اخبار هیدراسلایدافغانستانگزارش

چگونه از «جاده مرگ» عبور کردم!

  • یادآوری:
    مشاهدات امیرمحمد احساس، یکی از فعالان حقوق بشر که از مسیر میدان وردک به بامیان رفته است و دوباره از همین مسیر به کابل بازگشته است. آنچه در گزارش آمده است، مشاهدات و شنیده‌های عینی وی است.

صبح روز سه‌شنبه پس از سحری و ادای دو رکعت نماز و التماس از درگاه خدای تعالی برای رسیدن به مقصد و بازگشت سالم به کابل، راهی ولایت بامیان شدم؛ البته با امید به اینکه تفریح و سیاحت خوب و توأم با خاطرات جذاب و فراموش‌ناشدنی از این سفر به همراه بیاورم.

با خروج از شهر کابل به ولایت میدان وردک رسیدیم. پس از پانزده دقیقه فاصله گرفتن از مرکز ولایت میدان وردک به منطقه بسیار سرسبز با آب فراوان و باغ‌های سیب رسیدیم؛ اما با نزدیک شدن به این ساحه، شاهد جنگ خونین بین نیروهای امنیتی افغانستان و طالبان بودیم. این نبرد که از نیمه‌های شب شروع شده بوده تا ساعت ۱۰ صبح ادامه یافت. نزدیک به ۳ ساعت در بین آتش جنگ با بیش ۵۰۰ تن از مسافران گیر ماندیم.
صدای شلیک پیکا، راکت، دهشکده، کلاشنیکوف و پیچیدن آن در این دره، ترس و وحشت را چند برابر می‌کرد؛ اما این درگیری با آمدن سربازان تازه‌نفس در صفوف نیروهای امنیتی به پایان رسید و مسیر برای عبور و مرور گشوده شد.

پس از خاتمه درگیری به راه افتادیم. از اولین پاسگاه امنیتی پولیس عبور کردیم و به پُسته‌هایی که طالبان قصد تصرف آن را داشتند نزدیک شدیم. ناگهان بار دیگر جنگ شعله‌ور شد و صدها تن از سرنشینان موترها وحشت‌زده و هراسان در بین باغ‌ها، جوی‌ها و در پشت موترها پنهان شدند. ما دقیقاً به پاسگاه امنیتی دوم نزدیک شده بودیم،‌ جایی که طالبان، نیمه‌های شب گذشته آن را آماج حملات تهاجمی قرار داده بودند. اگر یک راکت به یکی از موترها اصابت می‌کرد، احتمال اینکه همه موترها و سرنشینان آن آتش بگیرند بسیار زیاد بود.

در این منطقه، مدارس دینی بزرگ و مفشن؛ اما مکاتب و مراکز صحی نیم‌سوخته، سرک‌ها و پل‌چک‌ها بمب‌گذاری شده بیش از هر چیز دیگری خودنمایی می‌کرد. هیچ دختری را ندیدم که راهی مکتب یا مدرسه باشد. حقیقتاً من تا اینجای کار از آمدن به این سفر سخت پشیمان شده بودم.

در موتر، پیرمردی که ریش‌های بلند داشت و در کنارم نشسته بود، گفت: تا دقایق دیگر به امنیت می‌رسیم!

پرسیدم، چطور؟

گفت: این بخش ولسوالی جلریز، قلمرو اوغانهاست. اگر از اینجا جان به سلامت ببریم و به منطقه هزاره‌ها برسیم همه چیز امن‌وامان خواهد شد. در آنجا جان، مال،‌ ناموس و آبروی آدم‌ها محفوظ است،‌ شب و روز هم که قدم بزنی هیچ خطری از جانب این مردم متوجه شما نخواهد شد.

از او پرسیدم مگر شما از کدم قوم هستید؟‌

او گفت: من تاجیک هستم.

وقتی از قلمرو حاکمیت طالبان عبور کردیم، پیرمردم آهی کشید و با خنده گفت: خدایا شکر که ما را به اینجا رساندی تا نفس راحت بکشیم!

پس از آنکه از بخش‌های ناامن جلریز (جاده مرگ) عبور کنی، نخستین منطقه‌ای که آنجا احساس آرامش می‌توانیم منطقه سرچشمه است. در این منطقه مدرسه دینی ندیدم؛ اما مکاتب را آباد،‌ دانش‌آموزان دختر را روان به سوی مکتب و مراکز صحی را فعال و آباد دیدم. در این منطقه هیچ اثری از جاده‌های خراب، بمب‌گذاری‌شده، پلچک‌های ویران و ناامنی دیده نمی‌شد.

از تماشای زیبایی‌های منطقه سرچشمه، کوتل اونی و حاجیگک، دامنه‌های زیبای کوه‌ها، مسیرهای ورودی بامیان، مجسمه‌های تخریب‌شده بودا، شهر غلغله، آثار باستانی و امنیت کامل لذت بردم.

ساعت ۳ بعدازظهر به سمت کابل به راه افتادم.‌ سرنشینان شاد و خندان با دیدن زیبایی‌های بامیان، امنیت، مردمان آرام و بی‌غرض این سرزمین به سوی کابل به راه افتادند. زیبایی‌هایی که در دامنه‌ها و بلندی‌های کوه‌ها و در مسیر راه دیدیم بر شادمانی من می‌افزود؛ اما وقتی به جلریز (جاده مرگ) نزدیک شدیم، متوجه شدم که سرنشینان موتر به دعا و رازونیاز و خواندن سوره‌هایی از قرآن آغاز کردند. زیاد نگران شدم، یکی از سرنشینان موتر با خواندن دعا به صورتم پوف و چوف کرد و من هم از ترس به خواندن سوره حمد آغاز کردم.

سکوت مرگباری در داخل موتر حاکم شده بود. هیچ‌کس از ترس و وحشت به بیرون از موتر نگاه نمی‌کرد. همه سرهایشان را به زیر انداخته‌ بودند. طالبان تا دندان مسلح با دستگاه‌های مخابره پیشرفته بی‌باکانه در جاده‌ها گشت‌وگذار می‌کردند و این باعث ترس و واهمه بیش‌ترمان شده بود.

یکی از سرنشینان موتر از راننده پرسید: این پاسگاه نیروهای دولتی است؟

راننده گفت: نه، چند روز پیش طالبان این پاسگاه را تصرف کرده‌اند. این باعث نگرانی و سکوت بیش‌تر سرنشینان موتر، شد؛ اما پس از اندکی به پاسگاه‌های امنیتی دولتی رسیدیم. با مشاهده نیروهای امنیتی همه سرنشینان موتر ابراز خوشی کردند و عبور از منطقه تحت نفوذ طالبان، نفس راحت کشیدند.

در این میان چیزی که مرا بسیار نگران کرده بود، وجود تصاویری از نیروهای امنیتی و یکی از جنرالان طالب‌کش در موبایلم بود. اگر مرا با این تصاویر از موتر پایین می‌کردند قطعاً شاید شما اکنون خواننده این بخش از خاطراتم نبودید؛ بلکه شاید یکی از شرکت‌کنندگان در مراسم تشییع‌جنازه یا فاتحه من بودید. سرنشینان موتر گفتند: اگر طالبان این عکس‌ها را می‌دیدند، نه‌تنها شما، بلکه ما را نیز سر می‌زدند.

یادآوری چند نکته:

  • طالبان جغرافیای بیش‌تری را نسبت به حکومت در اختیار دارند.
  • همکاری مردم با طالبان (البته در مناطق طالب‌خیز) یکی از دلایل اصلی افزایش تلفات نیروهای امنیتی کشور است.
  • فرماندهان ارشد نظامی به جای اعزام سربازان کهنه‌کار و جنگ‌دیده برای مقابله با تروریستان، سربازان بی‌تجربه و تازه‌کار را به میدان می‌فرستند. این خود باعث افزایش تلفات نظامیان شده است.
  • تا زمانی که مردم محل با طالبان همکاری کنند هرگز شاهد پیروزی نیروهای نظامی در چنین مناطقی نخواهیم بود.
  • با این وضعیت برگزاری انتخابات هیچ مفهومی نخواهد داشت؛ زیرا برگزاری انتخابات در قلمرو طالبان ناممکن است. فرضاً اگر هم برگزار شود انتخاباتی توأم با خون‌ریزی، تقلب و تخلف خواهد بود.
دکمه بازگشت به بالا