نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در کوچههای تنگ و تاریک کابل، جایی که بوی نان خشک و دود لاستیک سوخته در هم میآمیخت، زینت کنار در خانه نشسته بود. دستهایش را روی شکمش گذاشته بود، گویی میخواست چیزی را نگه دارد، چیزی که هنوز نبود. هوا بوی خاک میداد، بوی عرق مردانی که از کارهای طاقتفرسا بازمیگشتند و بوی خستگی […]
نگاهی به پوست دستش انداخت، خشک شده بود. دستکولش را بازرسی کرد؛ ولی خبری از کریم نبود پس فقط آهی کشید و به راهش ادامه داد. در مسیر راه خاله فیروزه را دید، میخواست طوری وانمود کند که او را ندیده و خود را به کوچهی علی چپ بزند؛ ولی دیر شده بود و خاله […]
هزارهجات، منطقه وسیعی در مرکز افغانستان، شامل بامیان، دایکندی، بخشهایی از سمنگان، وردک، غور، هلمند، ارزگان و غزنی است که هزارهها از دیرباز در آن بودوباش دارند.