نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
نگاهی به پوست دستش انداخت، خشک شده بود. دستکولش را بازرسی کرد؛ ولی خبری از کریم نبود پس فقط آهی کشید و به راهش ادامه داد. در مسیر راه خاله فیروزه را دید، میخواست طوری وانمود کند که او را ندیده و خود را به کوچهی علی چپ بزند؛ ولی دیر شده بود و خاله […]
حسیبا حاذق، بانویی است که در شهر مزارشریف پا به هستی گذاشته است. او از آوان جوانی دردهایش را از حنجره شعر فریاد میکشد و در عین حال، مشغول آموزش نیز است. اولین دفتر شعر او بهنام «دیر معانی» منتشر شده است. بانو حاذق مدتی کوتاهی به سرودن شعر روی آورده است. حسیبا حاذق بیشتر […]