بازخوانی نقش مقامات پیشین در بحران کنونی افغانستان؛

 نقدی بر روایت‌سازی‌های سیاسی و بهره‌برداری از حافظه‌ جمعی

در این یادداشت، سعی شده است به بازخوانی انتقادی از مواضع اخیر آقای امرالله صالح، معاون پیشین ریاست‌جمهوری افغانستان، پرداخته شود که با استفاده از ابزارهای رسانه‌ای، به‌ویژه فضای مجازی، تلاش در تبرئه حکومت پیشین به‌ویژه محمد اشرف غنی در سقوط نظام جمهوریت دارد. این یادداشت در چهارچوب تحولات سیاسی پس از سقوط کابل، وضعیت […]

در این یادداشت، سعی شده است به بازخوانی انتقادی از مواضع اخیر آقای امرالله صالح، معاون پیشین ریاست‌جمهوری افغانستان، پرداخته شود که با استفاده از ابزارهای رسانه‌ای، به‌ویژه فضای مجازی، تلاش در تبرئه حکومت پیشین به‌ویژه محمد اشرف غنی در سقوط نظام جمهوریت دارد.

این یادداشت در چهارچوب تحولات سیاسی پس از سقوط کابل، وضعیت پیچیده اجتماعی، و نبود نهادهای نظارت‌گر و پاسخ‌گو، تحلیل می‌کند که چگونه این تلاش‌ها، نه‌تنها به روشن‌سازی حقیقت کمک نمی‌کند، بلکه به تداوم سردرگمی سیاسی و اجتماعی در میان نسل جوان و نخبگان کشور دامن می‌زند.

پس از فروپاشی جمهوریت در افغانستان و تسلط دوباره‌ طالبان بر ساختار سیاسی کشور، فضای عمومی، رسانه‌ای و فکری افغانستان وارد مرحله‌ای از ابهام، سرخوردگی و بی‌اعتمادی عمیق شد.

در چنین شرایطی، برخی از چهره‌های سیاسی گذشته، به‌جای بازاندیشی در عملکردهای خویش، با تکیه بر روایت‌سازی و بهره‌برداری از ضعف حافظه جمعی، کوشیده‌اند نقش خود را از هرگونه مسئولیت و پاسخ‌گویی تطهیر کنند. در صدر این چهره‌ها، امرالله صالح، معاون پیشین رئیس‌جمهور اشرف غنی قرار دارد.

آقای امرالله صالح، که پس از سقوط کابل از کشور خارج شد، در اظهارات متعدد در مصاحبه‌ها، صفحات اجتماعی (توئیتر و فیس‌بوک)، همواره بر «صداقت» و «وفاداری» خود به جمهوریت و شخص محمد اشرف غنی تأکید کرده و وی را از اتهامات خیانت، فرار، فساد و تصمیمات نادرست مبرا دانسته است. این در حالی است که تحلیل‌گران سیاسی، افکار عمومی، و حتی شماری از اعضای ساختار سابق حکومت، بر این باورند که اشرف غنی با فرار ناگهانی‌اش عملاً تیر خلاص را به جمهوریت شلیک کرد.

این تلاش‌ها برای تبرئه افراد کلیدی در رأس قدرت، بدون هیچ‌گونه محاکمه عمومی یا ارزیابی ملی، تنها در نبود یک سیستم نظارت مؤثر، احزاب پاسخ‌گو، نهادهای مدنی فعال و نخبگان متعهد امکان‌پذیر شده است.

با نبود نظارت ساختاری، میدان برای فساد، نفاق، خیانت و بهره‌برداری شخصی در کشور یک‌بار دیگر باز شده است. در این آب گل‌آلود، هر کسی در پی تحقق منافع فردی و تثبیت قدرت خویش است؛ بی‌آنکه دغدغه‌ای برای منافع ملی یا درد ملت داشته باشد.

ملت مظلوم افغانستان امروز شاهد اشکال مختلفی از خشونت، ظلم ساختاری، فساد سیستماتیک و کوچ اجباری از سوی حاکمان جدید است، بی‌آنکه از سوی نخبگان پیشین دفاع مؤثری صورت گیرد.

در چنین فضایی، برای جوانان هدفمند، زنان مبارز و اقشار فعال جامعه، تشخیص میان ظالم و مظلوم، خائن و خادم، بی‌وجدان و باوجدان، شجاع و فراری، وطن‌فروش و مدافع وطن، به امری دشوار و گاه ناممکن بدل شده است. این امر نشان‌دهنده‌ی بحرانی عمیق در نظام شناختی جامعه است. ما امروز با نوعی فروپاشی در ساختار ذهنی و هویتی خود مواجه هستیم که می‌تواند کشور را به‌سوی یک سیاه‌چاله‌ی تاریخی و اجتماعی سوق دهد.

آنچه امروز در افغانستان می‌گذرد، تنها یک بحران سیاسی نیست، بلکه بحرانی چندلایه شامل بحران اعتماد، بحران هویتی، تغییر بافت اجتماعی، و بحران مسئولیت‌پذیری است. تلاش‌هایی چون دفاع بی‌چون‌وچرای آقای امرالله صالح از محمد اشرف غنی، بدون مواجهه با واقعیت‌ها، نه‌تنها به عدالت تاریخی کمکی نمی‌کند، بلکه زمینه‌ساز تداوم بی‌عدالتی و بی‌پاسخ‌گویی خواهد شد.

جامعه‌ افغانستان نیازمند یک بازاندیشی ملی، آشتی با حقیقت، و ساختن نهادهایی قضایی و اداری و نظارتی برای یادآوری و نقد تاریخ است، و همچنان تحقیق عدالت اجتماعی و برگزاری محکمه‌های عادلانه برای مقامات خائن و‌ فراری کشور، امری حیاتی می‌نماید تا از تکرار چرخه‌های دردناک و خیانت جلوگیری شود.

  • دکتر خالدین ضیایی، رئیس اندیشکده گفتمان تعلیمی ملت افغانستان