نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
در هفتهها و ماههای اخیر، روایتهایی با درونمایه آخرالزمانی بار دیگر در فضای مجازی جان گرفتهاند؛ روایتهایی که معمولاً با تصاویر خیرهکننده، ویدیوهای کوتاه و ادعاهای ساده اما هیجانانگیز همراهاند.
یکی از پرسروصداترین نمونهها، بازتولید داستان حضرت نوح در قالب شایعات رسانهای است: نمایش کشتیای عظیم، هشدار از فاجعهای قریبالوقوع و وعده نجات برای عدهای معدود. این روایتها بیش از آنکه بر پایه فهم دینی یا مستندات تاریخی باشند، بر اثرگذاری بصری و تحریک احساسات تکیه دارند.
آنچه این موجها را برجسته میکند، نه اصالت محتوا، بلکه شیوه ارائه آنها در مدیای معاصر است. جهان امروز سرشار از بحران است؛ از ناامنی اقتصادی و جنگهای فرسایشی گرفته تا اضطراب ناشی از تغییرات اقلیمی، شتاب سرسامآور فناوری و احساس بیثباتی فراگیر. در چنین اتمسفری، ذهنِ خسته و پراکنده انسان معاصر بهطور طبیعی به سمت روایتهای ساده، سریع و دراماتیک کشیده میشود؛ روایتهایی که در آنها «تصویر» پیش از «متن و معنا»، مخاطب را مسخ میکند.
نسل جوان بیش از دیگران در معرض این نوع روایتهاست؛ نه به دلیل سادهلوحی، بلکه به علت زیستِ کاملاً رسانهای. این نسل در دنیای ریلز (Reels)، میم (Mime) و داستانهای کوتاهِ تصویری رشد کرده و تمایل کمتری به واکاوی متون طولانی یا تحلیلهای عمیق کلاسیک دارد.
نتیجه آن است که یک شایعه در کنار چند تصویر تأثیرگذار یا یک ویدیوی دستکاریشده، میتواند در چند ساعت میلیونها نفر را درگیر کند؛ در حالی که یک مقاله دقیق و مستدل، احتمالاً در دایره محدودی از مخاطبان باقی میماند.
یکی از ویژگیهای بارز این موجها، عمر کوتاه آنهاست. این شایعات اغلب در چند روز به اوج میرسند و سپس جای خود را به ترند (Trend) بعدی میدهند.
این چرخه سریع، بخشی از جذابیت آنهاست؛ شبیه به یک سریال دنبالهدار که هر قسمت آن هیجان تازهای تولید میکند اما فاقد عمق و پیوستگی است. از همین رو، فردی که امروز تحت تأثیر یک روایت آخرالزمانی قرار گرفته، ممکن است فردا بیآنکه اثری از آن در ذهنش باقی بماند، موضوع را فراموش کند.
در این میان، این پرسش مطرح میشود که آیا چنین موجهایی عامدانه برای منحرفکردن افکار عمومی از مسائل حیاتی طراحی میشوند؟ واقعیت این است که شواهد محکمی برای وجود یک «اتاق فکر متمرکز» در دست نیست.
انحراف توجهِ سازمانیافته معمولاً با پوشش گسترده و هماهنگ رسانههای رسمی و روایتهای واحد همراه است؛ حال آنکه این شایعات اغلب پراکنده، کوتاهعمر و محدود به شبکههای اجتماعیاند. با این حال، حتی بدون نیت قبلی نیز اثر وضعی آنها همان سرگرمسازی و انحراف توجه است؛ پدیدهای که بیش از آنکه نتیجه نقشههای پنهان باشد، زاییده ساختار تکنیکی مدیای امروز است.
از منظر دینی، این بازنماییهای رسانهای فرسنگها با معنای اصیل داستان نوح فاصله دارند. در سنتهای ابراهیمی، قصه نوح پیش از هر چیز روایتی اخلاقی و انسانی است: هشداری درباره فساد ساختاری، لجاجت در برابر حقیقت و پیامد انتخابهای فردی و اجتماعی.
تبدیل این روایت به یک سناریوی صرفاً ترسناک، نهتنها به فهم عمیقتر دین کمک نمیکند، بلکه در بلندمدت میتواند نسل جوان را دچار «دلزدگی دینی» کرده و نوعی بیاعتمادی نسبت به مفاهیم مقدس ایجاد کند.
مسئله اصلی، نه خودِ روایتهای دینی، بلکه ناتوانی در ترجمه آنها به زبانِ زمانه است. وقتی معنا نتواند در قالبهایی جذاب و معقول برای نسل جدید عرضه شود، خلأ آن با هیجان، ترس و شایعه پر خواهد شد. در چنین وضعیتی، واکنشهای تند یا تمسخر این پدیدهها راهگشا نیست، بلکه تنها شکاف میاننسلی را عمیقتر میکند.
راهکار اصلی، بازخوانی عقلانی و انسانی این روایتها با درک سازوکار رسانه است؛ نه با حذف تصویر و هیجان، بلکه با تزریق دوبارهی «معنا» به درون آنها. باید با نسل جوان به زبانی صادقانه و در بستری که او زندگی میکند، گفتگو کرد. این موجهای زودگذر شاید جهان را دگرگون نکنند، اما زنگ خطری جدی برای وضعیت فرهنگی ما هستند؛ وضعیتی که در آن تصویر بر معنا و هیجان بر تأمل پیشی گرفته است.
سعید موسوی در یادداشتی شخصی و تحلیلی، تجربههای کودکی خود را با نگاه دینی و علمی به مفهوم آخرالزمان پیوند میزند؛ جایی که تضاد میان برداشت کودکانه و نگرانی سنتی، پرسشی بنیادین درباره معنای واقعی پایان جهان را برمیانگیزد.