نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در پیادهرو قدم میزدم. چشمم به مردی قدبلند و لاغر اندامی افتاد که موهای ماش و برنج مانند و لباس سبز کمرنگ با واسکت سیاه رنگ به تن داشت. لباس و واسکتاش تکهتکه و شاریده بود. صورتش به مردهای مهربان میماند و مثل تمام مردهای سختی کشیده، پیشانیاش چند خط افتاده. شاید پیش خودش فکر […]