نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
چه روزهای تیرهای بود آن مرداد ۱۴۰۰ ــ همه در پشتپرده با طالبان ساخته بودند؛ از کاخ سفید تا قلب ارکِ کابل، همه از پشت به جامعۀ مدنیِ نحیف افغانستان خنجر زدند؛ به دختران پرامید و جوانان تحصیلکردۀ افغانستان خیانت کردند.
چیزی که دیگر اهمیت نداشت مردم افغانستان بود. آن روزها در ایران بساط تطهیر طالبان پهن شده بود و جبههای گسترده پذیرش طالبان را توجیه میکرد: از فلان نماینده که عنوان «جنبش اصیل منطقه» را برای طالبان اختراع کرده بود، تا سعید لیلازِ گویا اصلاحطلب که میگفت «سرنوشت دختران افغان به ما چه؟!» و رائفیپور که کولیس میگذاشت تا نشان دهد جمجمۀ طالبانی دو میل از جمجمۀ داعشی پهنتر است و سپس انبوهی استدلال در باب «عوض شدن طالبان».
آن زمان، ما گروه اندکی بودیم که فریاد میزدیم طالبانشویی نکنید! اما همان کسانی که همیشه دشمنتراشی کرده بودند و ما را به دلیل رویکرد صلحطلبانهمان تحقیر میکردند، اینک صلحطلب شده بودند و با معصومیتی کاذب میگفتند: «تا کی جنگ؟! مردم افغانستان چقدر باید بجنگند!»
شگفتا! شگفتا! همۀ نوشتههای بنده دربارۀ طالبان در کانالم موجود است. از جمله نامهای سرگشاده به احمد مسعود نوشتم تا دستکم همبستگی جامعۀ مدنی ایران با مردم افغانستان را نشان دهم. چندین نفر آن زمان به من پیام دادند و گفتند با خواندن نامه به پهنای صورت گریسته بودند ــ خودم هم آن نامه را با اشک نوشته بودم. اینک ماییم و فرقهای که یگانه هدفش از زندگی جهاد است و اسلحه را تقدیس میکند. اسلحه تکهای از پیکرش است. شرمسارم که از خودم نقلقول میکنم، اما دردم این است که آنچه را امروز میخواهم بگویم پیشتر عیناً گفتهام. پیش از سقوط کابل پرسیدم:
«نیرویی که در سیاست داخلی فقط اسلحه را میشناسد و هموطن خود را میخواهد به زور سرنیزه مطیع کند، در سیاست خارجی اهل مصالحه خواهد بود؟… به فرض هم که طالبان امروز به مای ایرانی و شیعه قولهایی داد، اگر نیرویی سر آن داشت که راهش را با مصالحه و بدهبستان باز کند، دیگر چه نیازی داشت دهها سال شبانهروز کلاشنیکف بر دوش داشته باشد؟ اگر از بد روزگار پیشرویهای طالبان به پیروزی نهایی رسد، محال است این نیرو سر سوزنی از آن «امارت اسلامی» مطلوب خود کوتاه بیاید.
آیا چنین حاکمیتی دیر یا زود به همپیمان تندخوترین مخالفان ایران و ایرانی بدل نخواهد شد؟»
نوشته: مهدی تدینی؛ منتشر شده در بهارنیوز
در کوچهپسکوچههای کابل، جایی میان دود سیگار و بوی برگر، گاهی آدمهایی را میبینی که بیشتر از آنچه نشان میدهند، پنهان کردهاند. این روایت، نوشتهی حسین مدنی است؛ نویسندهای که با زبان کوچه و بازار، طنز تلخ و نگاه تیزبین اجتماعی، تصویری چندلایه از جامعهی شهری افغانستان ارائه میدهد. مدنی در این متن، با مهارت خاصی از زبان محاورهای بهره میگیرد؛ واژهها و اصطلاحاتی که نهتنها شخصیتها را زنده میکنند، بلکه فضای فرهنگی و اجتماعی را نیز بهخوبی بازتاب میدهند. شخصیتهایی مثل فواد، استاد، و راوی، هرکدام نمایندهی یک تیپ اجتماعیاند؛ تیپهایی که در تضاد میان صداقت و ریا، سادگی و تظاهر، درگیرند. این روایت، قصهی یک برخورد ساده در یک دکان غذاخوریست؛ اما در دلش، تضادهای فرهنگی، ریاکاریهای اجتماعی و فاصلهی میان «بودن» و «نمایش دادن» را فریاد میزند. فواد، با سیگار و صداقت، و استاد، با نکتایی و نقاب، دو چهره از یک جامعهاند؛ جامعهای که گاهی دروغ را با پالیش میپوشاند و صداقت را با خاک.
کمیساریای عالی سازمان ملل هشدار داده است که منابع مالی برای کمک به مهاجران افغانستانی بازگشته از ایران و پاکستان رو به پایان است. تا تاریخ ۱۷ آگست ۲۰۲۵، بیش از ۱.۷ میلیون مهاجر افغانستان به کشور بازگشتهاند؛ بسیاری از آنان بدون سرپناه، خدمات اولیه و چشمانداز روشن برای آینده.
این گزارش تحقیقی از سوی «اندیشکده گفتمان تعلیمی ملت افغانستان» تهیه شده و بر پایه بررسیهای کارشناسان، تحلیل دادههای منطقهای و مرور تجربیات جهانی، به بررسی بحران بیسابقه کمآبی و پیامدهای مهاجرت در شهر کابل میپردازد. شهر کابل در سال ۲۰۲۵ با بحرانی بیسابقه در زمینه آب آشامیدنی روبهروست که نهتنها سلامت عمومی و زیرساخت […]
در جهان پرآشوب امروزی که خشونت، تبعیض، جنگ، تعصب، خودبرتریبینی و از همه مهمتر بیعدالتی، مرزها را شکسته و به هیولایی بدل شدهاند، مهاجران از آسیبپذیرترین اقشار جامعه محسوب میشوند و بیش از دیگران نیازمند آسیبشناسی و مهربانیاند. بحث این یادداشت مختصر، مهاجرستیزی و ایرانهراسی است؛ که با توجه به شرایط پیشآمده، مسئولیت اهالی فرهنگ، […]
دیدگاه بسته شده است.