نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
ساعت چهار عصرِ یک روز خزان بود؛ با شتاب از داکتر به خانه برگشتم. از صبح تا آن لحظه، بیخیال از هیاهوی بیرون، روی چوکی دهلیز یک کلینیک خصوصی در تخار نشسته بودم و انتظار میکشیدم. وقتی وارد اتاق شدم، داروهایم را کنار میز کتاب گذاشتم و موبایلم را از دستکول بیرون آوردم. پیش از آنکه چیزی به مادرم بگویم، به یاد بیماری معدهام افتادم؛ سالها گرفتار ایچ پایلوری بودم، اما این بار داکتر خبر خوش داد: «نتیجه منفی است، درمان شدی.» شنیدن این خبر، لبخندی کودکانه بر قلبم نشاند.
اما درد بزرگتر از هر بیماری جسمی، نبود آموزش برای دختران بود؛ بسته بودن مکاتب و دانشگاهها زخمی است که درمان ندارد. این درد، منبع بیماریهای روحی و روانی دختران افغانستان است؛ دردی که تنها با باز شدن دوباره دروازههای آموزش التیام مییابد.
آن روز، وقتی خواستم اینترنت موبایلم را روشن کنم تا درباره داروی «Lanzedid» جستجو کنم، ناگهان همهچیز خاموش شد. هر بار حالت پرواز را روشن و خاموش کردم، اما بیفایده بود. خاموشی اینترنت، مثل خاموشی دانشگاه، امیدم را برید.
نگرانی برای صنف انگلیسی آنلاینم در ساعت شش شام بیشتر و بیشتر میشد. اتاقم پر از غبار ناامیدی بود. به برادرانم پناه بردم و پرسیدم: «اینترنت چرا کار نمیکند؟» با نگاههای خیره و ناامید گفتند: «طالبان همه شبکهها را بستند، رسانهها اعلان کردند.»
شنیدن این خبر، مثل کوهی سیاه بر وجودم فرود آمد. جیغ کشیدم، موبایلم را دور انداختم و در آغوش برادرانم فرو رفتم. مادرم با چشمان اشکآلود به من نگاه میکرد؛ اشکهایش یادآور همان روزی بود که خبر بسته شدن دانشگاهها را شنیدیم. برای او، اینترنت نردبان آزادی دختران در قفس بود.
به اتاقم برگشتم و به کتابهایم چشم دوختم؛ کتابهایی که برایم از هر طلای سرخ ارزشمندترند. اما حتی کتابها هم نمیتوانستند جای خالی آموزش و ارتباط با جهان را پر کنند. دو شبانهروز در تاریکی و اشک گذشت؛ نبود اینترنت برایم مثل دور شدن عزیزان، سخت و غیرقابل تحمل بود.
بالاخره، پس از چهلوهشت ساعت، اینترنت دوباره وصل شد. چشمانم برق گرفت و قلبم از شادی لرزید. توانستم بار دیگر به درسهای آنلاین ادامه دهم؛ اما این تجربه نشان داد که هر لحظه ممکن است نردبان آزادی شهروندان افغانستان از زیر پایشان کشیده شود.
اینترنت برای دختران افغانستان تنها یک ابزار نیست؛ آخرین روزنهای است که آنان را به جهان وصل میکند، به آموزش، به امید و به آینده. خاموشی آن، تکرار همان درد بسته شدن مکاتب و دانشگاههاست. تا زمانی که دروازههای آموزش باز نشود، هر وصل و قطع اینترنت، یادآور زخم عمیقی خواهد بود که بر قلب مردم افغانستان نشسته است.
در جهانی که طالبان دختران را از آموزش محروم کردهاند، تیم رباتیک دختران افغانستان با دانش، خلاقیت و همبستگی، پرچم امید را در پاناما برافراشتند. آنان از دل مهاجرت و محدودیت برخاستند تا ثابت کنند که اراده، مرز نمیشناسد. این حضور، نهفقط رقابت علمی، بلکه اعتراض خاموشی است علیه حذف زنان و سرکوب استعدادها.
خیابانهای کابل، پس از چهار سال سلطه طالبان و سرکوب مداوم زنان، شاهد یک «انقلاب شادمانی» بود. هزاران زن و مرد در استقبال از قهرمانان فوتسال، قوانین سختگیرانه تفکیک جنسیتی را به چالش کشیدند و با حضور مختلط و پایکوبی، اراده جمعی برای آزادیهای سلبشده را فریاد زدند.
در حالی که جاپان نخستوزیر زن انتخاب میکند، میلیونها دختر در افغانستان حتی از حق رفتن به مکتب محروماند. این تضاد، شکاف دردناکی میان پیشرفت و عقبماندگی در آسیا را نشان میدهد. سکوت کشورهای همسایه و بیعملی جهانی، طالبان را جسورتر کرده و زنان کشور را به قربانیان سیاستهای افراطی بدل ساخته است.
در دل بحرانهای سیاسی و اجتماعی افغانستان، قطع اینترنت نهتنها ارتباطات را خاموش کرده، بلکه نفس زندگی مدرن را گرفته است. این اختلال گسترده، از آموزش و اشتغال تا سلامت روان و آزادی بیان، همهچیز را در سکوت فرو برده و جامعهای زخمی را در انزوای تحمیلی رها کرده است.