرح پرسشی دیگر روشنتر میشود این است که «آیا کمکهای خارجی، ابزاری برای سیاست خارجی است؟»
مورگنتا درباره کمکهای خارجی و انواع آن، به شش نوع کمک خارجی اشاره میکند:
وی همه انواع این کمکها – حتی نوع بشردوستانه آن، که به کشورهای آسیبدیده از بلایای طبیعی اهدا میشود- را نیز سیاسی میداند. کمک به کشورهایی چون اردن و نیجریه بشردوستانه است؛ اما کسری بودجه کشورهای یادشده نیز است که نوعی حفظ نظام فعلی را نیز دربر دارد؛ درواقع اگر بدیلی هم برای رژیم فعلی وجود داشته باشد، کمکهای خارجی مانع به ثمر رسیدن این بدیل خواهد بود.
بیشتر آنچه امروز به نام کمکهای خارجی خوانده میشود ماهیت رشوه را دارد. انتقال پول و خدمات از یک کشور به کشور دیگر درواقع بهای پرداختشده برای عملکرد خدمات سیاسی است. این رشوهها با نوع سنتی آن که – به دو نمونه از آنها اشاره شد – متفاوت است؛ آنها در درجه اول از نظر کمکهای خارجی برای توسعه اقتصادی توجیه میشوند و پول و خدمات از طریق روندهای پیچیدهای که برای کمک اقتصادی اصلی ساخته شدهاند، منتقل میشوند.
بحث اصلی اینجا است به نظر میرسد که مورگنتا بهدرستی به این نکته اشاره دارد که کمک آمریکاییها به هر کشوری به صورت خط اعتباری[۳] است؛ یعنی از جایی و چیزی که آنها میگویند باید خریده شود و این کمکها در مرحله نخست در اختیار قراردادیهای آمریکایی قرار میگیرد تا دولتی که قرار است کمک دریافت کند. این به این معنا است که آمریکاییها میتوانستند این پول را به شرکت آمریکایی در آمریکا برای ساخت جاده بدهند همین پول را به همان شرکت در جایی دیگر میدهند منتهی به همان آمریکایی!
از آنجایی که برای بسیاری از کشورهای توسعهنیافته بزرگراه، شرکت هواپیمایی و سلاحهای مدرن، عملکرد اقتصادی و نظامی ندارد، بلکه عملکرد سیاسی و روانی دارد؛ درواقع آنها به عنوان نمایش بیرونی مدرنیته و قدرت جستجو میشوند. عملکردی مشابه عملکرد کلیسای جامع را برای شهر قرونوسطایی و قلعه فئودالی یا کاخ پادشاه برای دولت مطلق آن زمان.
هزینههای انجامشده در افغانستان نه از طریق دولت و نه برای زیرساختهای اساسی بلکه با حجم بالا برای گردش پول آمریکایی انجام شد. دالر به باور کارشناسان اقتصادی بیشتر از هر مورد دیگری برای این کشور سودآور است؛ تصور اینکه هر صد دالری که هر فردی در بانک، در پستوی خانه، در بیگ پول خود و یا در بانک دارد به هزینه چند سنت تولید و باقیمانده پول آن یعنی ارزش صد دالر یک آمریکایی خدمات، امکانات دریافت کرده است خیلی مشکل نیست. از سوی دیگر به تعبیر هانتینگتون آمریکاییها با به هم ریختن ساختار اجتماعی کشورهایی چون افغانستان با اجرای برنامههای نیمهتکمیل مانند حقوق زنان و جامعه مدنی نیمبند، باعث به وجود آوردن نوعی بیثباتی و خارج کردن جامعه از مسیر قبلی خود باعث رقم زدن تنشهایی میشوند که خود عامل بیثباتی است.
کمک موفقیتآمیز خارجی برای توسعه اقتصادی ممکن است نتایج سیاسی نیز به همین ترتیب نگرانکننده داشته باشد. توسعه اقتصادی، بهویژه از طریق صنعتی شدن، قطعاً ساختار اجتماعی ملت توسعهنیافته را به هم میزند. با ایجاد یک پرولتاریای صنعتی شهری، رابطه اجتماعی خانواده، روستا و قبیله که در آن فرد خود را در آن امن دیده بود، سست و از بین میبرد و حداقل به زودی قادر نخواهد بود جایگزینی برای این جهان اجتماعی گمشده فراهم کند.
خلأ ایجاد شده با ناآرامیهای اجتماعی و سراسیمگی سیاسی پر خواهد شد. علاوه بر این، این مردم مستضعف که در یک جهان ثابت از بدبختی غیرقابلحل زندگی میکنند قهرمانان احتمالی انقلاب نیستند. کمک خارجی که تحت چنین شرایطی انجام میشود احتمالاً در هدف ظاهری خود شکست خواهد خورد و با اجرای عملکرد رشوه برای گروه حاکم، وضعیت موجود اقتصادی و سیاسی را تقویت میکند.
بهاحتمالزیاد مشکلات اجتماعی و سیاسی حلنشده را بیشتر از نزدیک کردن آنها به حل برجسته میکند عدم رشد متوازن دولت با ملت و تغییر نکردن ساختار سیاسی که یکی از دلایل آن کمکهای خارجی است که باعث میشود شرایط فعلی کشورهایی چون افغانستان و عراق را شاهد باشیم. هستند کشورهایی که از بدو تأسیس تاکنون کمک دریافت میکنند؛ اما هنوز درصدی، از این کمکها بینیاز احساس نمیشوند. طرح مارشال اجرا شده توسط آمریکا به این دلیل موفق بود که کشورهای توسعهیافته دارای نظم، برای مدتی از مسیر خارج شده بودند که کمک آمریکاییها آنها را برای مقابله با اقتصاد آن زمان شوروی دوباره به مسیر بازگرداند؛ اما شیوه کمک به کشورهایی مانند افغانستان که شیوه زندگی مردمان هنوز شبیه قرونوسطی بود، فساد، رانتخواری را افزایش و به جز طبقه خاص سود قابلملاحظهای برای اکثریت این مردم نداشت و این موضوع را میتوان از نشانههای موجود به راحتی درک کرد.
[۱]. bribery
[۲]. prestige foreign aid
[۳] Line of credit
دیدگاه بسته شده است.