اخبار هیدراسلایدانتخاب سردبیرتحلیل

نقش فرهنگ در جهت‌گیری سیاست خارجی کشورها (3)

هدف اصلی سیاست خارجی، حفظ و تقویت منافع ملی کشور و تعزیز رفاه اجتماعی و امنیت در سطح بین‌المللی است. عواملی مانند قدرت نرم، تأثیرگذاری فرهنگی، رقابت‌های منطقه‌ای و جهانی، تغییرات جغرافیایی و اقتصادی، تهدیدات امنیتی و موضوعات محیط‌زیست نیست می‌تواند بر تعیین سیاست خارجی یک کشور تأثیرگذار باشند. همچنین، عوامل داخلی مانند سیاست‌های داخلی، نظام سیاسی، ارزش‌ها و اعتقادات جامعه، نیازها و نیازمندی‌های اقتصادی و اجتماعی نیز بر سیاست خارجی تأثیر می‌گذارند.

 مهم‌ترین هدف سیاست خارجی برقراری و حفظ منافع ملی است. این منافع می‌تواند شامل امنیت ملی، توسعه اقتصادی، تأمین منابع طبیعی، حفظ استقلال، ترویج ارزش‌های فرهنگی و دینی، حفظ حقوق بشر و مصالحه و صلح بین‌المللی باشد.

 سیاست خارجی هر کشور تحت تأثیر عوامل متعددی قرار می‌گیرد، ازجمله رقبای سیاسی و اقتصادی، تهدیدات امنیتی، تغییرات جهانی و منطقه‌ای، قوانین بین‌المللی، رویدادهای جهانی مهم، نیازها و توانمندی‌های داخلی کشور، تأثیرات رسانه‌ها و فعالان عمومی، و سیاست‌های خارجی کشورهای دیگر.

 خارجی همچنین می‌تواند به شکل دوجانبه یا چندجانبه انجام شود. در سیاست دوجانبه، کشورها روابط و توافقات خاصی با یکدیگر برقرار می‌کنند. در سیاست چند جانبه (multilateral policy)، کشورها در قالب سازمان‌ها و تشکیلات بین‌المللی همکاری می‌کنند و توافقاتی را در قالب قراردادها و توافقنامه‌ها امضا می‌کنند (آموزش دانش سیاسی، مبانی علم سیاست نظری و تأسیسی، بشریه، حسین-تهران: موسسه نگاه معاصر، ۱۳۸۳).

رابطه فرهنگ و سیاست:

رابطه بین فرهنگ و سیاست می‌تواند بسیار پیچیده و گسترده باشد. فرهنگ و سیاست دو عامل متقابل هستند که به یکدیگر تأثیر می‌گذارند و در بسیاری از جوانب زندگی اجتماعی و سیاسی یک کشور تعامل دارند. در ادامه به برخی از جنبه‌های این رابطه می‌پردازیم:

۱. شکل‌گیری سیاست: فرهنگ مردم و ارزش‌ها، باورها و اعتقادات آنها تأثیر بسزایی بر شکل‌گیری سیاست دارد. سیاستمداران و سیاستگذاران نیز معمولاً بر اساس ارزش‌ها و اعتقادات مردم و فرهنگ جامعه، سیاست‌های خود را تعیین می‌کنند. این شامل ارائه وعده‌های انتخاباتی، تشکیل ائتلاف‌ها و انجام تغییرات قانونی است که بر اساس ارزش‌ها و مقتضیات فرهنگی جامعه انجام می‌شود.

۲. شکل‌گیری هویت ملی: فرهنگ و سیاست می‌توانند در شکل‌گیری هویت ملی یک کشور نقش مهمی ایفا کنند. ارزش‌ها، زبان، تاریخ، سنت‌ها و عادت‌های فرهنگی مردم به شکل قوی در تعیین هویت ملی و نگاه به جهان و سیاست خارجی تأثیر می‌گذارند. همچنین، سیاست‌های دولت در زمینه حفظ و ترویج فرهنگ ملی نیز می‌تواند بر هویت و تمایز یک کشور تأثیر بگذارد.

۳. تأثیر فرهنگ در سیاست خارجی: فرهنگ و ارزش‌های یک کشور می‌توانند بر سیاست خارجی آن تأثیر داشته باشند. سیاست خارجی یک کشور شامل تعامل با سایر کشورها و فرهنگ‌ها است. فرهنگ و ارزش‌های ملی می‌توانند تعیین کننده روابط بین‌المللی، نگرش به همکاری‌های بین‌المللی، نحوه تعامل با سایر فرهنگ‌ها و تصاویری که یک کشور به جهان ارائه می‌دهد، باشند.

۴. تأثیر سیاست در فرهنگ: سیاست‌ها و تصمیمات دولت می‌توانند تأثیری بر فرهنگ جامعه داشته باشند. سیاست‌های فرهنگی، آموزشی و اجتماعی می‌توانند تغییراتی در ارزش‌هاین اتمام ناگهانی در متن «تأثیری بر فرهنگ جامعه داشته باشند. سیاست‌های فرهنگی، آموزشی و اجتماعی می‌توانند تغییراتی در ارزش‌ها، عادات و رفتارهای جامعه به وجود آورند. مثلاً سیاست‌های ترویج فرهنگ ملی، تغییرات در آموزش و پرورش، تنظیم قوانین و مقررات اجتماعی و مدیریت رسانه‌ها می‌توانند نقش مهمی در تغییر فرهنگ و ارزش‌های جامعه ایفا کنند.»

 درنتیجه، رابطه بین فرهنگ و سیاست پیچیده و دوسویه است. فرهنگ می‌تواند شکل‌گیری سیاست‌ها و سیاست‌ها می‌توانند تأثیری در فرهنگ و ارزش‌های جامعه داشته باشند. این تعامل بین فرهنگ و سیاست در شکل‌دهی به جوامع و کشورها و در تعیین هویت‌ها و رفتارهای سیاسی و اجتماعی نقش مهمی دارد (رضایی، علیرضا، و ترابی، قاسم. (1389). تبیین جایگاه فرهنگ در نظریه‌های سیاست و روابط بین‌الملل: فرهنگ به‌عنوان عرصه‌ای برای تعامل یا تقابل. علوم سیاسی).

انواع فرهنگ:

فرهنگ یک کشور متشکل از اجزای مختلفی است که به طور کلی می‌توان آن را به انواع زیر تقسیم کرد:

۱. فرهنگ ملی: فرهنگ ملی یا فرهنگ ملی یک کشور عبارت است از ارزش‌ها، تاریخ، زبان، سنت‌ها، عادت‌ها و هویت مشترکی که در یک کشور مشترک است. این بخش از فرهنگ یک کشور تمایزها و هویت کشور را تشکیل می‌دهد و به‌عنوان مبنایی برای شکل‌گیری سیاست‌ها و رفتارهای اجتماعی و سیاسی مردم استفاده می‌شود. و یا هم فرهنگی است که چندین نسل در آن مشترک‌اند و به‌عنوان عامل مؤثر در تعیین هویت ملت‌ها قلمداد می‌شود

۲. فرهنگ مذهبی: فرهنگ مذهبی شامل اعتقادات، آیین‌ها، مناسک و عملکردهای مذهبی است که در یک کشور وجود دارد. این فرهنگ ممکن است تحت تأثیر دین (ها) ی اصلی کشور باشد و رفتارها و ارزش‌های مرتبط با مذهب را شکل می‌دهد. تأثیر مذهب بر سیاست و ساختارهای اجتماعی نیز در برخی کشورها بسیار قوی است.

۳. فرهنگ قومی: فرهنگ قومی به فرهنگ گروه‌های قومی، عرقی و قومیتی در یک کشور اشاره دارد. هر گروه قومی ممکن است ارزش‌ها، زبان، سنت‌ها و عادت‌های خاص خود را داشته باشد که بر هویت و رفتار اعضای آن تأثیرگذارد. این فرهنگ قومی می‌تواند در چارچوب قوانین تنظیم شده توسط دولت محلی تعزیز شود.

۴. فرهنگ سیاسی: فرهنگ سیاسی شامل ارزش‌ها، اعتقادات و رفتارهای مرتبط با سیاست و سیستم سیاسی است. این شامل نگرش‌ها نسبت به دموکراسی، حقوق بشر، مشارکت سیاسی و اصول سیاسی می‌شود. فرهنگ سیاسی می‌تواند تحت تأثیر تاریخ سیاسی کشور، نظام سیاسی فعلی و سیاست‌های دولت قرار بگیرد (Cultures and Organizations: Software of the Mind”، Geert Hofstede).

لیبرالیسم و فرهنگ:

 یک مکتب فکری سیاسی و اقتصادی، دیدگاه‌های متعددی درباره نقش فرهنگ در جهت‌گیری سیاست خارجی کشورها دارد. در کل، لیبرالیسم تأکید دارد که فرهنگ و ارزش‌ها در تعیین سیاست خارجی کشورها نقش مهمی ایفا می‌کنند. در ادامه، نظریه لیبرالیسم (liberalism) در مورد نقش فرهنگ در جهت‌گیری سیاست خارجی کشور را توضیح می‌دهیم:

۱. ارزش‌های دموکراسی و حقوق بشر: لیبرالیسم باور دارد که ارزش‌های دموکراسی، حقوق بشر و آزادی‌های فردی باید در سیاست خارجی کشورها نیز رعایت شوند. بر این اساس، فرهنگ و ارزش‌های دموکراتیک یک کشور می‌تواند تأثیر قابل‌توجهی در تصمیمات سیاسی و سیاست خارجی آن داشته باشد.

۲. همکاری و تعامل بین‌المللی: لیبرالیسم به همکاری و تعامل بین‌المللی برای حل مسائل مشترک و تقویت صلح و ثبات جهانی اهمیت می‌دهد. فرهنگ میان‌المللی و احترام به تنوع فرهنگی می‌تواند در تعاملات بین‌المللی و شکل‌گیری سیاست خارجی یک کشور تأثیرگذار باشد.

۳. این‌المللی تأکید می‌کند. فرهنگ قانون‌مداری و احترام به حقوق بین‌المللی می‌تواند در شکل‌گیری سیاست خارجی کشورها نقش مهمی داشته باشد.

۴. مذاکره و دیپلماسی: لیبرالیسم به مذاکره و دیپلماسی به‌عنوان روش‌های اصلی حل منازعات و تعاملات بین‌المللی اعتقاد دارد. فرهنگ مذاکره (Negotiation) و دیپلماسی می‌تواند در تشکیل سیاست خارجی کشورها و روابط بین‌المللی آنها تأثیرگذار باشد.

۵. تأثیرات فرهنگی: لیبرالیسم از تأثیرات فرهنگی در سیاست خارجی آگاهی دارد. ارتباطات فرهنگی، تبادلات هنری و ادبی، تأثیر رسانه‌ها و فناوریاطلاعات محدود شد (ویلارد، چارلز آرتور (1996) لیبرالیسم و مسئله دانش).

فمینیسم و فرهنگ:

 نظریه فمینیستی (Feminist theory)، همچون دیگر مکتب‌های فکری، دیدگاه‌های متعددی درباره نقش فرهنگ در جهت‌گیری سیاست خارجی کشورها دارد. این نظریه بر تفاوت‌های جنسیتی و نقش زنان در جوامع تأکید دارد و به دنبال تحلیل قدرت و توانمندی زنان در ارتباط با سیاست خارجی کشورها می‌باشد. در ادامه، نظریه فمینیستی در مورد نقش فرهنگ در جهت‌گیری سیاست خارجی کشور را توضیح می‌دهم:

۱. انحصار قدرت: نظریه فمینیستی معتقد است که قدرت در جوامع بیشترین تأثیر را بر سیاست خارجی دارد. فرهنگی که از نظر فمینیستی تبعیض جنسیتی (gender discrimination) و نابرابری را ترویج می‌دهد، معمولاً منجر به انحصار قدرت توسط مردان و کاهش نقش زنان در سیاست خارجی می‌شود.

۲. تفاوت‌های جنسیتی: فمینیسم تأکید دارد که تفاوت‌های جنسیتی و نقش زنان در جوامع باید در سیاست خارجی کشورها مد نظر قرار گیرد. فرهنگی که ارزش زنان را کمتر از مردان قرار می‌دهد یا از آن‌ها در جهت‌گیری سیاست خارجی غفلت می‌کند، می‌تواند به عدم توجه به مسائل مربوط به برابری جنسیتی و توانمندی زنان در سیاست خارجی منجر شود.

۳. روابط جنسیتی و سیاست خارجی: نظریه فمینیستی به روابط جنسیتی در سطح بین‌المللی توجه دارد و اعتقاد دارد که این روابط به طور مستقیم در سیاست خارجی کشورها تأثیرگذار است. فرهنگی که از نظر فمینیستی برابری جنسیتی را ترویج می‌دهد و به حقوق زنان احترام گذارد، می‌تواند در شکل‌گیری سیاست خارجی کشورها نقش مهمی ایفا کند.

۴. زنان و صلح: نظریه فمینیستی معتقد است که حضور زنان در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و سیاست خارجی می‌تواند به تقویت جهانی شدن صلح و پیشرفت منصفانه کمک کند. فرهنگی که از نظر فمینیستی زنان را در فرآیندهای صلح‌آمیز وسازنده قراردادهای بین‌المللی و حل منازعات (Conflicts) تشویق می‌کند، می‌تواند در جهت‌گیری سیاست خارجی کشورها نقش مهمی ایفا کند.

۵. تغییر فرهنگی: نظریه فمینیستی به تغییر فرهنگی و تغییر نگرش‌ها و ارزش‌های نابرابری جنسیتی در جامعه توجه دارد. فرهنگی که از نظر فمینیستی برابری جنسیتی را ترویج می‌دهد و به توانمندی و حقوق زنان احترام می‌گذارد، می‌تواند در شکل‌گیری سیاست خارجی کشورها تأثیرگذار باشد.

به طور کلی، نظریه فمینیستی بر توجه به تفاوت‌های جنسیتی و نقش زنان در جوامع تأکید دارد و اعتقاد دارد که فرهنگی که برابری جنسیتی را ترویج می‌دهد و به حقوق و توانمندی زنان احترام می‌گذارد، می‌تواند در جهت‌گیری سیاست خارجی کشورها نقش مهمی ایفا کند (, Susan (2005) [1995]. “Feminism”. In Honderich, Ted (ed.). The Oxford Companion to Philosophy (2nd ed.). Oxford University Press. pp. 291–294. ISBN 978-0-19-926479-7).

(Chodorow, Nancy (1989). Feminism and Ps’choanalytic Theory. New Haven, Conn.: Yale University Press. ISBN 978-0-300-05116-2).

ادامه دارد …

  • فوزیه نظری، دانشجوی دوره لیسانس روابط بین‌الملل، دانشکده حقوق و علوم سیاسی
دکمه بازگشت به بالا